واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: قصه تلخ صبوری زخم خوردگان جنگ در بیمارستان جانبازان اعصاب و روان
ماندگاران همیشه جنگ، بهشتیان روی زمین تعبیر میشوند. قهرمانان و فرماندهان روزهای حماسه که هنوز به عطر دفاع مقدس مزین هستند، روانشان اما آشفته تر از آن است که زمین و زمینیان را بفهمند، موج انفجار که شروع شود دیگر هیچ کس را نمیشناسند خودشان هستند و دردهایی که کسی نمی فهمد. فاطمه دختر 26 ساله ای است که با بغض از پدرش می گوید: دوستش دارم خیلی زیاد اما گاهی من و مادرم از دست او عاصی می شویم ، او گاه و بی گاه بی آنکه بداند فریاد ميکشد، شیشه ميشکند و کتک ميزند. قصه نیست عین حقیقت است که دختری از پدرش کتک بخورد تا حدی که دستش بشکند یا گوشه لبش زخمی شود، اما این حقیقت تلخ نشان از تلخی های بی شمار پدر در روزهای جنگ است. روزی که او و همه همرزمانش جان خود را کف دست خود گذاشتند و رفتند تا سربلند باشند.
نویسنده : معصومه صالحي
پدر فاطمه هفت ماه است که اینجا بستری است اینجا یعنی بیمارستان جانبازان اعصاب و روان بوستان اهواز، چهار دیواری ساکت مردان زخم خورده جنگ که در تنهایی خود زندگی می کنند. دوستی تعبیر قشنگی داشت از زندگی این دلیر مردان، میگفت" اینجا دلاور مردان ایران زمین با فکر و خيال، با پارانوييد، با توهم دست و پنجه نرم مي کنند.آدمها توي بخشهاي دربسته اين بیمارستان راه مي روند، قدم مي زنند، فکر مي کنند و توي فکرهايشان هنوز با دشمنان فرضي مي جنگند، پناه مي گيرند. هواپيماها مي آيند. بمبها مي ريزند. انفجار سوت مي کشد و همه چيز موج مي خورد. موج انفجار مي لرزد و تشنج سراپاي قامت مردان رشيد خط مقدم را به هم مي ريزد. پله ها را یکی یکی بالا می روم به بخش مزمن آسایشگاه می رسم، محوطه ای کاملاً محصور و فضایی کاملاً بسته. اینجا همان بخش جانبازان اعصاب و روان با وضعیت حاد است. اتاق هایی که هر کدام با چندین تخت پذیرای تن جانبازانی است که همه چیز خود را فدا کرده اند تا ما بمانیم، کشور بماند، دین بماند.نگاه های مهربانشان را به ما می دوزند. بعضی سال هاست اینجایند و حسرت حضور در میان خانواده همچنان در دل آنهاست. نگهداری شبانه روزی جانبازان دکتر پیمان نجاتی، رئیس بیمارستان بوستان است، می گوید: متاسفانه جانبازان اعصاب و روان درصد بالا، درکی از بیمار بودن ندارند و در دارو خوردن اکراه نشان می دهند و ممکن است اگر بیرون از آسایشگاه باشند نگهداریشان برای خانواده هایشان مشکل باشد بنابراین به طور دائم در این مرکز نگهداری می شوند و اگر در بحث درمان اقدامی لازم باشد توسط بیمارستان انجام خواهد شد. وی ادامه می دهد: 60 تا 70 درصد تخت های فعال ما متعلق به جانبازانی است که به صورت شبانه روزی درمان می شوند البته همه هزینه های درمانی و نگهداری با بیمارستان است و وجهی از خانواده های آنها گرفته نمی شود. در سالن کاردرمانی، تعدادی از جانبازها خاطره هایی دور را در الگوی عروسک ها، گل ها و قالی خلاصه میکنند یا با رنگ هایی درهم، روی بوم می ریزند، حدود 27 نفر از جانبازان اعصاب و روان اهوازی روزانه به این مرکز می آیند تا در کنار درمان مشغول به فعالیت های هنری سرگرم کننده شوند. کادرمانی و کارگاه های سرگرمی آجیلی از مربیان این مرکز می گوید: جانبازان 25 تا 70 درصدی که سه سال متوالی در کارگاهش حضور دارند اصلا مایل به ترک اینجا نیستند. وی ادامه می دهد: ما اینجاییم که به بچه ها یادآوری کنیم مفیدند. هستیم که بدانند وجودشان ارزش دارد. کارهایشان را در نمایشگاه هایی که گاهاً نیروی انتظامی، اوقاف یا سپاه برگزار می کند می فروشیم و درآمد حاصل را ماهانه به حسابشان واریز می کنیم تا کمک خرجی برای خانواده هایشان باشد. کسی به دیدار ما نمی آید مرداسی جانبازی است که اسفند سال 62 در عملیات خیبر آسیب دیده می گوید: مسئولین رسیدگی نمی کنند، انتظار داریم به ملاقات ما بیایند؛ به ما روحیه بدهند؛ انگیزه ادامه راه باشند؛ مشکلاتمان را بشنوند؛ پای درد دلمان بنشینند، ولی هیچ مسئولی به دیدار ما نیامد که ما را دلگرم کند و بگوید که از یادشان نرفته ایم. یادم می آید خیلیها در توفان آتش گم شدند و ما پلاک های نیمه و استخوان هایشان را سال ها بعد در آغوش فشردیم، لالایی خواندیم و به خاک سپردیم، سنگ مرمر مزارهایی را که با گلاب شستیم و... اما این ها هنوز هستند، زنده اند و منتظر ما شاید تسلی دهنده خاطری شویم.جانباز دیگری می گوید: بنیاد به ما حقوق می دهد حقوقی که در این روزگار کفاف زندگیمان را نمی دهد اما این کافی نیست ما به حمایتشان نیاز داریم. محمدرضا جانباز 30 درصد است با اندوهی در چهره و بغضی در گلو می گوید: موج انفجار در آبان ماه سال 62 به من آسیب رساند، دو سال بعد از آن تاریخ شروع به مصرف دارو کردم و در تمام این سال ها بسیار اذیت شدم. قبل ترها اردو می رفتیم محمد رضا دست به سرش می کشد و ادامه می دهد: پزشک معالجم استادی است که مشکلاتم را حل کرد. خدا را شکر که این مرکز بنا شده تا ما روزانه علاوه بر کار تفریح هم بکنیم و بعد با خیالی راحت به خانه برویم البته قبل تر ها اردو هم می رفتیم اما هشت ماه است که دیگر خبری از اردو و گردش نیست. دکتر پیمان نجاتی، رئیس بیمارستان بوستان در خصوص درخواست برخی از جانبازان برای برگزاری اردو می گوید: به منظور برگزاری اردوهای خارج از استان نیاز به بودجه داریم، بنیاد شهید تا پارسال بودجه ای در نظر می گرفت اما امسال بودجه ای اختصاص داده نشده به همین دلیل بیماران دلگیرند. جانبازان اینجا ناچارند مادام العمر دارو مصرف کنند؛ جانبازانی که در اوج جوانی سرمایه ای را از دست داده اند که دیگر بازگشتی برایش نیست. یاد حرف محمد می افتم که با بغض گفت شاید تا آخر عمر خوب نشوند.. فاطمه اشکهایش را پاک می کند، می گوید حال پدرم اینجا بهتر است، آرام است دیگر نه داد می زند نه چیزی می شکند. حال پدرم خوب است اما حال من خوب نیست حال مادرم خوب نیست.. جای پدر خالیست.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]