تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روز قيامت محبوب‏ترين آدميان نزد خداوند فرمان‏برترينِ آنها از او است
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827684718




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دادگاه حيوانات


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دادگاه حيوانات
آدم كه از هيبت شير دچار وحشت شده بود با صداي لرزان گفت:«سلام جناب سلطان جنگل. حالتون خوبه؟»...
نویسنده : حسين كشتكار 
آدم كه از هيبت شير دچار وحشت شده بود با صداي لرزان گفت:«سلام جناب سلطان جنگل. حالتون خوبه؟» شير گفت: «چه سلامي، چه عليكي، خجالت نميكشي؟» آدم گفت: «براي چي بايد خجالت بكشم جناب سلطان، مگه من چكار كردم؟» شير گفت: «دِِدِدِ آدم به اين پررويي نديده بودم، تو ديگه نوبرشو آوردي. يعني ميخواي بگي تو نميدوني شما جماعت آدميزاد چي كه بر سر ما وحوش نياوردين؟ ببينم نكنه فكر كردي من درازگوشم يا خودتو به اون راه زدي هان؟» آدم گفت: «بلانسبت، من كي جسارت كردم جناب سلطان. داشتم از اينجا رد ميشدم اصلاً كاري ندارم. حالا هم اگر ناراحتين، بر ميگردم.» ببري كه چند متر آن‌طرف‌تر، حرف‌هاي آدم و شير را شنيده بود، غرشي كرد و با تمسخر گفت: «برگردي؟ كجا با اين عجله تشريف داشته باشيد حالا، بفرماييد داخل ناهار در خدمت باشيم. خيلي وقته كه غذايي مفصل نخوردم. شنيدم گوشت آدميزاد خيلي مزه داره. دوست دارم براي يكبارم كه شده تجربه‌ش كنم.»


آدم گفت: «شما لطف دارين راضي به زحمت نيستم باشه يه وقت ديگه.»


شير گفت:«جناب ببر مثل اينكه شما هم دل پُري از اين آدم داريدها.» ببر گفت:«جناب سلطان شما ديگه چرا؟ خودتون كه از رفتار‌هاي اين آدميزاد بهتر با خبريد. با اين همه جنايتي كه در حق وحوش كردند دل پُر كه چه عرض كنم، بفرماييد خون‌جگر شديم. پوست نازنين من شده بهانه قتل براي اينا. الان بهترين وقته تا من حق اين جماعت خونريز رو كف دستشون بذارم.»


شير گفت: «عجله نكن اگه قرار شد انتقامي گرفته بشه، خودم كارو يكسره ميكنم. شما تنها كه نيستي، حيوانات ديگه هم هستند. بهتره اول يه جلسه دادگاه تشكيل بديم تا عادلانه اين آدميزاد رو به نمايندگي از جماعت آدميزادها به خاطر جناياتي كه در حق حيوانات انجام داده، محاكمه كنيم.»


فيل در حالي كه خر طومش رو به سمت پشتش گرفته بود، همه آب خرطومش را با فشار خالي كرد وگفت: «محاكمه، يه بار كمه. چند بار بايد مجازات بشه. به تعداد عاج‌هايي كه از ما فيل‌ها بريده‌اند.»


شير گفت: «بله ميدونم حالا كه اين آدميزاد خودش با پاي خودش اومده اينجا، بهترين فرصته تا به اعمالش رسيدگي بشه.» چند متر آن طرف‌تر پلنگ فرياد زد:«پوست، پوست من شده قاتل من. حق اين آدم جاني رو بذارين كف دستش.» شير گفت:«حتماً حتماً همين كار رو مي‌كنيم ولي اول بايد محاكمه بشه.»


آدم گفت:«آخه جناب سلطان من قبول دارم كه همنوع‌هاي من به‌خاطر خودخواهي خودشون دست به جنايت عليه شما حيوانات زبان‌بسته زده‌اند. اما تاوان اونا رو من كه نبايد بدم، من خودم طرفدار حقوق حيوانات هستم.»


شير گفت:«درسته شايد تو كاري نكردي اما من به اونا دسترسي ندارم، فعلا ً اين  تويي كه  بايد جواب جنايت هاشون رو بدي.»


آهويي زيبا در حالي كه از نزديك شدن به آدم خود‌داري مي‌كرد، گفت:«گوشت اين آدميزاد را بايد به سيخ بكشيد، كباب كنيد و بخوريد تا همه بفهمند ما چي كشيديم از دست اين جماعت خونريز شكمو.»


خرس از همون دور فرياد زد: «كباب نه! كباب نه! حيف اون پوست لطيف نيست كه بسوزه. اول پوستش رو بكنيد بعد خودشو كباب كنيد. اون پوست رو بايد توش پوشال كنيم بعد براي قشنگي آويزون كنيم.»


آدم با شنيدن اين حرف لرزيد و گفت:«دلتون مياد! شما كه خودتون مخالف خونريزي و جنايت هستيد اون‌وقت ميخواين با من اينكارها رو بكنيد؟» شير گفت:«اِ... به قول آدما: «هميشه شعبون يه بارم رمضون» براي يكبار هم كه شده شما جاي ما حيوونا باشيد ببينيد چجورياست.»

طوطي كه روي شاخه نشسته بود، صدا زد:«صبر كنيد. صبر كنيد. يه پيشنهاد دارم، بذاريد يه مدت تو قفس زنداني بشه و روزا حيوونا بيان به ديدنش.»


قناري هم گفت:«با نظر طوطي موافقم. آخه ميگن آدميزاد صداي خوبي داره. بعضي‌هاشون قشنگ آواز مي‌خونن. بذاريم يه مدت اينجا بمونه غروبا برامون آواز بخونه.»


آدم گفت: «‌اي واي انگار همتون از من طلبكاريد؟ بابا من فقط اومدم از شما‌ها ديدن كنم. اين درسته اينجوري با من برخورد كنيد. وجداناً من شما‌ها رو دوست دارم.» حرف آدم كه به اينجا رسيد همه حيوانات يكصدا گفتند: «شما آدما ما حيوونارو دوس داريد؟» شير گفت: «بيخود لاف دوس داشتن نزن. شما آدما، آدم بشو نيستين. اگه ما حيوانات رو دوس داشتين اين بلاها را سرمون نمياوردين. ديگه حوصله‌م سر رفت. حرف زدن بسه بايد كار رو يكسره كنيم.» در همين موقع صداي بلندگوي پارك شنيده شد كه گفت: «باز‌ديد‌كنندگان محترم ساعات كار به اتمام رسيده لطفاً باغ وحش را ترك كنيد.»



منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن