واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چشم هايش عسلي بود و صورتش آفتاب خورده ، با صورتي ملايم روسري اش، شبيه كسي شده بود و مرا متوقف كرد. معصوميت محض رنگ ها بر آن قامت نشسته بود. شبيه؟! شبيه كه بود؟ فرصت نداد در آن تركيب رنگ و نگاه پيدايش كنم. اصرارش را از سر گرفت : دو تا بخر. گفتم : فالي چند گفت : 200 تومان. گفتم : پول خرد ندارم گفت : خوب دو تا بخر لبخند زدم و 500 تومان از كيف پولي ام در آوردم. - دو تا بده. يكي تو بردار براي من، يكي من بر مي دارم براي تو. تا حالا كسي برایت فال گرفته؟ - نه، بيا اين مال تو. پاكت را از دستش گرفتم و هنوز باز نكرده بودم كه دوباره دستش را جلو آورد، - مال منو بردار. پاكت سفيد كوچك را با سكوتي لبريز از صداي زاينده رود از دسته پاكت هاي توي دست هاي كوچكش برداشتم. پاكت رو باز كردم و شروع كردم به خواندن ... اما او رفته بود .. به کجا نمی دانم و من در این اندیشه که این کودک در آینده چه می کند فرو رفتم . «آنچه در این آغاز بسیار چشمگیر است و در واقع دغدغه اصلی افراد به شمار می رود چگونگی پایان پذیری آن است . اینکه سرنوشت این کودکان چه می شود» . این را دبیر انجمن سفیر نور می گفت . او معتقد بود:« محال است شما کاری را آغاز کنید اما نگران سرانجام آن نباشید» . یکی از اعضای انجمن که از موسسین آن هم می باشد گفت : سفیر نور با هدفهای متعالی از جمله رشد و توسعه سطح علمی و بهداشتی کودکان کار و خیابان کار خود را شروع کرده است او اکنون با دوستانش قدم در راهی گذاشته که می تواند دلهای کودکان کار و خیابان را نور باران کند .او نگران است زیرا برخی از مسوولین انجمن را جدی نمی گیرند و فکر می کنند این هم شبیه NGO های دیگر است برای مدتی ،عده ای دور هم جمع شده اند و بعد از آن که تب و تاب ها بیافتد دلسرد شده می روند . با این عقاید مسوولین چگونه می شود اعضای انجمن دلسرد نشوند و چگونه موسسین انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان می توانند دوستانشان را امیدوار نگه دارند .چند روز پیش در شورای شهر من هم بودم و خوب معنای حرف یکی از مسوولین شورا را دریافتم . مسوول محترم؛ وقتی بچه های انجمن خود و تخصص شان را معرفی کردند و گزارشی در مورد عملکرد کمیته هاشان همچنین مشکلات و دغدغه های موجود در مورد انجمن ارائه دادند در پایان اینگونه گفت : سعی می کنیم در یکی از جلسه ها حرفهای شما را انعکاس دهیم ولی بیشتر باید با شهرداری تعامل داشته باشید و کد ثبتی را هم دریافت کنید اما پس از چند ثانیه ایشان به چیز دیگری هم اشاره کرد و آن اینکه« ما هم زمان جوانی و دانشجویی از این کارها می کردیم ولی کار ما فرق داشت !» پیش خود گفتم چه فرقی و او اینگونه ادامه داد که« زمان ما جنگ بود و جوانها دغدغه اصلی شان چیز دیگری بود ». می خواستم فریاد بزنم امروز هم جنگ است ما هم داریم می جنگیم ، می جنگیم با فقر ، بیسوادی و به یغما رفتن کودکی و مهجور ماندن این کودکان ، آقای مسوول ما هم داریم می جنگیم با آنان که کودکان خرد سال را به کارهایی اینچنین و سوء استفاده های جسمی ، عاطفی و جنسی مجبور می کنند . آیا این جنگ نیست که ما می خواهیم شهرمان محلی شود برای آسایش کودکان تا آزاد باشند و خوشحال ، درس بخوانند و آینده ساز شوند و در کوچه ها نخوابند و دست سوء استفاده گران از تن های کوچک و رنجور آنها قطع شود و من فکر می کنم جنگ ما عظیم تر است و اصلا چرا این دو را با هم مقایسه می کنید هر چند زمان جنگ دشمن را می شناختند ولی الان دشمن برایمان سازهای دیگر کوک کرده تیر هایش زهر آگین تر و نارنجکهایش ترکش های بیشتری را برایمان به سوغات آورده . اندکی خشم را می بلعم و یادم می آید مسوولین معاونت فرهنگی شهرداری هم حرفهایی از جنس حرفهای اعضای شورای شهر می زدند البته با لبخند و روی خوش ! هیچکدام یک لحظه تامل نکردند که به جای بهانه های رنگارنگ به جای کد ثبتی و کاغذ بازیها ،اندکی چشم دل باز کنند و به عظمت کار دوستان ما بنگرند. آخر این کودکان چه گناهی دارند که باید بین کاغذ بازیهای وزارت خانه ، شهرداری و شورای شهر ، بهزیستی و شاید ارگانهای دیگر که هنوز نامشان را نمی دانیم گم شوند . شاید روزی کسی ، اندکی برایشان دل بسوزاند کودکان کار و خیابان را می گویم ! اما آنروز دیگر دیر است و خیلی زود دیر می شود یادمان باشد . راستی یادم نرود که بگویم انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان سفیر نور مدتی است در شهر زیبای من نصف جهان کار خود را آغاز کرده و با کمک های اندک مردمی کار شناسایی ،آموزش و رسیدگی به امور بهداشتی کودکان را در پیش گرفته . تو نیز اگر می توانی کاری انجام دهی هر چند اندک سفیر نور را دریاب. /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 232]