واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: شمس را دريابيم
افغانها مدعي هستند كه مولانا جلالالدين بلخي چون متولد بلخ يا بخارا است، پس به سرزمين امروزي افغانستان تعلق دارد. ساكنان آناتولي ميگويند چون مولانا در آخرين روزهاي زندگياش در قونيه بوده و از موهبت زندگي در اين شهر بهرهمند و در آن جا دفن شده، پس ترك است.
اعراب هم كه هر چه رنگ و بوي اسلامي داشته باشد عربي ميخوانند ابائي ندارند كه مولانا را مثل خيام و ابنسينا عرب بدانند و بر پايه منطق پان عربيسم خود اسلاميت را برابر با عربيت بدانند.
اين روزها آمريكاييان هم داد سخن دادهاند كه فروش ترجمه آثار مولانا به زبان انگليسي و در آمريكا حتي از آثار معروفترين شاعران انگليسي زبان مانند شكسپير هم فراتر رفته است. و تعداد مثنويهاي فروش رفته در آمريكا در ده سال پيش بيشتر از همه مثنويهايي است كه تا به حال در جهان اسلام چاپ و فروش رفته است.
متأسفانه مولانايي كه در آمريكا شناسانده ميشود با مولاناي حقيقي تفاوت زياد دارد. در مولاناي معرفي شده در آمريكا اثري از معنويت عرفاني او نيست. مولانا در آمريكا همان است كه نبايد باشد. هيچكدام از مدعيان امروزي مولانا هم كار عمدهاي براي شناساندن مولاناي حقيقي انجام نميدهند و اگر هم انجام ميدهند كم و محدود است.
البته آمريكاييان نميگويند مولانا ايراني، عرب يا آمريكايي هست يا نيست. اما اصرار دارند كه مولانا آن است كه آنها به جهانيان معرفي ميكنند. آمريكاييان تا به امروز ضرورت اندكي يافتهاند كه مولاناي واقعي را به جهان بشناسانند.
ما ايرانيها هم كه ظاهراً ساكت ماندهايم و نميگوييم كه مولانا به زبان ما سخن گفته و اگر در دنيا يك ملت باشد كه سخن مولانا را بيواسطه و آن گونه كه او بيان كرده بفهمد ملت ايران و فارسي زبانان جهاناند كه چه در درون مرزهاي جغرافيايي امروزي ايران و چه در هر جاي ديگر كه زندگي ميكنند به او مينازند و خود را هم زبان او ميدانند.
اگر خود مولانا زنده بود شايد توصيه ميكرد كه دعوا بر سر را رها كنيم و به وظيفه ديگري بپردازيم كه آن وظيفه پرداختن به مغز است و رها كردن پوست.
با اين مقدمه طولاني بايد بگويم كه بحث امروز من اصلاً مولانا نيست. من در مورد شمس تبريزي سخن دارم. شمس استاد و مراد مولانا همان روح سرگشته و پر شوري است كه در سراسر عالم ميگردد و هر جا نام و يادي از مولانا است حضور دارد. شمس خود نه شعري دارد و نه سخني نوشته است. اما هر آنچه مولانا سروده و تقديم تاريخ كرده است تحت تأثير انديشهها و معنويت شمس بوده است.
خوشبختانه در مورد اهليت شمس حرف و حديثي در ميان نيست. همه ميدانند كه شمس متولد تبريز است و در خوي مدفون شده است. همه اسناد و شواهد گواه اين مبدا و مقصد است. فاصله بين تبريز و خوي هم بيشتر از 80 كيلومتر نيست. قبر شمس هم مشهود است و نياز به كندوكاو ندارد.
اما به نظر ميرسد ما ايرانيان همان طور كه نسبت به مولانا سكوت كردهايم در مورد شمس بيشتر ساكت ماندهايم. در حالي كه اگر قرار باشد يك جا در دنيا به مطالعه شمس بپردازد و شمس و انديشههايش را به جهانيان معرفي كند همين خوي و در نهايت ايران است.
خوشبختانه اخيرا بنيادي به نام در خوي درصدد برآمده تا حركت گستردهاي را براي معرفي وسيعتر شمس و انديشههايش انجام دهد. مقامات شهر خوي هم اصرار دارند هر چه در توان مييابند در خدمت اين حركت فرهنگي كنند. اما اشكال اصلي اين است كه نه شوراي اسلامي شهر خوي و نه بنياد شمس بودجهاي براي اين برنامه ندارند.
طرح ساخت منطقه وسيعي پيرامون مقبره شمس شامل مراكز پژوهشي و شمس شناسي، امكانات گردشگري، مهمانخانه و غذاخوري همه و همه آماده شده است. آنچه مانده تأمين زمين، فضا و بودجه است.
ما زماني مولانا را جهاني ميپنداريم و معتقد ميشويم كه همه مردم جهان در معرفي از مولانا و برگزاري مراسم براي بزرگداشت او سهم دارند و گاهي شمس را متعلق به مردم خوي ميدانيم و هر برنامهاي را براي تجليل از شمس متوجه مردم مهربان و فرهنگ دوست خوي وا ميگذاريم.
در حالي كه شمس تنها به خوي تعلق ندارد. شمس يعني تمدن فرهنگي - عرفاني ايران. شمس يعني استادي كه مولاناي فقيه را به مولاناي عارف تبديل كرده است. مشكل بزرگداشت شمس مشكل شمس نيست، مشكل ما ايرانيان و علاقمندان به فلسفه و عرفان ايراني - اسلامي است.
مولانا شمس را خسرو اعظم، سلطان سلطانان جان، شمع نه فلك، بحر رحمت، مفخر آفاق، خورشيد لطف، روح مصور و بخت مكرر خوانده و همين كافي است كه به شناساندن بيشتر شمس همت گماريم.
حمايتي كه مسئولان تا به اينجا از حركت در جهت شمس شناسي انجام دادهاند قابل تقدير است. اما اين كافي نيست. ما بايد توجه جهانيان را به انديشههاي شمس متوجه كنيم. معرفي شمس موجب رونق شمس شناسي در جهان ميشود. حالا كه جهان چنين علاقهاي به مولانا نشان ميدهد بايد بداند كه مولانا بدون شمس حتماً مولاناي امروزي نبوده است.
زيبائي طبيعت خوي، ميهمان نوازي مردم اين خطه، فرهنگ دوستي ساكنان مدفن شمس از جمله عوامل مهمياست كه موفقيت قطب گردشگري مهمي را در خوي تضمين ميكند. نزديكي خوي به مرز امكان ورود سريع ميهمانان خارجي به هر مراسميكه براي بزرگداشت شمس تدارك ديده شود تسهيل ميكند.
مردم خوي و بعد از آنها مردم ايران منتظرند تا هر چه زودتر شاهد توسعه مقبره شمس و نواحي اطراف آن باشند. اقدامات محدود فعلي قابل تقدير است اما كافي نيست.
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]