واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
دردسر عروس 50 ساله برای پسر 45 ساله
روز نو : به دنبال یک همدم برای تنهایی ام بودم که روزی در پارک همدم شیطان شدم. او چنان زندگی مرا تارومار کرد که خودم هم نفهمیدم چگونه در این سن و سال فریب زنی را خوردم که با ترفندی حساب شده مرا گرفتار قانون کرد و اکنون خودش در خارج از کشور به حال و روز سیاه من می خندد.
مرد 45 ساله در حالی که عنوان می کرد ماجرای آشنایی و ازدواج من با یک زن 50 ساله آن قدر احمقانه است که حتی از بازگو کردن آن شرم دارم به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: با آن که 45 سال از خدا عمر گرفته ام اما هیچ وقت به داشتن یک زندگی و زن و فرزند فکر نمیکردم. شبانه روز کار می کردم و همه درآمدم را به حساب بانکی ام می ریختم. چرا که پدر و مادرم نیز از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند و نیاز مالی به من نداشتند. بهترین تفریح و مسافرتم با اعضای خانواده ام بود و اوقات بیکاری ام را نیز در پارک ها می گذراندم. این در حالی بود که به تازگی به فکر داشتن یک همدم در زندگی ام افتاده بودم ولی هنوز کسی را برای یک زندگی مشترک انتخاب نکرده بودم. روزها به همین گونه می گذشت تا این که حدود 2 سال قبل وقتی روی نیمکتی در پارک ملت مشهد نشسته بودم و از دیدن مناظر زیبا لذت می بردم ناگهان زن میانسالی کنارم نشست و از گرمای هوا سخن گفت. من هم که حوصله صحبت با او را نداشتم فقط سرم را به نشانه تأیید سخنانش تکان دادم.
چند دقیقه بعد آن زن در حالی که عنوان می کرد گوشی تلفن همراهش شارژ ندارد از من خواست تا گوشی تلفنم را برای یک تماس ضروری در اختیارش بگذارم. بدون آن که سخنی بگویم گوشی ام را به او دادم اما او بدون آن که با تلفن صحبت کند گوشی ام را برگرداند و گفت شماره ناآشناست. جواب نمی دهد! پس از آن هم از من خداحافظی کرد و رفت. از آن روز به بعد هر روز پیامک های عاشقانه زیادی برایم ارسال می شد تا این که با همان شماره تماس گرفتم و متوجه شدم او همان زنی است که در پارک کنارم نشسته بود. بدین ترتیب رابطه من و شراره شکل گرفت. به او گفتم به دنبال همدمی برای تنهایی هایم هستم. شراره هم با خوشحالی عنوان کرد من هم مدت هاست که از تنهایی رنج می برم. خلاصه او را به عقد موقت خودم درآوردم تا راحت تر با یکدیگر در ارتباط باشیم.
در چند ماه اول زندگی او چنان از عشق و علاقه نسبت به من سخن می گفت که انگار من فرشته نجات او هستم. او با چرب زبانی وادارم می کرد سرویس های طلا و هدایای گرانقیمت برایش بخرم. اما مدتی بعد ادعا کرد باردار است و من باید مبالغ زیادی را برای تأمین آینده فرزندش به حساب او واریز کنم. حیرت زده بودم ولی برای حفظ آبرویم مجبور شدم به خواسته هایش تن بدهم چرا که شراره اصرار می کرد باید او را به عقد دائم دربیاورم. وقتی با این بهانه پول زیادی از من گرفت، روزی به طور پنهانی به خارج از کشور رفت و دیگر بازنگشت تا این که چند روز قبل مأموران انتظامی مرا به خاطر صدور چک های بلامحل به مبلغ 800 میلیون تومان دستگیر کردند. تازه فهمیدم او با سرقت دسته چک من صدها میلیون تومان چک بلامحل کشیده است. حالا نمی دانم...
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]