واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: پرتاب پاره آجر براي جلب توجه ديگران!
روزها با شتاب هرچه بيشتر در حال گذشتن است. نميدانم گذر زمان با سرعت نور، تنها حال اين روزهاي من است يا...
نویسنده : مريم ترابي
روزها با شتاب هرچه بيشتر در حال گذشتن است. نميدانم گذر زمان با سرعت نور، تنها حال اين روزهاي من است يا همه درگير اين شتاب لحظهها هستند. با دوستي صحبت ميكردم گله از وقت و زمان ميكرد كه هرچه برنامهريزي ميكند باز وقت كم ميآورد و خيل عظيمي از كارهايش ميماند براي فرداها. از من ميپرسيد تو چطور برنامهريزي ميكني كه به همه كارهايت ميرسي. با خنده جوابش دادم:«اي بابا اين كمبود وقت درد اين روزهاي من است.» چه به روزمان آمده است؟ شايد زندگي شهرنشيني به زمان اين سرعت را داده است. آيا كسي ميداند در روستاها هم زمان در حال دويدن است؟ من تصور ميكنم اينگونه نباشد. در شهرمان تهران دويدنها تمامي ندارد. اين دويدنها ما را از همه چيز غافل كرده است. از لذت تماشا كردن، از لذت گپ زدن با يك دوست در يك جاي دنج، از لذت نفس كشيدن با خيال آسوده، از لذت با هم بودن و زندگي كردن. اين همه عجله براي رسيدن به كجاست؟ براي رسيدن به چه هدفي است؟ همه ميدانيم انتهاي اين دويدنها به يك نقطه ختم ميشود و اي كاش قبل از رسيدن به نقطه پايان پشيمان از اين دويدنها نباشيم.
سردرگم در ميان سرعت
وقتي كودك هستيد دوست داريد زودتر بزرگ شويد و زندگي بزرگترها را تجربه كنيد ولي نميدانيد اين بزرگ شدن به قيمت از دست دادن چه لحظههايي است. گويا در همه جاي دنيا شتاب و سرعت يكي از خصلتهاي زندگي شهرنشيني شده است. زندگي فستي و غذاهاي فستي و لحظههاي فستي از خصايص شهرنشيني است. همه به نوعي سردرگم در ميان كلاف سرعت زندگي فست هستند. زمان انسان را مانند لقمه ساندويچي در خود لوله كرده و او را ميبلعد و همه غافل از اين شرايط ايجاد شده گويا در زمان حل شدهاند. همه براي رسيدن به آرزوها و هدفهاي خود چنان با اين سرعت و شتابزدگي همگام ميشوند كه نميدانند چه به روز خود ميآورند. ولي رسيدن به هدفهاي بزرگ به قيمت از دست دادن لحظههايي است كه شايد هرگز در زندگي تكرار نشوند. شما با سرعت از كنار آدمها رد ميشويد. آدمهايي كه در زندگي شما چه كمرنگ و چه پررنگ نقش دارند. شما به سرعت از كنار اتفاقهايي رد ميشويد كه شايد اگر كمي از سرعت خود را كم ميكرديد در جريان آن اتفاق نقش بسزايي داشتيد. گاهي به قدري درگير كار و روزمرگي هستيد كه بزرگ شدن فرزندانتان را نميبينيد. روزي به خود ميآييد كه او براي خود فرد بالغي شده است و شما شاهد اين بلوغ جسمي و فكري او نبودهايد.
گويا تنها مقصر اين همه شتاب و سرعت در زندگي، تكنولوژي و پيشرفت هر روزه آن است. تكنولوژي ظاهراً زندگيها را آسانتر اما واقعاً افراد را به خود درگيرتر كرده است. ماراتن چشم و همچشمي نيز در اين ميان حرفي براي خود دارد. افراد با چشم و همچشمي از يكديگر و عقب نماندن از رقيب خود به اين شتابزدگي كمك ميكنند. ولي چه فايدهاي دارد وقتي شما همه امكانات با آخرين تكنولوژيهاي روز را داشته ولي دل خوش و فرصت لذت بردن از آن را نداشته باشيد.
قرار است با اين سرعت سرسام آور به كجا برسيم؟ پايان كارمان چه وقت است؟ يك لحظه ديگر يك ساعت ديگر يك روز ديگر يا...؟ اين همه دوندگي ارزش اين را دارد كه ما لحظهها و روزهايي كه بايد داشته باشيم را از دست بدهيم. اگر همه ميدانيم پايان راه براي همه يكي است پس چرا براي يك پله بالاتر سرهم كلاه ميگذاريم؟ چرا براي پول بيشتر اين همه دروغ و دو بههمزني ميكنيم؟ اين زندگي ارزش اين را دارد دلي را بشكنيم و ديگري را آزار دهيم؟ بهتر است كمي بايستيم و به آنچه از زندگي ميخواهيم فكر كنيم. به راهي كه براي رسيدن به هدفمان پيش رو داريم نگاهي بيندازيم و اين بار آهستهتر قدم برداريم و از هر قدمي كه برميداريم لذت ببريم. از اين فصل خوب خدا «بهار» لذت ببريم. عطر اقاقيا و عطرگلهاي تازه شكفته را عميق نفس بكشيم و بگذاريم درد زمانزدگي از ما دور شود.
ترمزها را بكشيد
يكي از روزهاي بهاري كه درگير نوشتن مطلب بودم پيامي از طرف يكي از دوستانم در تلگرام برايم آمد كه من را به فكر فرو برد. داستان اينگونه بود:
«روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گرانقيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي ميگذشت. ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه پاره آجري به سمت او پرتاب كرد. پاره آجر به اتومبيل او برخورد كرد. مرد پايش را روي ترمز گذاشت و سريع پياده شد و ديد كه اتومبيلش صدمه زيادي ديده است. به طرف پسرك رفت و او را سرزنش كرد. پسرك گريان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پيادهرو، جايي كه برادر فلجش از روي صندلي چرخدار به زمين افتاده بود جلب كند. پسرك گفت:«اينجا خيابان خلوتي است و به ندرت كسي از آن عبور ميكند. برادر بزرگم از روي صندلي چرخدارش به زمين افتاده و من زور كافي براي بلند كردنش ندارم. براي اينكه شما را متوقف كنم ناچار شدم از اين پاره آجر استفاده كنم.» مرد بسيار متأثر شد و از پسر عذرخواهي كرد. برادر پسرك را بلند كرد و روي صندلي نشاند و سوار اتومبيل گرانقيمتش شد و به راهش ادامه داد.»
در زندگي چنان با سرعت حركت نكنيد كه ديگران مجبور شوند براي جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب كنند. ديگر كافي است. بهتر است ترمز اين سرعت لگام گسيخته را بكشيد. بايستيد و به اطراف خود نگاهي بيندازيد. به كساني كه به بودن شما نياز دارند توجه كنيد. به كارهايي كه بايد انجام بدهيد ولي اين سرطان زمان به شما اجازه انجام آنها را نميدهد، بپردازيد. كارهايي مثل:
- در حال زندگي كنيد. اگر در ايوان خانه، در پارك يا در يك كافه نشستهايد و چاي مينوشيد از همان لحظه لذت ببريد. از بودن در كنار همصحبتتان لذت ببريد.
- بيشتر به خود توجه كنيد. هيچ وقت ليست بلند بالاي كارهايي كه بايد انجام دهيد تمامي ندارد و حتي شبها نيز فكر شما به آن مشغول است. اگر فرصت يك پيادهروي را نداريد بهترين كار اين است كه از پشت ميز كار خود بلند شويد و در بيرون از محل كار خود چاي در دست كمي قدم بزنيد، بعد دوباره مشغول كار شويد. اين كار باعث ميشود هم راندمان كارتان بالا رود هم احساس سرزندگي كنيد.
- سخت نگيريد. اين واژه را شايد به كرات از اطرافيانتان در بسياري از مشكلاتي كه با آن دست به گريبان بودهايد شنيدهايد. در واقع اين يك نصيحت خوب است. در چنين مواقعي آرام باشيد و به آن مشكل فكر كنيد. مطمئناً شما در شرايط آرامش تصميمات بهتري ميگيريد و كار را بهتر انجام ميدهيد.
كودكان و افرادي كه به كمك ما نياز دارند ولي پاره آجرهاي آنها به ما برخورد نميكند را ببينيم و دستشان را بگيريم. هماكنون تصميم بگيريم و خود را از قيد اين زندگي فست خلاص كنيم و نگذاريم ويروس تكنولوژي و سرطان زمانزدگي تمام جوانب زندگي مان را درگير كند. هميشه پيشگيري بهتر از درمان است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]