تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كاغذى را كه روى آن بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم نوشته شده است از روى زمين برد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829686846




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روزه كله‌گنجشكي


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: روزه كله‌گنجشكي
سعيد لقمه آخر را كه قورت داد، گفت:«مامان ديگه تا اذان مغرب نبايد چيزي بخورم؟» مادر در حالي كه...
نویسنده : حسين كشتكار 
سعيد لقمه آخر را كه قورت داد، گفت:«مامان ديگه تا اذان مغرب نبايد چيزي بخورم؟»
مادر در حالي كه مشغول جمع كردن سفره بود، گفت: «عزيزم من و بابات بله، ما نبايد تا اون موقع كاري كه روزه رو باطل مي‌كنه انجام بديم مثل خوردن آب، غذا و چيزاي ديگه ولي روزه كوچيك‌ترا با روزه بزرگ‌ترا فرق مي‌كنه، شما يك نوع روزه مخصوص به خودتون داريد.» سعيد گفت:«روزه مخصوص ديگه چيه؟» مامان گفت: «بعداً توضيح ميدم الان پاشو برو زود مسواك بزن چيزي تا اذان صبح نمونده.»
***
در پارك محله، حميد، پسر همسايه با يك ضربه پا، توپ را به ‌طرف سعيد كه روي نيمكت نشسته بود و بازي بچه‌ها را تماشا مي‌كرد پرتاب كرد و گفت:«سعيد امروز خيلي ساكتي انگار دوست نداري با ما بازي كني؟»

سعيد گفت:«دوست دارم ولي مي‌ترسم بازي كنم و تشنم بشه.» حميد گفت:«خب تشنه شدي آب بخور كي جلوت رو گرفته؟»سعيد گفت:«هيچكس جلوي منو نگرفته، خودم نمي‌خورم آخه امروز من روزه گرفتم.»

حميد با تعجب گفت:«روزه؟ ولي ما كه هنوز بزرگ نشديم تو چطور روزه گرفتي؟»
سعيد گفت:«درسته اما مامانم ميگه ما يه نوع روزه داريم مخصوص بچه‌هايي كه هنوز بزرگ نشدن. ما با اين نوع روزه تمرين و خودمون رو آماده مي‌كنيم تا وقتي بزرگ شديم و روزه بر ما واجب شد توانايي گرفتن روزه كامل رو داشته باشيم.»

حميد گفت:«ميشه بيشتر توضيح بدي؟»

سعيدگفت:«سحر، قبل از اذان، سحري كه خورديم، ديگه از بعد از اذان صبح چيزي نمي‌خوريم تا اذان ظهر، كه اجازه داريم كمي آب و غذا بخوريم، تا گرسنگي و تشنگي زياد اذيتمون نكنه. بعد دوباره چيزي نمي‌خوريم تا بعد از اذان مغرب كه با بزرگ‌ترها افطار مي‌كنيم.»

حميد گفت:«چه جالب من هميشه دوست داشتم روزه بگيرم اما از گرما و تشنگي زياد مي‌ترسيدم.» بعد كف دستش را به نشانه دست دادن جلوي سعيد گرفت و گفت:«اگه اينجوره بزن قدش، منم از فردا باهات روزه مي‌گيرم.»

سعيد با خنده به حميد دست داد و گفت:«خب ديگه ظهر شد من بايد برم خونه، فردا مي‌بينمت.»
بعد از اذان ظهر مامان، مقداري غذا كه توي نان پيچيده بود را به سعيد داد و گفت:«بيا اين غذا رو بخور بعدش هم فقط يك ليوان، نه بيشتر، آب بخور و تا اذان مغرب سعي كن چيز ديگه‌اي نخوري.»
سعيد كه خيلي گرسنه‌اش شده بود لقمه غذا را از دست مامان گرفت و رفت به اتاقش و در را بست. مامان از پشت در گفت:«سعيد كجا رفتي، داري چكار ميكني؟» سعيد در حالي كه لقمه را در دهانش جابه‌جا مي‌كرد جواب داد:«هوم... دارم لقمه‌ام رو مي‌خورم ديگه، آخه خوب نيست جلو روزه‌دار چيز بخوريم، مگه نه؟»

مامان هم خنديد و گفت:«آهان، چرا، آفرين پسر گلم.»

***
يك ماه بعد سعيد سر سفره صبحانه از مامان سؤال كرد:« چرا سحر منو بيدار نكردين؟» مامان گفت:«ماه رمضون ديگه تموم شد، امروز هم عيده و ديگه روزه نمي‌گيريم.»

پدر كادويي را كه قبلاً آماده كرده بود به سعيد داد و گفت:«بيا پسرم اينم هديه ما به تو به خاطر اينكه يه ماه رمضون رو پا به پاي بزرگ‌ترها روزه گرفتي.»

سعيد با خوشحالي تشكر كرد، كادو را گرفت و از مامان پرسيد:«راستي مامان نگفتي اسم روزه من چي بود؟» مامان با لبخند سعيد را بوسيد و گفت:«روزه كله‌گنجشكي!»



منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن