واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ايران پنجمين كشور وارد كننده لوازم يدكي و قطعات خودرو از كره جنوبي است يادم هست حدود 40 سال پيش، يك فيلم هندي به نام سنگام در ايران به نمايش درآمد. اين فيلم كه در بازار ايران با خوش شانسي روبهرو شد، ماهها و به گمانم سالها بر پرده سينماها نمايش داده ميشد. كسي را نميديدي كه اين فيلم را نديده باشد. آن روزها ديدن اين نوع فيلمها مايه مباهات بود نه مثل امروز كه همه اين فيلمها را ببينند و بعد تظاهر كنند كه «ما اين جور فيلمها را نميبينيم.» تاثيري كه آن فيلم و به طور كلي سينماي هند بر رفتارهاي اجتماعي و شكلگيري ذائقه سينمايي مردم ما گذاشت، تاثير قابل اغماضي نيست. راه و رسم عاشقي در ايران، نه فقط آن روزها كه هنوز هم تحت تاثير سينماي هند و بخصوص فيلمي چون سنگام است. در حقيقت با گرم شدن بازار فيلم سنگام بقيه وارد كنندگان فيلمهاي هندي هم به سراغ فيلمهايي رفتند كه مضمون سنگام را دنبال ميكرد و فرهنگ سنگام را در ايران رواج ميداد. هنوز هم گاه نمونههاي اين فيلمها را در تلويزيون خودمان ميبينيم. اين موج يعني داغ شدن بازار يك فيلم و دنبالهروي بازار از اين نوع فيلمها يك رسم كاملا شناخته شده با آثار طولاني مدت در بازار سينما و فيلم ايران بوده است. چرا راه دور؟ خود سينماي بوميما هم از اين قاعده پيروي كرده است. دهه 1330 سينماي ايران عمدتا حول يك محور ميچرخيد و آن داستان عشق دختري روستايي به پسري شهري بود و بالعكس. اين فيلمها طرفداران زيادي داشت و از منظر جامعه شناختي قابل فهم هم بود چرا كه جامعه فئودالي آن روز اين مقولههاي آشنا را درك ميكرد. بعد در دهه 1340 با شروع مهاجرت روستاييان به شهرهاي بزرگ و بخصوص تهران و شروع به كار آنها در كارخانهها، مراكز صنعتي و تعميرگاهها اين مقوله تبديل به عشق پسر كارگر يك لاقبايي به دختر صاحب پولدار كارخانه و كارگاه و بالعكس شد. باز اين موضوع از منظر جامعه شناختي قابل درك بود و تواتر قصه اينگونه فيلمها هم در جامعه آن روز زياد بود. از درون همين سينما بود كه فيلمفارسي يا سينماي آبگوشتي به وجود آمد چرا كه در اغلب اين فيلمها خوردن ديزي و آبگوشت، تظاهر فقرعاشق يك لاقباي آشناي آن روز بود. بحث ما بازگو كردن تاريخ سينما نيست. بلكه هدف نقل مصداقهايي از جو زدگي عموميدر دوست داشتن يك مقوله سينمايي است كه چگونه با كمك دلالان بازار سينما شكل ميگيرد. همين سينماي مبتذل و پيش پا افتاده آبگوشتي از اواخر دهه 1340 تا امروز در جايگاههاي رفيعي جاي خود را به فيلمهاي مطرحي داده كه جهانيان را به تحسين واداشته و سينماي ايران را به سينماي انديشه و تاليف تبديل كرده است. فروش ميلياردي بعضي آثار سينماي مولف ايراني در داخل كشور در همين اواخر گواه شعور بالاي اجتماعي و فرهنگي مردم ماست كه اگر فيلميبه آنها حقنه نشود ميتوانند فيلم خوب و بد را از هم تشخيص دهند. وقتي تلويزيون اقدام به پخش مجموعه «سالهاي دور از خانه» كه به نام اوشين معروف شد، همين حادثه در تلويزيون و در سطحي گستردهتر تكرار شد. زمان پخش اوشين اعضاي يك جامعه بزرگ براي مدتي طولاني با شخصيتهايي زندگي كردند و با كاراكترهايي همذاتپنداري كردند كه راه را براي تغيير جدي در رفتارهاي آنها هموار كرد. برخلاف كساني كه انتظار داشتند اوشين به جامعه ما درس پايداري، سختكوشي و استقامت بدهد اين مجموعه راه مهاجرت جوانان ما را به ژاپن نشان داد. اين ادعا نيست. آمار افزايش مهاجرتها به ژاپن تقريبا همزمان با آغاز پخش مجموعه اوشين بود. تعداد كارگران پولدار شده بازگشته از ژاپن در خيابانهاي تهران كه برخي از آنها به واسطههاي واردات و فروش كالاهاي ژاپني تبديل شدهاند، گواهي بر اين ادعاست. خود من به خاطر دارم يك بار در هواپيمايي كه به توكيو ميرفت جواناني را ميديدم كه اغلب در آرزوي ازدواج با زني ژاپني بودند و فكر ميكردند زن ژاپني در تعريفي كه از اوشين پيدا كرده بودند زندگي را براي آنها شيرين خواهد كرد. ثمره آن مهاجرتها هر چه بود، امروز هنوز عده زيادي از جوانان ايراني را به انواع اتهامهاي جنايي در زندانهاي ژاپن محصور نگاه داشته است. مابقي هم كه به كشور بازنگشتهاند يا بالاخره با دختري ژاپني ازدواج كرده و در ژاپن ساكن شدهاند يا از مسير ژاپن به كشورهاي ديگر مهاجرت كردهاند. نقش اوشين در تسريع اين مهاجرتها قابل اغماض نيست. از وقتي تلويزيون به سراغ مجموعههاي بلند كرهاي رفته، دريچههاي تازه ديگري به روي جامعه ما باز شده است: ابتدا مجموعه «يانگوم»، بعد مجموعه «تاجر پوسان» و اينك مجموعه «افسانه جومونگ.» ترديدي نيست كه اين مجموعهها حاوي داستانهاي زيادي از سختكوشي، مقاومت و از خود گذشتگي چشم باداميهاي كرهاي است اما در حاشيه پخش اين مجموعهها چند نكته قابل اعتنا هم وجود دارد. اين مجموعهها بدون ترديد، بينندگان زيادي در ايران پيدا ميكند. علت اين موفقيت تا حدودي به قوي بودن فيلمنامهها، غريب بودن و طبعا جذاب بودن صحنهها و آدمها و در نهايت غير قابل پيشبيني بودن و در نتيجه كشش بالاي آنها بستگي دارد. فراموش نكنيم كه اين مجموعهها در غايت امر يك فرهنگ را تبليغ ميكنند. مسوولان فرهنگي كره احتمالا حاضرند با هزينههاي فراوان داستان موفقيت ملت خود را به رخ مردم سرزمينهاي ديگر بكشند. مسوولان فرهنگي كره احتمالا حاضرند با هزينههاي فراوان داستان موفقيت ملت خود را به رخ مردم سرزمينهاي ديگر بكشند مگر خود ما مايل نيستيم سريالهاي ايراني مانند ميرزا كوچك خان، در چشم باد و كلاه پهلوي و مجموعههايي را كه روايت ظلم دشمنان و مقاومت و ايثارگري مردم ما در برابر آن دشمنان نمايش ميدهد در اين سو و آن سوي جهان نمايش دهيم؟ در پشت ترويج و تعريف از فرهنگ كره بايد مجموعههاي صنعتي و توليدي بسيار بزرگي هم نشسته باشند كه شايد بخشي از هزينه توليد اين مجموعهها را ميپردازند و شايد منتظرند تا در پي نمايش هر قسمت از اين مجموعه كالاهاي خود را وارد بازار كشور هدف كنند. به گزارش رسانههاي داخلي صادر كنندگان خودروي كرهاي به ايران، ارديبهشت امسال گوي سبقت را از بقيه صادركنندگان خودرو به ايران مثل ژاپن و فرانسه ربودهاند. البته بايد قطعات خودرويي ساخت كره را هم به اين آمار اضافه كرد. فراموش نكنيم كه ايران پنجمين كشور وارد كننده لوازم يدكي و قطعات خودرو از كره جنوبي است. روزنامه كره تايمز اعلام كرده كه ايران سال گذشته 206 ميليون دلار لوازم يدكي خودرو از كره جنوبي وارد كرده است. در كنار اين آمار در مرداد امسال هم اعلام شده كه واردات نفت كره جنوبي از ايران 25 درصد كاهش يافته است. مگر همين آقاي «سونگ ايلگوك» يا همان آقاي جومونگ را چه كسي به ايران آورد؟ هزينه سفرش را چه شركتي پرداخت؟ شركت هماهنگكننده سفر آقاي جومونگ به تهران بايد چقدر هزينه ميكرد تا چندين دقيقه از صحنه مصاحبه ايشان را همراه با نام و نشان بازرگاني شركت خود در تلويزيون ايران پخش كند؟ چه هزينهاي ميتوانست اين همه از عكسهاي آقاي جومونگ را همراه با نام و نشان آن شركت در معرض ديد ايرانيان قرار دهد؟ به گمانم اين كار با كمترين هزينه اي عملي شد. اي كاش حداقل بخشي از هزينه واقعي را از آن شركت گرفته بوديم. اگر خيلي خوش بين باشيم بايد اعتراف كنيم كه همه اين اتفاقات تصادفي بوده و هيچ بخشي از اين هزينهها مطالبه نشده است. ممكن است بگوييم اين كار در ورزش بسيار گستردهتر از اين انجام ميشود. چرا در سينما نشود؟ ممكن است بگوييم اگر رسانه ملي مصاحبه آقاي جومونگ را نشان نميداد خود شما گله نميكرديد كه رسانه ملي به احساسات مردم بياعتناست؟ ممكن است بگوييم كره با ديگر كشورها چه فرقي دارد. ماشين اروپايي وارد ايران ميشود، ماشين كرهاي هم بشود. وسايل صوتي و تصويري ژاپني و چيني ميآيد، كرهاي هم بيايد. چرا. همه اين سخنها گفته ميشود، اما بحث ما بر سر يك فرهنگ است؛ فرهنگي كه ميتواند رفتار و باورهاي ما را تغيير دهد. اگر اين اتفاق در موازنه اي قرار گيرد كه ما هم ورزشكاران و هنرمندان خود را در آن سوي مرزها به عوامل تبليغ فرهنگ، صنعت و توليد خودمان تبديل كنيم، شايد بد نباشد. آن وقت دل ما اينقدر كه امروز ميسوزد، نميسوخت. درست مثل موازنه در صادرات و واردات. اگر ما بتوانيم دستكم به اندازه وارداتمان صادرات داشته باشيم كه بد نيست. امان از آن روزي كه صادرات ما در برابر وارداتمان اندك باشد. در اين قضيه هم بايد مراقب اين قبيل موازنهها باشيم. متاسفانه بخش قابل توجهي از فيلمهاي سينمايي كه نمايندگي ايران را در جشنوارههاي بينالمللي بر عهده داشتهاند فيلمهايي نبوده اند كه درخود ايران قابل نمايش دادن باشند. از آن گذشته، كدام شركت صنعتي توليدي ايراني تا به حال دست يكي از هنرمندان ايراني را گرفته و به كشور ديگر برده و در مصاحبهاي نام و نشان شركت خود را در پربينندهترين دقيقه رسانه ملي آن كشور پخش كرده است؟ اگر شما خبر داريد به ما هم بگوييد. در چه زماني سراغ داريم كه يك فيلم سينمايي يا يك مجموعه تلويزيوني ايراني توانسته باشد محملي را براي افزايش صادرات ما به كشوري ديگر فراهم كند؟ فراموش نكنيم كه برخي از اين فيلمهاي جشنوارهاي، ايراني فقير، حقير، كثيف و عقب مانده را نشان ميدهد كه نه تنها ميل به خريد كالاي ايراني را در بيننده برنميانگيزد كه دل بينندگان را آنقدر براي ايرانيان ميسوزاند كه بايد به فكر كمكي هم به مردم ايران بيفتند. در نتيجه پخش مجموعههاي يانگوم و جومونگ بايد به فكر شكل گيري ذائقه بينندگان اين مجموعهها هم بود. با موفقيت اين مجموعهها بايد همه فيلمسازان و مجموعه سازان ايراني به فكر ساخت آثاري بيفتند كه رنگ و لعاب اين مجموعهها را داشته باشد. اتفاقا اگر چنين شود بد نيست. اگر كسي يا كساني حاضر شوند براي ساخت دكور، تامين لباس و اكسسوارهاي مجموعههايي چون داستان رستم و سهراب، بيژن و منيژه، سياوش، ليلي و مجنون، وامق و عذرا چنين هزينه گزافي كنند بد نيست. اما به گمانم كسي را نداريم كه حاضر به قبول چنين مسووليت خطيري باشد. يعني حاضر باشد چنين سرمايهگذاري عظيميصورت دهد، عواملي براي نوشتن فيلمنامههايي قوي و گيرا داشته باشد و در عين حال با نگاه فتح فرهنگي سرزمينهاي ديگر، اقدام به ساخت اين گونه مجموعهها و فيلمها كند. اگر هم چنين كساني پيدا شوند، تعدادشان بسيار اندك است. تلاشي كه تا به حال در اين زمينه صورت گرفته محدود به چند اثر تاريخي بوده است. ارزش برخي از اين آثار كم نيست اما لازم است به ارزيابي عملكرد فرهنگي درونمرزي و برون مرزي آنها هم اقدام بكنيم. به ياد داشته باشيم كه عمده آثار در اين حوزه محدود به انيميشنهاي دوبعدي و گاه سهبعدي و فيلمهاي كوتاه سرسري و ساده انگارانه در زمينه قصهها و مثلها بوده كه عموما در داخل هم به يك بار ديدن بيشتر نميارزد. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 272]