تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خود را ملزم به سکوت طولانی کن، چرا که این کار موجب طرد شیطان بوده و در کار دین،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799109048




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دردسرعکسی که از خلوت یک دختر و پسر در تلگرام منتشر شد


واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:



دردسرعکسی که از خلوت یک دختر و پسر در تلگرام منتشر شد
روز نو : کاش برمی گشتم به آن روزها که هنوز گرمی دستان پدرم و آغوش مهربان مادرم را داشتم. می خواهم به عنوان یک دختر فریاد بزنم که باید بتوانیم حریم خودمان را حفظ کنیم....
چهره خسته و معصومش، دستان پینه بسته اش، من را به خجالت وا می دارد، دیدن پدرم در این حالت شرمندگی برایم از مرگ هم دردناک تر است؛ کاش می شد به عقب برمی گشتم و هرگز این اشتباهاتی را که هم زندگی مرا سیاه کرد و هم پدر نازنینم را شرمنده، انجام نمی دادم.
من و مهسا، دخترعمه دختر دایی بودیم. دو دختر جوان که زندگی هنوز چهره ی خشنش را به ما نشان نداده بود.
 پدرم رفتگر است، مردی زحمتکش که تمام تلاشش آسایش و رفاه نسبی برای خانواده اش است؛ مهسا پدرش به علت خلاف در زندان است، مادرش یک تنه زندگی را می چرخاند، برای اینکه مهسا پیش دوستانش کمبودی احساس نکند از مبلغ های یارانه که ماهانه جمع کرده بود گوشی مدل بالایی برایش تهیه کرد.
مهسا بیشتر وقتش را در فضای مجازی بود و از این طریق با پسری به نام سعید دوست شد، پسری که تحصیل را رها کرده و کار آزاد داشت. من هم کم کم توجهم جلب شد و برای اینکه از قافله دختر عمه عقب نمانم با پسری به نام محمد آشنا شدم.
من به شدت با مخفی کاری سعی می کردم که خانواده ام متوجه روابط من و محمد نشوند اما مادر مهسا از روابط او و سعید اطلاع داشت، در واقع می خواست برای او دوست باشد تا مادر، در صورتی که دوست می تواند با دوستیش تو را نابود کند ولی مادر تو را از ورطه سقوط، بیرون می کشد، راهنمایی می کند، عاقبت کارت را برایت می گوید ولی متاسفانه عمه من فکر می کرد با سرپوش گذاشتن بر کارهای مهسا کمبود پدرش را جبران می کند در صورتی که باعث بی آبرو شدن و سیاه شدن آینده ی او می گردد.
به هرحال دوستی من و مهسا با سعید و محمد ادامه داشت. کم کم آنقدر صمیمی شدیم که وقتی محمد به من پیشنهاد کرد به خانه شان بروم قبول کردم، از مهسا هم خواستم که با دوست پسرش به خانه محمد بیایند تا دور هم خوش بگذرانیم. او نیز به همراه سعید به خانه محمد آمدند و جالب اینجاست که با هم دوست بودند و این موضوع باعث خوشحالی بیش از حد من و مهسا شد، فکر می کردیم این دو مجنون بالاخره همتی خواهند کرد و با ما ازدواج می کنند.
گاهی آنقدر از دست خودم عصبانی می شوم که نهایتی بر آن نیست، اینکه آنقدر ضعیف و ذلیل باشی، آنقدر آرزوها و بلند پروازی هایت محدود و کوتاه باشد که در خیال کودکانه ام فقط به ازدواج فکر کنم، به اینکه عروسی زیبا شوم که همه دورم جمع شده اند و دست می کوبند ولی غافل از اینکه بعدها باید یک عمر خودت بر سر خودت بکوبی که چرا حماقت کرده ام و اینکه طعم دوران جوانی را نچشیده به آدمی مبدل شوم که همه تلاشش حل مشکلات خانه و زندگی است در صورتی که دوران جوانی ام می توانست سرشار از شور و هیجان باشد.
چون هر 4 نفرمان با هم دوست بودیم من خیلی راحت بودم مست از شور عشق به خانه برگشتیم بدون اینکه حتی کوچکترین توجهی به عواقب این روابط غلط داشته باشم، تا اینکه متوجه شدم عکس من و محمد در فضای مجازی پخش شده است.
آنقدر شوکه شدم که زبانم بند آمده بود. اگر پدرم می فهمید حتما مرا می کشت، نمی دانستم چه کار باید بکنم، عکسها مربوط به روزی بود که من و مهسا با محمد و سعید در خانه محمد بودیم. احتمال اینکه محمد این کار را انجام داده باشد نبود، من هم این کار را نکرده بودم. پس می ماند مهسا و سعید.
مادرم وقتی که آشفتگی مرا دید به زور از زیر زبانم کشید که چه شده و من هم ماجرا را گفتم. مادرم موضوع را به پدرم گفت این که چقدر او را عذاب دادم و چقدر از این موضوع ناراحت شد شاید باعث شود که لعن و نفرین دنیا را برایم بخواهید.
با مهسا صحبت کردم او گفت که خبر ندارد. اطمینان داد که هرگز این کار را نکرده است . پدرم وقتی دید مهسا به هیچ طریقی همراهی نمی کند به پلیس مراجعه کرد و در آنجا متوجه شدیم که عکس ها از طریق گوشی مهسا پخش شده ولی او انکار می کرد و سعید دوست پسرش را مقصر می دانست ولی سعید هم انکار کرد و گفت اصلا از قضیه عکس ها خبری ندارد. پرونده ام هنوز در حال بررسی است. در صورتی که می دانم آبروی رفته ام هرگز باز نمی گردد.
کاش برمی گشتم به آن روزها که هنوز گرمی دستان پدرم و آغوش مهربان مادرم را داشتم. می خواهم به عنوان یک دختر فریاد بزنم که باید بتوانیم حریم خودمان را حفظ کنیم. حریمی که فقط با حفظ حجاب و بودن در کنار خانواده تامین می شود و اینکه با حفظ حریم و عفت هرگز شرمنده نخواهیم شد.




تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن