تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ابتداى هر كتابى كه از آسمان نازل شده، بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم است. هر گاه بس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831524541




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بزرگترین لذت زندگی منصور ضابطیان چیست؟ - هشدار نیوز


واضح آرشیو وب فارسی:هشدار نیوز: ماهنامه سپیده دانایی - سعیده نیک اختر: آذر امسال 45 ساله شد؛ آن هم در روزهایی که دغدغه بهتر شدن برنامه تازه «صدبرگ» را داشت. منصور ضابطیان را هم اهالی تلویزیون و هم آن ها که اهل نوشتن و کتابند، به خوبی می شناسند. او که دانش آموخته علوم آزمایشگاهی و سینماست، حدود دو دهه قبل، از روزنامه نگاران پیشرویی بود که با گزارش ها و مصاحبه هایش، جوایز جشنواره های مطبوعاتی مختلفی را شکار کرد. ضابطیان که از کودکی عاشق اجرا و برنامه سازی تلویزیونی بود، یک دهه قبل با برنامه های نوستالژی محوری مانند «نقره» به تلویزیون آمد. با دوستانش، «رادیو هفت» را چهار سال و نیم بروی آنتن شبکه آموزش برد و حالا از پاییز امسال، «صدبرگ» را روی آنتن شبکه چهار برده است.  ضابطیان که عاشق سفر هم هست تا به حال سفرنامه هایش را در قالب سه کتاب مارک و پلو، مارک دوپلو و برگ اضافه قلمی کرده که جزو آثار پرفروش بوده اند. او همین طور چندین گزارش برای نشنال جئوگرافیک نوشته است. با او در کافه رادیو هفتی ها که اواخر پاییز در خیابان فلسطین، پایین تر از انقلاب، کوچه پشن، پلاک 22 افتتاح شد. درباره سالی که گذشت و تلاشش برای بهبود اوضاع خودش و مخاطبان برنامه هایش، گفت و گو کردیم. چه طور شد که از رادیو هفت به ایده صدبرگ رسیدید؟ «صدبرگ»، پیامد یک پیشنهاد و درخواست همکاری از طرف شبکه چهار بود. قرار بود تیم ما برنامه «اردیبهشت» را که یک برنامه قدیمی بود دوباره راه اندازی کند، اما کمی که پیش رفتیم برنامه تغییر کرد و خود شبکه تصمیم گرفت یک برنامه مجله فرهنگی- هنری برای شب هایش داشته باشد. به ما پیشنهاد کردند به جای «اردیبهشت»، این برنام را بسازید و ما هم پذیرفتیم، چون فضای این کار به ما نزدیک تر بود. در نهایت بعد از رفت و آمدهای بسیار و جلسات مختلف به ایده «صدبرگ» رسیدیم و سر اسمش که در وهله اول چندان پسند نشد، بعدها به توافق رسیدیم. اواخر پارسال که برنامه «رادیو هفت» متوقف شد، احتمالا بهار خوبی نداشتید و احساس بلاتکلیفی و پا در هوا بودن می کردید. شما و دوستان تان چه حس و حالی داشتید؟ چه طور خودتان را حفظ کردید؟ این مرحله گذار جه طور اتفاق افتاد؟ می توانستید از تلویزیون قهر کنید و بروید و به کارهای حاشیه ای هنری بپردازید. چه شد که سرسختانه ایستادید؟ ببینید وقتی شما کاری را دوست داشته باشید و به آن ایمان داشته باشید، آن را انجام می دهید. بله سختی ها و مشکلات همیشه هست. یا من باید بروم و قهر کنم و گوشه ای بنشینم و قید تاثیرگذاری در جامعه را بزنم یا این که اگر می خواهم تاثیرگذار باشم، باید هزینه هایش را هم بپردازم. یکی از این هزینه ها، همین سوءتفاهم هایی است که ممکن است در هر جا و در هر شرایطی پیش بیاید که در «رادیو هفت» هم پیش آمد و منجر به تعطیلی اش شد. شاید لحظاتی پیش می آمد که با خودم می گفتم بی خیال ماجرا شوم، آن هم در شرایطی که نه تلویزیون چندان پولی می دهد که شما بخواهید وسوسه مالی بشوید و نه من نیازی به این داشتم که بخواهم روی آنتن باشم و معروف بشوم. راستش تا جایی در زندگی فکر می کردم که بزرگ ترین لذت زندگی این است که خلاق باشی، ولی از یک جایی به بعد که خیلی هم دور نیست فهمیدم بزرگ ترین لذت زندگی، خلاقیت نیست، تاثیرگذار بودن است. وقتی کسی به من می گوید که کتابت را خوانده ام و یا این برنامه ات را دیدم، اوج لذت من است. نمی گویم تاثیر عجیب و غریبی گذاشتم ولی به عنوان یک انسان کوچک و در حدّ خودم، از این تاثیرگذاری خوشحال می شوم. دوست دارم وقتی دارم از این دنیا می روم، هم سبُک باشم هم خوشحال. من کارم این است. می توانم خودخواهانه بگویم خسته شدم و دیگر کاری انجام نمی دهم، ولی عملا اول به این خاطره که ما یک تیم هستیم و تیم به من اجازه نداد که خودخواهانه تصمیم بگیرم. نه این که از من بخواهند، بلکه این قدر در آن ها اشتیاق و شور می دیدم که به خودم اجازه نمی دادم در برابرشان بایستم و بگویم من نیستم. در وهله بعد این که مخاطبی که در این سال ها تربیت کردم، در برابرشان مسئولیم. وقتی مخاطب در خیابان جلوی من را می گیرد و سراغ برنامه را می گیرد، چه بگویم؟ چه قدر پیغام های دعا و نذر و نیاز مردم را دیدیم. وقتی همه این ها را می بینیم، مگر می شود که کار نکرد؟! چرا وارد حوزه های دیگر کاری نشدید؟ ما شنیدیم که شما پیشنهادهای مختلفی داشتید درباره این که وارد برنامه سازی رادیویی بشوید یا رادیو هفت را از طریق شبکه نمایش خانگی ادامه دهید یا یک مجله بزنید؟ راستش این چیزی بود که امتحانش را پس داده. هر چه قدر هم که مجله ای خوش آب و رنگ بزنم و کارم بگیرد، یک صدم مخاطب تلویزیونی نیست. وقتی مزه تاثیرگذاری تلویزیون زیر زبان شما می رود، دیگر نمی توانید رسانه دیگری را انتخاب کنید. این آسیب پذیری برای برنامه های روتین وجود دارد که به ورطه تکرار بیفتد، اما برنامه شما با حفظ انرژی مثبت گذشته، جهت گیری نو و تازه ای برای آینده هم دارد. چه طور به این رویکرد رسیدید؟ بله این آسیب برای برنامه های روتین وجود دارد. ولی «رادیو هفت» با یک هزار و 118 برنامه نشان داد که می شود چنین برنامه ای ساخت و حرکت های رو به جلویی داشت؛ البته من به عنوان کسی که دارم کار فرهنگی می کنم، هیچ وقت خودم را در مدیوم تلویزیون محدود نکردم. در کنارش تدریس کردم، کتاب نوشتم، گزارش مطبوعاتی نوشتم، سفر رفتم، کارگاه برگزار کردم. می دانید این ها به زندگی آدم پرسپکتیو می دهد. زندگی تان را از حالت تخت بودن خارج می کند. من به عنوان آدمی که اصلا نمی توانم یک جا بنشینم، هیچ وقت بیشتر از نیم ساعت یک جا بند نمی شوم، معمولا در سینما اعصاب پشت سری ها را خرد می کنم، سعی می کنم همیشه کارهای دیگری انجام دهم تا دچار این آسیب نشوم. این حس و حال خوب منصور ضابطیان از کجا می آید؟ درواقع باید خودش حالش خوب باشد تا بتواند انرژی مثبت و حال خوب و آرامش را به مردم منتقل کند. شاید از دور این طور به نظر می رسد. شاید هم به نوع نگاهم به دنیا بر می گردد. خیلی دنیا را سخت نمی گیرم.سعی می کنم از چیزهایی که دارم لذت ببرم. حسرت چیزی را نخورم. البته دو چیز وجود دارد که من همیشه حسرت داشتن شان را دارم؛ یکی سفر و دیگری شکلات! حسرت می خورم ببینم کسی جایی سفر می کند که من نرفته باشم و این که حاضر نیستم شکلاتم را با کسی قسمت کنم.  من هم مثل هر آدمی دوست دارم یک آپارتمان چهارصد متری در نیویورک رو به اقیانوس اطلس داشته باشم، ولی خوب نداشته باشمش هم خیلی ناراحت نیستم. یا مثلا بدم نمی آید یک ماشین سه میلیارد تومانی داشته باشم، ولی اگر کسی دارد و من ندارم، حسرتش را نمی خورم. با همین چیزهایی که دارم خوشحالم و سعی می کنم از موقعیت هایی که دارم بیشترین استفاده را بکنم. بیشترین چیزی که شما را خوشحال می کند چیست؟ سفر است. نوشتن است. وقتی می نویسم خیلی احساس مفیدبودن به من دست می دهد. با خودم می گویم آهان! الان تازه یک کاری کردم ! دیدن برق تشکر در چشم آدم ها هم به شدت من را خوشحال می کند. یعنی کاری کنم که از من به صورت لفظی تشکر نکنند، ولی برق شادی در چشمشان پیدا باشد. چیزی هست که حال شما را خراب کند؟ بله خیلی چیزها. بیشترین چیزی که حالم را بد می کند، بی نظمی است. از بی نظمی در شهر بگیر تا بی نظمی اطرافیان. بدقولی آدم ها و چیزهایی که نمی شود رویش حساب کرد و این قبیل مسائل، ولی سعی می کنم با همین ها هم کنار بیایم. گاهی بی نظیم در کار عصبانی ام می کند و ممکن است نزدیک ترین دوستانم را برنجانم، ولی آدم منت کشی هستم. یعنی وقتی ناراحت شان می کنم از هر ابزار کودکانه برای به دست آوردن دلشان استفاده می کنم. چه طور موفق شدید این حس و حال خوب را هم به دوستان و تیم همکارانتان منتقل کنید تا با شما همدل و همسو شوند؟ بله درست می گویید. بعد از گذشت چند سال همکاری، این همدلی بین گروه دوستانم هم اتفاق افتاده و هر کداممان می دانیم که چه چیزی می خواهیم. خبر خوب این که بچه هایی که با ما دارند کار می کنند، حساسیت شان نسبت به کار و چیزی که روی آنتن می رود، از خود من و یا محمد صوفی بیشتر شده است. یک وقت هایی ما سر یک چیزهایی کوتاه می آییم ولی بچه ها کوتاه نمی آیند و این خیلی خوبست. یک زمانی یکی از ناظر پخش های تلویزیون می گفت: «من تا به حال ندیدم که دستیار تهیه وسط اتاق رژی بایستد و به خاطر تاخیر دو دقیقه ای شروع برنامه، هوار بکشد!» دستیار تهیه در اغلب برنامه ها یک کارمند است که می آید و کار چندان برایش مهم نیست، ولی تاخیر برای این بچه ها به منزله زدن رگ گردنشان است. شما شش ماه شرایط و روزهای سختی را گذراندید. این فضا را چگونه پر کردید؟ همراهی دوستان و خانواده چه طور بود؟ سختی این شش ماه از زاویه بی نظمی و بلاتکلیفی بود، ولی اغلب بچه های تیم با ما ماندند، با وجود این که در اغلب ماه ها از ما دستمزد هم نگرفتند. هر روز صبح سر کار حاضر می شدند و ما هر روز ایده های مختلف را بررسی می کردیم. طبیعی بود که بعضی ها علی رغم میل باطنی شان از ما جدا شدند و سر کار دیگری رفتند، ولی بعدا که کار «صدبرگ» پا گرفت حتی آن ها که رفته بودند و باتیم های دیگر شروع به کار کرده بودند، دوباره به گروه برگشتند. چون به شکلی که ما کار می کنیم، این جا مثل خانه بچه هاست. ما چندین پروژه داشتیم که نصفه رفتیم و به نتیجه نرسید. باز از نو ایده جدیدی را شروع می کردیم. ببینید یک وقت هایی یک چیزهایی را آدم به حساب حکمت خداوند می گذارد. تا به حال هیچ زمانی نبوده که توقف یک پروژه به دنبالش حکمتی برایمان نداشته باشد و اتفاق بهتری برایمان نیفتاده باشد. حتی قبل از «صدبرگ» ما پروژه دیگری را شروع کرده بودیم که تا لب امضای قرارداد هم رفتیم که پروژه سختی بود، در همان اواخر مشکلی پیش آمد و خوشبختانه پروژه «صدبرگ» شروع شد و ما این کار را پذیرفتیم. بعدا فهمیدیم که اگر آن قرارداد را امضا کرده بودیم، مشکلات بسیاری برایمان ایجاد می شد. در طول این مدت فضای خارج از محیط کار را چه طور کنترل می کردید؟ منظورم فضای سوالات پیش آمده از سوی خانواده و اطرافیان درباره وضعیت کار و درآمد و این چیزهاست. همیشه این دل نگرانی ها برای اطرافیان ما هست؛ ولی من طوری رفتار می کردم که اطرافیانم متوجه نمی شدند که ماجرای کارم بحرانی را پشت سرش دارد. همه فکر می کردند که حالا به زودی کارم شروع می شود و قرار است کار جدیدی سر بگیرد و این ها. جالب است بدانید این شش ماه کار من بیشتر بود و تعداد روزها و ساعت هایی که از خانه بیرون بودم، به مراتب بیشتر از حالا بود که این جا نشستم، به خاطر این که باید چندین پروژه را به موازات هم پیش می بردیم و ممکن بود چندتایش به نتیجه نرسد. تعداد جلسات و قرارهایمان بسیار زیاد بود، بنابراین کسی فکر نمی کرد که من بیکارم.


شنبه ، ۱۵خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: هشدار نیوز]
[مشاهده در: www.hoshdarnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن