واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جوانى، دوران بسيار حساسى است، زيرا از يك طرف در اين دوره، تمام غرايز و تمايلات در جوان شعله ور است و زبانه مى كشد و از طرف ديگر يك دنيا احساسات و عواطف در جوان بروز مى كند و شكوفا مى شود، (احساساتى كه كاملاً ضربه پذير و حساس است). علاوه بر اينها، دوره جوانى، دوره اى است پر از آمال و آرزو و تخيلات دور و دراز كه كاملاً فكر جوان را احاطه مى كند و به اصطلاح، در يك دوره كاملاً ايده آليستى به سر مى برد. اگر غرور و خودپسندى نيز بر اين خصوصيات افزوده شود، شخصيت جوان و دوره حساس جوانى را نمايان مى سازد از اين رو معارف روايى ما در حالى كه جوانى را شعبه اى از جنون ناميده اند، آن را در شمار يكى از دو نعمتى دانسته اند كه تنها پس از گذشتن و از بين رفتن آن، ارزشش معلوم مى شود. بنابراين جوانى كه در اين دوره حساس با آن خصوصيات ويژه به سر مى برد، يعنى سراپا احساسات است، تمام تمايلات و غرايزش بالفعل شده، تخيل ها، آمال و آرزوها، وسوسه ها و شبهه ها وجودش را فراگرفته و مهم تر اينكه غرور جوانى هم بر او حكمفرما گرديده، نيازمند يك نيروى كنترل كننده قوى است تا او را از سقوط و انحراف حتمى بازداشته، به راه سعادت هدايت كند اما اگر اين نيروى كنترل كننده نباشد يا به هر نحوى تضعيف شده باشد، ممكن است همان غرور جوانى (كه با كنترل و مواظبت، مى تواند مايه سرافرازى باشد)، او را به سقوط بكشاند، يا يكى از تمايلات و غرايز او توفانى شود و بناى سعادتش را در هم بكوبد. چه بسا كه با يك ساعت فكر ايده آلى و تخيلى در يك گوشه خلوت، به كلى منحرف شود و احساساتش با اندك چيزى ضربه بخورد و وجودش مثل يك شيشه ظريف كه سنگى به آن اصابت كند در هم بشكند و زندگيش را به مخاطره اندازد. به همين جهت جهاد با نفس را برترين جهاد خوانده اند و مخالفت با هواى نفس را، غلبه بر شيطان دانسته اند. پس براى جلوگيرى از خطر انحراف و سقوط جوانان عزيز چه دختر، چه پسر بايد يك نيروى كنترل كننده وجود داشته باشد، البته اين نيروى كنترل كننده، يك چيز نيست بلكه مجموعه اى از عوامل گوناگون است كه بايد با هم به كار افتد و هماهنگ حركت كند تا جوان، مخصوصاً و ساير اقشار جامعه عموماً با استفاده از آنها بتوانند راه خود را بيابند و از خطرها محفوظ بمانند. عقل اولين و بديهى ترين عامل در مجموعه نيروى كنترل كننده جوان، عقل اوست. اميرالمؤمنين على(ع) در اين زمينه مى فرمايند: عقل، پاك كننده (بازدارنده) از بدى ها و امركننده (ترغيب كننده) به خوبى هاست. عقل جوان، هر چند كه ناپخته و مثل نهالى نوپاست اما داراى ظرافت ويژه اى است كه جوان بايد از آن مدد بگيرد و اين ويژگى، همان جوانى و شادابى است. اما ببينيم كه عقل چيست؟ آنچه مى توان به زبان بسيار ساده گفت اين كه عقل درختى است كه ميوه و ثمره اش، تفكر، تذكر و تنبه است و قوه اى است كه خوبى ها را از بدى ها تمييز مى دهد. قرآن كريم نيز در تعريف عقل بر همين نكته تكيه كرده و مى فرمايد: فبشر عِبادِ الذين يستمِعُون القول فيتبِعُون احسنهُ اُولئِك الذين هديهُمُ اللهُ و اُولئِك هُم اُولُوا الالبابِ ق€• «پس (اى رسول) تو هم آن بندگان را به لطف و رحمت من بشارت ده؛ بندگانى كه چون سخن حق بشنوند، نيكوتر آن را عمل كنند، آنان كسانى هستند كه خدا آنها را به لطف خاص خود هدايت فرموده و هم آنان به حقيقت، خردمندان عالمند.» بنابراين افراد عاقل كه عنايت خدا با آنها همراه است، افرادى هستند كه به بركت عقلشان، حرف خوب را از بد تمييز مى دهند، آنگاه خوب را مى گيرند و بد را رها مى كنند. قرآن شريف، مكرر و در موارد گوناگون بر عقل و استفاده از آن، تاكيد و پافشارى فرموده، به نحوى كه جملاتى نظير: افلا تعقِلون، افلا تتذكرون، افلا تتفكرون، بسيار آمده است. يعنى قرآن كريم با تكرار اين تذكرات، همه انسان ها، مخصوصاً نسل جوان را به استفاده از عقل و عاقبت انديشى در همه شؤون زندگى دعوت مى كند و نتايج شوم نينديشيدن را يادآور مى شود. تعقل و دورانديشى در سوره شمس كه از نظر اخلاقى يكى از بهترين سوره هاى قرآن است، خداوند متعال پس از آنكه قضيه قوم ثمود و سرنوشت شوم آنان را بيان مى كند، در آخر كار مى فرمايد: و لا يخافُ عُقباها، يعنى همه بدبختى هايى كه اين قوم بدان دچار شدند، به خاطر آن بود كه عاقبت انديش نبودند و از سرانجام عمل خويش بيمناك نشدند.از نمونه هاى روشن عاقبت انديشى اين است كه انسان وقتى مى خواهد چيزى بگويد، اول فكر كند، عاقبت آن را بسنجد، هدف و نتيجه و تبعات آن را در نظر بگيرد، اگر خوب است بگويد و انجام دهد والا از گفتن و انجامش دست بردارد، تا به راه سعادت رهنمون شود. در معارف روايى، عقل وسيله پرهيز از گناه و دورى جستن از عيوب و نيز وسيله عبادت خداوند و اكتساب جفت معرفى شده است.خواجه عبدالله انصارى در مقام مناجات با خداوند، عقل را چه زيبا توصيف مى كند كه خداوندا، آن را كه عقل دادى، چه ندادى و آن را كه عقل ندادى، چه دادى؟ يعنى اگر ما در كارهايمان تفكر و تعقل كنيم، عاقبت انديش باشيم و آينده را در نظر بگيريم خواهيم توانست، خوب و بد را از همديگر تمييز بدهيم و با انتخاب خوبى ها و عمل به آن به موفقيت در دنيا و آخرت دست بيابيم. اين حالت عقلانى از دنيا و آنچه در آن است پرارزش تر است. ولى در مقابل، اگر تعقلى براى ما و جوانان ما نباشد، در عين اينكه دنيا و مافيها را هم داشته باشيم، انگار كه هيچ نداريم. اگر از نظر تمكن مالى و از نظر وجاهت ظاهرى هم در سطح خيلى بالا باشيم، باز بدون عقل و تفكر، اين جلال و جمال، هيچ ارزش انسانى ندارد، زيرا پست ترين صفات رذيله، در پيش اهل دل «حمق» است، يعنى حماقت، بى فكرى، بى گدار به آب زدن و بدون عاقبت انديشى كار كردن. در روايات، نداشتن و به كار نبستن عقل از بالاترين مصيبت هاست،و كسى را كه از نفع عقل محروم مانده، شقى و بدبخت مى خوانند. بنابراين نيروى عقل براى تامين آتيه جوان، براى دستيابى به علم، براى حقيقت يابى و حقيقت جويى، براى عاقبت بخيرى و براى رسيدن به سعادت فردى و اجتماعى، بسيار مؤثر بلكه يك ضرورت است. عقل؛ پيامبر باطن قبل از شروع به هر سخنى و قبل از شروع به هر كارى، اول درباره آن فكر كنيد، عقل خودتان را به كار بيندازيد و بينديشيد كه آيا اين كار صلاح است يا نه؟ چنانچه در روايات داريم و علماى علم اخلاق هم گفته اند، عقل نظير چراغ اتومبيل است، بلكه از اين هم بالاتر، نظير فرمان ماشين است. اگر اتومبيل شما چراغ نداشته باشد، موانع و دست اندازها را بر سر راه خود نمى بينيد و دير يا زود، از راه منحرف مى شويد و اگر فرمان خراب باشد يا به طور صحيح از آن استفاده نكنيد، همان قدم اول و دوم به سقوط كشيده مى شويد، بنابراين تاكيد مى كنم كه اگر كسى بى فكر جلو برود و عقل خودش را به كار نيندازد، يقين بداند كه به زودى ساقط مى شود و به هلاكت مى افتد. به كارگيرى عقل به اندازه اى در اسلام اهميت دارد و عظمت اين نعمت الهى به قدرى است كه آن را پيامبر باطن گفته اند. در روايات مى خوانيم كه پروردگار عالم، دو پيامبر براى هدايت نوع بشر در نظر گرفته است؛ يكى پيامبر ظاهرى كه تعداد آنها را ۱۲۴ هزار ذكر كرده اند و ديگرى پيامبر باطنى كه همان عقل مردم است و نكته قابل توجه و دقت اينكه حتى موفقيت پيامبران ظاهرى هم در انجام رسالتش، به وجود اين پيامبر باطن، يعنى عقل بستگى دارد. براى توجه بيشتر، به نقل پاره اى از فرمايشات كوتاه ائمه اطهار(ع) درباره عقل مى پردازيم: پيامبراكرم(ص) فرمودند: ستون (و مايه استوارى) مرد عقل اوست و كسى كه او را عقل نيست، دين ندارد. حضرت على(ع) در چند مورد مى فرمايد: عقل دوست شايسته و پسنديده اى است. نعمتى برتر و بالاتر از عقل نيست. عقل موجب اصلاح همه كارهاست. عقل بسان درختى است كه ميوه آن سخاوت و حياست. هيچ دارايى و ثروتى مانند عقل و هيچ تنگدستى و فقرى بالاتر از جهل نيست. امام رضا(ع) فرمود: دوست و ياور هر كس عقل او و دشمنش جهل و نادانى اوست. بحث عقل، بحث مفصلى است، لكن در اين مختصر، بيش از اين نمى گنجد، آنچه لازم است كه باز درباره اين عامل كنترل كننده تاكيد كنم، اين است كه جوانان عزيز! توجه داشته باشيد، عقل شماست كه جلوى احساسات مفرط را مى گيرد و آن را كنترل مى كند، عقل شماست كه جلوى غرور علمى بيجاى شما را مى گيرد و آن را به حد اعتدال مى رساند و بالاخره اين عقل شماست كه از تمايلات و غرايز سركش و بيچاره كننده جلوگيرى مى كند و آن را در راه اصلاح شما به كار مى بندد. از اين رو، شكر نعمت بزرگى چون عقل، ايجاب مى كند كه به بهترين وجه از آن استفاده كنيم و آن را در همه مراحل و شؤون زندگى به كار گيريم. عقل اگر غالب شود، پس شد فزون شهوت ار غالب شود، پس كمتر است از ملائك، اين بشر در آزمون از بهايم اين بشر زان ابتر اس /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]