واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): مادر شهید جامعه قرآنی می گوید: با تعدادی از جوانان محله دوست بود و همگی شاگرد مرحوم اربابی بودند و همه یکی یکی پر پر شدند و به شهادت رسیدند.در نهمین دیدار جامعه قرآنی با خانواده های معظم شهدا در سال 95 هیأتی متشکل از جهانبخش فرجی استاد قرآن، ابوالفضل قدیانی قاری و استاد قرآن، رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ به همراه نمایندگان رسانه ها به دیدار خانواده شهید فرهاد(محمدمهدی) مبارکی رفتند. این دیدار با تلاوت ابوالفضل قدیانی آغاز شد و در ادامه رحیم قربانی به ارائه گزارشی از یادواره سوره های سرخ پرداخت. سپس جهانبخش فرجی با اشاره به اینکه راه سعادت، قرار گرفتن در مسیر شهدا است، گفت: از اینکه توفیق حضور در منزل شهید را پیدا کرده ام خوشحالم و امیدوارم همه ما در مسیر شهدا باشیم و نه در شعار بلکه در عمل پیرو آنها باشیم و در صراط مستقیمی که تعریف کرده اند گام برداریم. شهدا با خدا معامله کردند و بهترین مزد را گرفتند شهدا از همه وجودشان یعنی جان گذشتند و با ایثار در جبهه ها از سایرین پیشی گرفتند، این عزیزان با کسی حب و بغض نداشتند و برای رضای خدا جنگیدند. آنها به خاطر جهاد از کسی انتظار نداشتند و با خدا معامله کردند. خداوند هم بهترین مزد را برای این ایثار و گذشت به آنها اعطا کرد. حضور در جلسات مرحوم اربابی در ادامه مادر شهید به بیان خصوصیات فرزندش پرداخت و گفت: شهید مبارکی از دوران کودکی با حضور در جلسات قرآن مرحوم اربابی تلاوت قرآن را فرا گرفت و گاهی اوقات خودش در منزل جلسه قرآن برپا می کرد. پانزده سال داشت که قصد رفتن به جبهه کرد و موضوع را با پدرش مطرح کرد پدرش هم ماجرا را با من در میان گذاشت. من هم موافقت کردم و به این شکل به جبهه اعزام شد. پنج سال در منطقه حضور داشت و در این ایام گاهی به مرخصی می آمد. البته آرام می آمد و آرام می رفت و نمی گذاشت کسی از رفتنش با خبر شود، حتی نمی گذاشت ما برای بدرقه اش به کوچه برویم. در هور الهویزه مجروح شد و پیش از شهادت زمان شهادتش را خودش می دانست روزهای پایانی سال 63 و درست درشب چهارشنبه آخر سال در هوالهویزه و در جریان عملیات بدر به شدت مجروح شد و او را به تهران انتقال دادند. ایام عید نوروز را در بیمارستان بستری بود و در این مدت شب و روز در کنارش بودم. جالب است از همان ابتدا هرگاه کسی به ملاقاتش می آمد، می گفت: چرا زحمت کشیدید من روز 13 فروردین مرخص می شوم. حتی روز قبل شهادت می گفت: من فردا از بین شما می روم و همین هم شد و شب 13 فروردین بر اثر شدت جراحات جان به جان آفرین تسلیم کرد. با لبان تشنه شهید شد در ایام مجروحیت آب برایش ضرر داشت و نمی توانستیم به او آب بدهیم، فقط لبانش را کمی مرطوب می کردیم او هم مدام از ما آب طلب می کرد و تشنه بود و دست آخر هم با لبانی تشنه و در حال نماز شهد شهادت را نوشید و ما را ترک کرد. دوستانی که همه به شهادت رسیدند با تعدادی از جوانان محله دوست بود و همگی شاگرد مرحوم اربابی بودند. با شهید امیر اربابی شهید رضاییان و شهید شعبانلو رابطه دوستی داشت و حتی هنگامی که شهید شد امیر فرزند استاد اربابی از منطقه به تهران آمد، البته امیر هم یک سال بعد به شهادت رسید. دیگر دوستانش هم یکی یکی پر پر شدند و به شهادت رسیدند. بسیار مهربان و با گذشت بود. از زمانی که عقلش رسید همه کارهایش را خودش انجام می داد، همه کارهای منزل را هم خودش انجام می داد و حتی نمی گذاشت من سفره بیندازم. در نوجوانی نیمه های شب بیدار می شد و نماز شب می خواند، پدرش می گفت: بگیر بخواب، اما او می گفت: دعا می کنم از خواب غفلت بیدار شوید. در مراسم شهادتم سفید بپوشید به نماز جماعت اهمیت می داد و هر سه نوبت نمازش را در مسجد می خواند از ایام ماه رجب و شعبان روزه می گرفت و به ماه رمضان وصل می کرد، به من وصیت کرد که در مراسم شهادتش سفید بپوشم. هنگامی که مجروح شد من ناراحت بودم و غصه می خوردم اما او مرا دلداری می داد و می گفت: انسان یک بار به دنیا آمده و یک بار هم از دنیا می رود. همه رفتنی هستیم پس غصه خوردن ندارد، شاد باشید. گفتنی اشت، تلاوت آیاتی از کلام الله مجید توسط استاد جهانبخش فرجی پایان بخش این دیدار بود.
پنجشنبه ، ۲۷خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]