واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۳
یک تحلیلگر مستقل آمریکایی در یادداشتی با پرداختن به سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ایران در طول سالیان گذشته نوشت: دولت اوباما سرانجام دریافت که تهدید دیگر ابزاری کار آمد علیه ایران نیست و پذیرفت تا بر مبنای احترام به منافع این کشور با تهران مذاکره کند. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گرت پورتر، تاریخنگار و روزنامهنگار تحقیقی مستقل آمریکایی در یادداشتی با موضوع تاثیر سیاستهای آمریکا بر روابط تهران – واشنگتن که در پایگاه تحلیلی آنتیوار منتشر شده است، نوشت: یک مقام پیشین دولت آمریکا تاکید کرده است که توافق هستهای با ایران یک تغییر جهت اساسی با سیاست گذشته آمریکا و متناقض با موضع رسمی کاخ سفید مبنی بر این است که این توافق قرار نیست به روابط جدید میان ایران و آمریکا بیانجامد. جان لیمبرت، یک دیپلمات کهنهکار آمریکایی که در جریان تصرف سفارت واشنگتن در تهران در سال 1979 حضور داشت و اکنون در دانشگاه نیروی دریایی آمریکا در رشته مطالعات خاورمیانه تدریس میکند، گفت: هر چند مقامات هرگز آن را نمیپذیرند، یک تغییر جدی در این روابط به وجود آمده است و ما شاهد اتفاقاتی هستیم که همین چند سال پیش غیرقابل تصور به نظر میآمدند. در طول سی و چند سال گذشته مقامات ایران و آمریکا به ندرت با یکدیگر گفتوگو کردهاند و رویدادهای کوچک میان دو کشور نیز نه تنها به جایی نرسید بلکه در برخی موارد به بحران تبدیل شده است. لیمبرت که در اولین دوره ریاست جمهوری باراک اوباما، معاون دستیار وزیر امور خارجه بوده است، افزود: تلاش واشنگتن برای این که بگویند برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) رویدادی بوده که تنها یک بار اتفاق میافتد و تاثیری روی روابط ایران و آمریکا ندارد، گمراه کننده است. پورتر در ادامه نوشت: این که لیمبرت، وضعیت روابط با ایران را یک تغییر واقعی در سیاست آمریکا در قبال ایران میداند، صحیح است. اما این تغییر یک دستاورد برای پایان دادن به سیاست واشنگتن برای مواجهه با ایران به عنوان یک دشمن و رقیب نیست. در حقیقت این یک تطبیق سیاست ضروری برای رابطه قدرت در حال تغییر ایران و آمریکاست. این رابطه قدرت در حال حاضر نامتعادل است اما اکنون روشن است که دیگر به واشنگتن اجازه نمیدهد تا خواهان یک تغییر سیاسی بزرگ از سوی تهران باشد. این تحلیلگر آمریکایی در ادامه یادداشت خود به تاریخچه سیاستهای آمریکا در قبال ایران پرداخت و نوشت: سیاست تهدید و اجبار؛ بیش از سه دهه است که زیربنای سیاست آمریکا اینگونه تعریف شده که واشنگتن میتواند تهران را مجبور به پذیرش یک نظم منطقهیی تحت سلطه آمریکا کند؛ یا از طریق تغییر نظام یا با استفاده از یک دیپلماسی تهدیدآمیز علیه ایران که این کشور را ملزم به تغییر سیاستهایش به نفع آمریکا کند. دولت ریگان امیدوار بود که حمله عراق به ایران منجر به سقوط جمهوری اسلامی شود و تلاش کرد تا ایران را ملزم به توقف برنامه هستهای صلح آمیزش کند. بیل کلینتون نیز نه تنها تلاش کرد تا ایران را از جهان سرمایهداری منزوی کند، بلکه از تلاش اسراییل برای جلوگیری از دستیابی ایران به ظرفیت موشکی غیرهستهای به عنوان حداقل نیروی بازدارنده حمایت کرد. همچنین رییسجمهور جورج دبلیو بوش تلاش کرد تا از نیروی نظامی آمریکا در طول مدت کنترل این کشور بر عراق برای نابودی جمهوری اسلامی استفاده کند و زمانی که دولت اولمرت در اسراییل نتوانست در سال 2006 با استفاده از زور بشار اسد همپیمان ایران را پایین بیاورد، بسیار خشمگین شد. اما این سیاستها از تفکرات اغراق شده پوچ نومحافظهکاران درباره تواناییشان برای استفاده از قدرت نظامی آمریکا برای تغییر نظام کشورها در خاورمیانه سرچشمه میگرفت. دولت اوباما بدون این توهمات روی کار آمد اما رییسجمهور اوباما نیز یک استراتژی استادانه مبتنی بر سیاست تهدید و زور به کار گرفت تا ایران را مجبور به پذیرش خواسته آمریکا برای توقف غنیسازی اورانیوم کند. اوباما به سرعت به یک حمله سایبری مشترک میان اسراییل- آمریکا علیه تاسیسات هستهای ایران در فردو پیوست که در ژوئن 2009 اتفاق افتاد. پس از آن که ایران پیشنهاد آمریکا برای کاهش ذخیره اورانیوم غنی شدهاش به یک سوم در ازای دریافت سوخت هستهای برای یک راکتور تحقیقاتی تولید کننده ایزوتوپهای پزشکی نپذیرفت، اوباما اعلام کرد که تعامل با ایران پایان یافته و اکنون زمان فشار بر این کشور است. اوباما به روشنی این سیاست جدید را به کمپین گسترده دولت برای استفاده از دیپلماسی زور علیه ایران مرتبط کرد و گفت که کشورش میخواهد از طریق هم تحریم و هم تهدید به استفاده از تسلیحات هستهای علیه ایران در صورت تغییر نکردن رفتارش، پیامی قوی به جمهوری اسلامی ایران ارسال کند. اما تحریمهای اقتصادی جایگزین اولیه برای تهدید نظامی بود که ثابت شده بود دیگر یک ابزار کارآمدی برای فشار بر ایران است. دولت اوباما در سال 2011 یک نظام جدید از تحریمها را با هدف کم کردن قدرت ایران در استفاده از درآمدهای ناشی از صادرات نفتش به کار بست. این کشور همچنین تهدید ساختگی حمله اسراییل علیه ایران در بهار 2012 را عنوان کرد. اوباما حتی در کارزار انتخاباتیش در اکتبر 2012 همچنان خواهان توقف برنامه غنیسازی ایران بود اما این کشور از موضع خود کوتاه نیامد و در ازاء ذخیره اورانیوم با غنای پایین خود را افزایش داد و غنیسازی تا سطح 20 درصد را آغاز کرد. اوباما میدانست که ایران میخواهد از برنامه غنیسازیش به عنوان اهرمی برای چانهزنی با واشنگتن استفاده کند اما اوباما احساس کرد که بهتر است این مسأله را پیش از آن که منجر به تشدید فشارها برای جنگ علیه ایران شود، حل کند. بنابراین اوباما در سال 2013 پذیرفت که با ایران مذاکره کند با این تفکر که رایزنیها یک برنامه هستهای صلحآمیز در ایران در پی خواهد داشت که شروع خواهد بود و به رژیم تحریمها علیه ایران منجر خواهد شد. این اولین گام برای فاصله گرفتن از اجرای دیپلماسی تهدید و زور علیه ایران توسط دولت آمریکا بود. تعلل آمریکا دولت اوباما تلاش کرد تا برداشتن تحریمهای آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل را تا پایان مذاکرات به تاخیر بیاندازد اما در نهایت میبایست از این شکل تهدید خارج شود. تحولات نظامی- سیاسی جدید در منطقه نیز بیش از پیش نشان داد که ادامه دیپلماسی تهدید و زور در قبال ایران هم بیفایده و هم محکوم به شکست است و نتیجه عکس میدهد. دیگر عوامل مهم در این روند، شامل رشد جبهه النصره و داعش و نقش مستقیم نظامی ایران و حزب الله در مبارزه با آنها در عراق و سوریه به علاوه شکافهای سیاسی میان کاخ سفید و عربستان سعودی بود. این تحولات آمریکا را ناگزیر به رفتار با ایران بر اساس احترام به منافع این کشور کرد. به نوشته گرت پورتر، دولت اوباما هرگز نخواهد پذیرفت که یک تغییر جهت اساسی در سیاستهایش در قبال ایران داشته و دلیلش این است که دولت همچنان خود را کسی میبیند که سیاست شامل بودن قدرت ایران در منطقه را در پیش گرفته است نه کسی که خود را با آن تطبیق میدهد. برای این منظور، دولت هنوز به دنبال هر ابزاری است که میتواند برای فشار بر ایران پیدا کند. این در حالی است که بر اساس برجام، آمریکا باید اقداماتی خاص را برای شفافسازی مسیر بانکها و تجارت با ایران انجام دهد تا دیگر ترسی از تحریمهای آمریکا و جریمه شدن به دلیل تعامل با ایران وجود نداشته باشد اما متاسفانه ایران شکایت دارد که واشنگتن تاکنون این کار را انجام نداده است و دولت نیز به کمک ایران برای خروج وضعیت بغرنج سیاستش در سوریه نیاز دارد. نکته مهمتر این است که ادامه رفتار خصمانه آمریکا علیه ایران دارای منافع سیاسی در داخل و مبتنی بر مقررات این کشور است چرا که این سیاست بیش از سه دهه است که انباشته شده است. وزارت خزانهداری در نقش خود برای اجرای تحریمها علیه ایران نفوذ زیادی را در عرصه سیاست خارجی به کار گرفته است و اقدامات دفتر اطلاعات مالی و تروریسم این وزارتخانه مدتهاست که منافع لابی اسراییل را منعکس میکند. وزارت دفاع، آژانس اطلاعات مرکزی و آژانس امنیت ملی آمریکا نیز در ادامه روابط و همکاری نزدیکشان با عربستان و دیگر کشورهای پادشاهی سنی ضد ایران برای پنتاگون بهدنبال یک بازار بزرگ فروش تجهیزات پیشرفته نظامی هستند که قراردادهای نظامی بزرگ را به علاوه شغل آینده ژنرالها و دریاداران تضمین میکند. علاوه بر این، ادامه دسترسی آمریکا به پایگاهها در خلیج (فارس) منوط به حفظ روابط امنیتی با عربستان سعودی است. نقش نظامی آمریکا به میزان زیادی به بهانه ایران است که توجیه میشود، نه عربستان که اصلیترین تهدید علیه امنیت و ثبات منطقه است. این روزنامهنگار آمریکایی در پایان نوشت: تمامی این منافع برای این است که تضمین کند دولت فعلی و آینده آمریکا خواهند توانست به بدگوییهای خود و ادعاهایشان مبنی بر فعالیتهای خرابکارانه ایران در منطقه ادامه دهند. از این رو، شکاف میان ادبیات آمریکا درباره ایران و واقعیت سیاسی تنها میتواند در سالهای پیشرو بیشتر شود و این ادبیات تند نیز چگونگی همکاری میان تهران و واشنگتن را محدود خواهد کرد. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]