تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804714192
![نمایش مجدد: گلایه سارا عبدالملكي از مسئولان به دلیل بیتوجهی به بانوان ورزشکار refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
گلایه سارا عبدالملكي از مسئولان به دلیل بیتوجهی به بانوان ورزشکار
واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: گلایه سارا عبدالملكي از مسئولان به دلیل بیتوجهی به بانوان ورزشکار
قانون در گفتوگویی آورده است:
به گزارش نامهنیوز،
دکترم ميگفت تو هیچ وقت نميتوانی مثل بقیه راه بروی و در بهترین حالت با عصا ميتوانی حرکت کنی
وقتی به تیم ملی ميرفتیم یک فرم پر ميکردیم که ما هیچ چشمداشتی نداریم، یعنی باید این فرم را امضا ميکردیم
4-3 سال پیش قطر پیشنهاد داد که علی را بخرد و سالی 400 میلیون تومان به او بدهد، خیلی اشتباه کردم که اجازه ندادم او برود
تازه فهمیدم که پدرم چقدر باحال و برادرم چقدر بامعرفت است، مادرم خیلی زحمت ميکشد ميخواهم لطفشان را جبران كنم
آخرین صحنه هایی که یادم ميآید در بیمارستان است، من تا یکماه اول که به هوش آمده بودم فکر ميکردم دارم خواب ميبینم
وقتی در تیم ملی بودیم عین یک بچه مدرسه ای با ما رفتار ميکردند، مگر ما بچه بودیم؟ ميآمدند و ميگفتند به آقایان تیم ملی سلام ندهید
ميگفتند علی دایی تمام هزینه ها را تامین کرده در حالیکه ایشان هیچ کمکی نکردند. ما پول بیمارستان آسیا را از کمک های مردم تامین کردیم
سارا عبدالملکی، همان بانوی راگبی بازی است که از یک تصادف وحشتناک جان سالم به در برد. حدود یک هفته بعد از تصادف وقتی به بیمارستان رفتم اوضاع جالبی نداشتند و هنوز خبری از کمک های مردمينبود. وقتی به او گفتم حالت چطور است، گفت راستش را بگویم؟ خوب نیستم. او که این روزها مشغول فیزیوتراپی و کار درمانی است همراه با خانواده اش به دفتر روزنامه قانون آمد تا پاسخگوی سوالاتمان باشد. گفتوگویی که نخستین بار پس از آن تصادف انجام شده؛ گفت وگویی درباره روزهای بعد از آن اتفاق. سارا عبدالملکی همراه با مادر، پدر و برادرش روبه رویم نشستند و پاسخگوی سوالاتم بودند، این گفت و گوی جالب را ميخوانید.
حال و هواي این روزهای سارا عبدالملکی چطور است؟
بهتر شده ام، قبلا اصلا نميتوانستم بدون کمک بنشینم، الان رکوردم 2 دقیقه و 30 ثانیه است، دردهایم یک هفته است خیلی کمتر شده، کاردرمانم ميگوید این تمرینات مال افرادی است که 6 ماه است کار را شروع کرده اند.
مادرش: هنوز هم وقتی روی ویلچر مينشیند درد دارد، کمر درد زیادی دارد.
هنوز چیزی از آن ماجرا به یاد ندارید؟
نه متاسفانه، هیچ چیزی به خاطر ندارم.
آخرین صحنه هایی که به یاد ميآورید چه چیزهایی هستند؟
آخرین صحنه هایی که یادم ميآید در بیمارستان است، تا یکماه اول که به هوش آمده بودم فکر ميکردم دارم خواب ميبینم، من خیلی از این خواب ها ميبینم، چند وقت قبل از این تصادف هم خواب دیده بودم که پاهایم را از دست داده ام به مادرم هم گفته بودم. فکر ميکردم دوباره دارم خواب ميبینم. بعد از آنکه یک مقدار به خودم آمدم دیدم نه، خواب نیست واقعیت است، آخرین چیزی هم که به یادم ميآید پمپ بنزین کرمانشاه است بعد هیچ چیزی به یاد ندارم و دوباره یادم ميآید که در بیمارستان بودم و چشم هایم را باز کردم، ميخواستم از روی تخت پایین بیایم که نتوانستم، خیلی تلاش کردم که پایین بیایم و فقط توانستم دو تا شست های پایم را تکان دهم، دوباره چیزی به یاد نميآورم تا اینکه یک روز بیدار شدم و به مادرم گفتم مامان چی شده؟ من چرا اینجا هستم؟
(خطاب به مادرش) شما چه چیزی به او گفتید؟
من گفتم تصادف کردی، گفت کجا تصادف کردم؟ گفتم کرمانشاه، گفت چرا رفته بودم کرمانشاه؟ یعنی حتی به یاد نداشت که چرا به کرمانشاه رفته است، برای او توضیح ميدادم که چرا رفته، بعد ميپرسید الان کجا هستم؟ ميگفتم در بیمارستان، بعد دوباره ميخوابید و بیدار ميشد و دوباره همه چیز را ميپرسید. بعد از گذشت 20 روز تا یکماه کم کم هوشیارتر شد.
چه کسی به شما خبر داد؟
کسی خبر نداد چون گوشی هایش را سر صحنه تصادف دزدیده بودند، من ساعت هفت و نیم شب به او زنگ زدم و گفت گردنه آوج را رد کرده ام و تا دو، سه ساعت دیگر ميرسم. دوباره هشت یا هشت و نیم زنگ زدم، گوشیاش خاموش شد. من خودم هم بیماری دارم و چون فشارم رفت روی 21، شب تا صبح در بیمارستان بودم. فکر کردم سارا آخر شب به خانه آمده، صبح که به خانه برگشتم دیدم هنوز نیامده، از 7 صبح به هر دو گوشی اش زنگ زدم تا 9 و نیم که باز هم خاموش بود. به خواهرزاده ام زنگ زدم و گفتم سارا هنوز نیامده، چه کار کنم؟ سارا وقتی مسابقه هم داشت گوشی اش خاموش نبود به همین دلیل خیلی نگران بودم، خواهرزاده ام راهنمایی کرد و گفت به اداره راه ها زنگ بزن، من شماره اداره راه ها را گرفتم و گفتم آخرین بار با دخترم در گردنه آوج صحبت کرده ام ولی الان خبری از او ندارم، اسم و فامیل و مدل ماشینش را گفتم که گفتند چپ کرده و او را به بیمارستانی در بویین زهرا برده اند. زنگ زدم به آن بیمارستان، گفتند حالش وخیم بوده و به بیمارستان رجایی قزوین برده شده است!
از حس و حال تان در آن لحظات بگویید.
حس و حال که... فقط ميگویم خدا نصیب هیچکس نکند، اصلا توصیف شدنی نیست. اول فکر ميکردم فوت کرده چون هیچکس جوابم را نميداد، رفتیم بیمارستان گفتند فوت کرده بود ولی با احیا برگشته، راه کرج تا قزوین برای من یک عمر گذشت. اصلا نميرسیدیم، اصلا نميتوانم از حالم بگویم.
(خطاب به سارا عبدالملکی) چرا به کرمانشاه رفته بودید؟
من رفتم برای آنکه با دوستان راگبی ام باشم، ميخواستم با آن ها تمرین کنم، در کرج مربی شده بودم و ميخواستم بروم کسب تجربه کنم ضمن آنکه برایم فان بود و یک استراحت و تفریحی ميکردم. هیچ وقت مسافرتی که واجب نباشد نميرفتم، اصلا نميدانم چرا به آن مسافرت رفتم، وقتی هم به آن جا رسیدم حس خیلی بدی داشتم و دوست داشتم سریع برگردم، اصلا دلم راضی نبود که بروم ولی رفتم، اصلا نميدانم چهشد که رفتم.
الان به گذشته برگردیم به آن سفر ميروید؟
(با خنده) من تا وقتی زنده ام دیگر به مسافرت های طولانی نميروم. چون به هر شهری که ميروی حس و حال خاصی دارد، شاید این توصیف خوبی نباشد ولی وقتی به آن شهر رسیدم حس خفگی داشتم. اصلا راحت نبودم، نا آرام بودم، اصلا نميتوانم توصیفش کنم. از وقتی وارد شهر شدم و بیستون را رد کردم، حالم بد شد. یک فامیلی آنجا داریم که وقتی رفتم خانه شان، حالم خیلی بدتر شد، نميدانم چه شده بود شاید به خاطر انرژی منفی فامیل مان بود.
یک مقدار جلوتر بیاییم؛ کلی ستاره به دیدار شما آمدند ميدانید که مسبب این اتفاق اول رسانه ها بودند که روزنامه قانون هم در این زمینه پیشتاز بود ولی به هر حال مهراب قاسمخانی هم خیلی در این اتفاق دخیل بود.
من آن زمان را یادم نميآید ولی به مادرم زنگ زده و صحبت کرده بودند. به هر حال خیلی ممنونم از ایشان که هوای مرا داشت.
حضور این ستاره ها تاثیری در روحیه شما داشت؟
من آن موقع یک مقدار گیج داروهایم بودم، همیشه آرزو داشتم که آرمین زارعی (خواننده زیرزمینی) یا محمدرضا فروتن را ببینم. اگر در حالت عادی بودم خیلی خوشحال ميشدم ولی در آن زمان خیلی خوشحال نميشدم، خوشم ميآمد که به ملاقاتم آمده اند ولی هیچچیزی خوشحالم نميکرد.
ولی روحیه تان عوض ميشد.
قطعا همینطور است ولی هیچ چیزی خیلی خوشحالم نميکرد.
افسردگی داشتید؟
نميدانم، گیج خواب بودم.
مادرش: هیچکس را نميشناخت، چشمش را که باز ميکرد ميگفتم فلانی آمده، لبخند ميزد و دوباره ميخوابید، انگار حضور هیچکس برایش جالب نبود.
اولین نفر چه کسی آمد؟
مادرش: حاج آقا طالقانی، پیشکسوت کشتی آمده بودند.
حتی ما خبر داریم که شقایق دهقان هم به بیمارستان آمده و جویای احوال شما شده بود.
مادرش: شقایق (دهقان) آمد و با من صحبت کرد. سارا چند روز بود که در بیمارستان بستری شده بود، ما هم باید او را به بیمارستان تهران منتقل ميکردیم، او را در آمبولانس گذاشتیم و به تهران آوردیم ولی به هر بیمارستان دولتیاي زنگ زدیم گفتند تخت خالی نداریم، حال سارا هم خیلی وخیم بود، دکتر آمبولانس ميگفت هر لحظه ممکن است فوت کند چون ریه اش پاره شده بود، ما رفتیم بیمارستان آسیا، گفتیم خدا بزرگ است و پولش جور ميشود. خاله صاحب کارم که در صدا و سیما بود بارها به فدراسیون رفت و گفت که از نظر مالی کمک کنید، او 4 سال در تیم ملی بوده آیا نباید از بیمه استفاده کند؟ فدراسیون گفته بود چون این سفر زیر نظر ما نبوده به ما ارتباطی ندارد، در حالیکه سارا در اردوی تیمملی وقتی ميخواست توپ را دریافت کند انگشتش شکست، دو تا چوب بستنی روي انگشتش گذاشته بودند و به خانه فرستاده بودند.
سارا عبدالملکی: چوب بستنی ها را هم خودم گذاشته بودم.
مادرش: دیدم شرایط خوب نیست گفتم ماجرا را خبری کنم بلکه فرجی شود. نه اینکه خانواده نداری باشیم ولی دو ماه قبلش 70 میلیون و 400 هزارتومان خرج بیماری من کردیم. واقعا از لحاظ مالی مشکل داشتیم، سارا هم پشت اتاق عمل بود، در نهایت خبر پخش شد.
از روزی که شقایق دهقان به بیمارستان آمده بود بگویید، بهشما چه گفت؟
مادرش: گفت پولی که من و سایر هنرمندان ميخواهیم خرج گل و شیرینی کنیم به حساب تان ميریزیم خواهش ميکنم آن را قبول کنید. راستش خجالت ميکشیدم بگیرم ولی چون جان دخترم بود ميگفتم بروم دنیا را نابود کنم ولی دخترم سالم بماند. من شماره کارتم را دادم و از دو، سه ساعت بعد از اینکه او رفت پيامك های بانک شروع شد.
فدراسیون هیچ کاری نکرد؟
من خودم نميتوانستم بروم ولی چندین نفر رفته بودند و به هیچ جایی نرسيدند. گفته بودند به ما ربطی ندارد، وزیر بهداشت وقتی آمد گفت ،من نميدانستم بازیکنان تیم ملی دفترچه بیمه ندارند.
سارا عبدالملکی: ما حتی بیمه ورزشی هم نداشتیم و خودمان هزینه بیمه را ميدادیم.
الان هم دفترچه بیمه ندارید؟
سارا عبدالملکی: هیچ دفترچه ای نداریم، اصلا زیر بار نميروند که بیمه کنند. اول که ميگفتند عضو تیم ملی نبوده، بعد که یک مقدار رسانهای شد قبول کردند که عضو تیم ملی هستم.
اول که ميگفتند شما برای هندبال رفته بودید.
سارا عبدالملکی: من بازیکن هندبال هم بودم ولی در تیم ملی هندبال حضور نداشتم، سوم دبیرستان که بودم به اردوی تیم ملی هندبال و راگبی دعوت شدم ولی راگبی را انتخاب کردم، الان که فکرش را ميکنم ميبینم بزرگترین اشتباه زندگی ام را کردم.
به راگبی علاقه داشتید؟
خیلی زیاد، چون زد و خورد داشت دوست داشتم به این رشته بروم.
کلا کتک کاری دوست داشتید؟
(با خنده) بدم نميآید.
برنامه تان برای آینده چیست؟
من اگر بلند شوم... دکترم ميگفت تو هیچ وقت نميتوانی مثل بقیه راه بروی و در بهترین حالت با عصا ميتوانی حرکت کنی. وقتی این حرف را زد به خودم آمدم و گفتم وقتی دكتر اینطوری ميگوید من باید خوب شوم و به ورزش برگردم. بعد از آن روز خیلی جدی تر تمرین ميکردم.
برای همین هم مربی یک تیم راگبی شدید؟
من این تیم را پارسال هم داشتم، این تیميبود که یک هفته با آن ها تمرین کردم و اصلا بازی بلد نبودند، امسال یک مسابقاتی بود و تیمم را به این مسابقات بردم، روزی که به من گفتند بیا دوباره سرمربی تیم شو، بلند شدم و رفتم و حس خیلی خوبی داشتم، اینکه با شاگردانم بودم خیلی خوب بود داشتم بال در ميآوردم. تیمم هم اول شد و این روحیه خوبی به من داد.
راگبی همان فوتبال آمریکایی است؟
خیلی ها این سوال را ميپرسند ولی واقعا این دو ورزش با هم متفاوتند.
امکانات که طبیعتا ندارید؟
در ایران به سایر ورزش ها نميرسند، این که راگبی است.
خیلی ها ميپرسند بانوان چطور ميتوانند با آن همه درگیری راگبی بازی کنند؟
من 50 کیلو وزن داشتم ولی بازیکن 80 یا 90 کیلویی را راحت ميزدم. یک تکنیک هایی در راگبی هست که ميتوان بازیکن حریف را زد. آخرین باری هم که اعزام شدیم من جزو بازیکنان قدرتی بودم، یعنی وزن خیلی تاثیری ندارد، باید بدانی چطور بزنی و چطور زمین بخوری.
از نظر مصدومیت هم باید بگویم آسیب در هر ورزشی وجود دارد مثلا من کتفم در ميرود و خودم جا مياندازم.
به خاطر این اتفاقی که افتاد خیلی ها دوست شما شدند. در اینستاگرامتان هم خیلی از دست همتیميهایتان شاکی بودید.
دو نفر از آن ها کاری کردند که خیلی شخصی بود، شاید اگر این کار را نميکردند من روی ویلچر نمينشستم، من آن پست را گذاشتم چون دو هفته است که فهمیده ام چه بلایی سر من آورده اند. خیلی هم با خودم کلنجار رفتم که ببخشم شان ولی یک روز خیلی عصبانی شدم و به هر دو پیام دادم گفتم دوست دارم ببخشم تان ولی نميتوانم، آن ها هم گفتند الان یادت افتاده؟ به جای آنکه عذرخواهی کنند خیلی وقیحانه جواب دادند. من هم این پست را گذاشتم تا حساب کار دست شان بیاید.
مادرش: سارا حتی عروسی برخی از هم تیميهایش هم رفته بود ولی وقتی تصادف کرد طرف فدراسیون را گرفتند تا در تیم ملی به مشکل بر نخورند.
این چه تیم ملیاي است که نه امکانات ميدهد نه اجازه مصاحبه علیه آن ها را دارید؟
یک چیزی بگویم؟ اگر دوست داشتید چاپ کنید. من آب از سرم گذشته است چه یک وجب چه صد وجب، ورزش مرا از خیلی چیزها دور کرده، کارهایی که دختران هم سن و سال من ميکردند را من نکردم چون سرم گرم ورزش بود. من وقتم را صرف ورزش و درسم کردم، 18 ساله بودم که در کلاس های بین المللی داوری شرکت ميکردم، همان موقع هم به من ميگفتند اصلا به تو نميخورد 18 ساله باشی چون مثل 28 ساله ها رفتار ميکنی، ورزش هم از لحاظ اجتماعی آدم ها را بالا ميبرد و هم به آنها شخصیت ميدهد.
ولی فدراسیون هیچ امکاناتی به شما نميدهد، این خیلی دردناک است.
وزارت ورزش این پول را بین همه فدراسیون ها تقسیم ميکند و آنها هم به انجمن ها ميدهند، این بودجه تا به دست ما برسد چیزی از آن نميماند. ما حق اردو داشتیم يعني وقتی اعزام ميشویم خارج از کشور باید پول توی جیبی بدهند ولی ما خودمان دلار ميخریدیم.
شما قرارداد خوبی نميبستید؟ خیلی ها ميگفتند 40 میلیون قرارداد داشتید.
اصلا چنين چیزی صحت ندارد، من هرچه داشتم از کلاس های مربیگریام ميگرفتم. حتی من پارسال برای آنکه به اردو بروم کارم را هم از دست دادم.
چه کاری؟
مربی مهد بودم.
اگر دوست نداشتید به این سوال جواب ندهید؛ شما که از تیمملی پول نميگرفتید ولی ماشین خوب ميگرفتید، مگر پول خرید ماشین را از درآمد تیم ملی نگرفتید؟
حتی یک ریالش را از تیم ملی نگرفتم، بازیکنان تیم ملی در تمام کشورها پول خوبی ميگرفتند. در ایران اگر روی من و امثال من سرمایهگذاری کنند مقام ميآوریم ولی در ایران نه تنها چیزی به ما نميدهند بلکه هزینه مان را هم از جیب ميگذاریم، وقتی ميرویم در اردو تمام فکر و ذکرمان خانواده، کار و خیلی چیزهای دیگر است. ما نیاز به مکمل و تغذیه مناسب داشتیم ولی حتی این هزینه را هم نميدادند بعد بیایند حقوق بدهند؟ یعنی حتی وقتی به تیم ملی ميرفتیم یک فرم پر ميکردیم که ما هیچ چشمداشتی نداریم، یعنی باید این فرم را امضا ميکردیم.
مادرش: سارا در روزهایی که بازی ميکرد از مربیگری پول ميگرفت ولی جمعه ها ميآمد کنار من و آن جا هم کار ميکرد.
شغل شما چیست؟
من در کارگاه بافندگی کار ميکردم.
این اتفاق وحشتناک بود ولی در نهایت باعث شد تا با خیلی از ستارهها دوست شوید، به عنوان مثال چند روز پیش با نیروانا قاسمخانی سلفی گرفتید و در اینستاگرام منتشر کردید.
یک مقدار قبول کردن این موضوع سخت است، خیلی ها کامنت ميگذاشتند که پولدار شدی، معروف شدی دیگر چه ميخواهی؟ ولی واقعا اگر در شرایط من نباشند مرا درک نميکنند.
شاید من اگر از اول فلج بودم و حس راه رفتن و کیف کردن از راه رفتن را نداشتم تحملش برایم آسان تر بود ولی من خیلی فعال بودم و تلاش ميکردم، یک دفعه این اتفاق رخ داد و من مجبور شدم بنشینم، این اتفاق باعث شد اگر پدر و مادرم نباشند حتی نتوانم تکان بخورم یا حتی اگر تشنه ام شد یک لیوان آب بخورم. اوایل مردم خیلی با روحیه ام بازی ميکردند ولی الان شرایط بهتر شده است.
فحاشی هم ميکردند؟
اوایل خیلی زیاد بود، فحش ميدادند که خودت رفتی چپ کردی که معروف شوی، این معروفیت به چه درد من ميخورد؟ تو بیا پاهایت را به من بده و به جای من معروف شو. صد سال نميخواهم معروف شوم، ميگفتند پولدار شدی، این پول به چه درد من ميخورد؟
بحث پول شد شاید خیلی ها دوست داشته باشند بدانند مثلا علی دایی چقدر به شما کمک کرد؟
مادرش: ميگفتند علی دایی تمام هزینه ها را تامین کرده در حالیکه ایشان هیچ کمکی نکردند. ما پول بیمارستان آسیا را از کمک های مردم (78 میلیون تومان) و 52 میلیون تومان را از طریق وزیر بهداشت تامین کردیم. ما از 300 میلیون تومانی که جمع شد 204 میلیون تومانش را الان فاکتور داریم. یکی ميگفت علی دایی یک میلیارد داده یا دو سال درمانش را او تامین کرده ولی اصلا این صحبت ها صحیح نبوده، علی دایی یک ریال هم به ما کمک نکرد.
وزیر بهداشت نگفته بود همه هزینه ها را تامین ميکنم؟
ایشان فقط 52 میلیون تومان پرداخت کردند.
کلا 300 میلیون تومان جمع شد؟
مادرش: روزهای اول ميرفتم پلا تین ميخریدم و کارت ميکشیدم نميدانم دقیقا چقدر جمع شد، شاید 400 میلیون جمع شد ولی در آخر و بعد از بیمارستان حدود 300 میلیون تومان باقی مانده بود. بعد از بیمارستان ما 204 میلیون تومان فاکتور داریم که برای سارا هزینه کردهایم. او هر روز 800 هزارتومان هزینه دارد. یک پرستار برای او گرفتهایم که ماهانه یک و نیم میلیون تومان ميگیرد چون من دیسک کمر دارم و نميتوانم به او برسم. 20 روز دیگر باید جراحی شود، چند روز پیش 5 میلیون برای او هزینه کردیم، همه فکر ميکردند که این پول برای ما باقیمانده در حالیکه همه صرف هزینه های سارا شده است.
چه کسی بیش از همه کمک کرد؟
سارا عبدالملکی: از نظر من مهراب قاسمخانی.
نه منظورم از نظر مالی بود. چون یک عده فقط آمدند و گفتند ما کمک ميکنیم و رفتند.
مادرش: یک نفر آمد و یک چک 50 میلیونی به ما داد و رفت، هیچکس او را نميشناسد. آمد سلام داد، چک را داد و رفت، اسمش را نگاه کردم نوشته بود آیدین دشتی، دکتر عبیدی 20 میلیون تومان، حاج آقا هدایتی 20 میلیون تومان، مهندس تشکری 10 میلیون تومان و رضا صادقی 5 میلیون تومان، طالقانی و مهرعلیزاده هم یک میلیون تومان کمک کردند، صنایع غذایی بهروز هم یک خانه برایمان رهن کرده که البته پول رهن مال خودش است ولی اجازه داده ما به تهران بیاییم و نزدیک بیمارستان باشیم. بقیه هزینه ها را نميدانم چه کسی و به چه مقداری داده است.
یک مقداری به بحث کلان ورزش بانوان بپردازیم. تصمیم ندارید کاری برای بانوان انجام دهيد؟
سارا عبدالملکی: من چه کار ميتوانم بکنم؟ حتی فرض کنیم من یک تیم زدم از چند نفر ميتوانم حمایت کنم؟ همین بانوان فوتسالیست که قهرمان شدند برایشان چه کار کردند؟ چند وقت پیش که مسابقات راگبی برگزار شد دخترها با یونیفورم مدرسه بازی ميکردند، با همان کفش ها، نه گرمکن داشتند نه چیز دیگری، با این وضع کلی هم منت سر ما ميگذارند که انگار چه خبر است. وقتی در تیم ملی بودیم عین یک بچه مدرسه ای با ما رفتار ميکردند، مگر ما بچه بودیم؟ ميآمدند و ميگفتند به آقایان تیم ملی سلام ندهید، این چه طرز برخورد است؟ ما همه ورزشکاريم و همه در یک جبهه ميجنگیم. این چه سطح فکری است که دارند؟ وقتی ميخواستند جایی ببرند مربی هايمان شده بودند مسئول حراست. من خودم در هواپیما وقتی از قطر داشتیم بر ميگشتیم چیزهایی دیدم که بیا و ببین. کاش از همان اول این چیزها را ميگفتم، همه از ترس حرفی نميزنند ولی برای من واقعا مهم نیست.
این حرف هایی که ميزنید ایده آل هاست، برنامه ای برای رسیدن به اهداف تان ندارید؟
من به تنهایی چه کار ميتوانم بکنم؟ باید همه بانوان با من همراه شوند و در مسابقات شرکت نکنند، البته ميدانم برای خیلی ها مهم نیست ولی تا چه زمانی ميخواهیم با این فرهنگ رفتار کنیم؟ ما ورزشکارانی داریم که حتی بچه هم دارند و به تیم ملی ميآیند، کسی که از وقت خانوادهاش ميزند و به تیم ملی ميآید یعنی دوست دارد به جایی برسد، باید کمکشان کنیم که به این مقام برسند. ميآیند و ميگویند خانم ها بروند آشپزخانه، حضرت علی (ع) در کارهای خانه به خانم شان کمک ميکردند، این چیزها را نشنیده اند؟
آشپزی سارا چطور بود؟
مادرش: بد نبود، او همیشه گرفتار بود و اصلا فرصت نميکرد آشپزی کند. یک روزهایی که در خانه بود غذا درست ميکرد. وقتی بچه بود من در قالب خاله بازی به او آشپزی یاد ميدادم. الان هم که پدرش و من کلا قید کار را زده ایم چون فرصت نميکنیم.
علی (برادر سارا) هم ورزشکار بود، ظاهرا او هم از این نداشتن امکانات ضربه خورده است.
مادرش: سارا انگشت کوچک علی هم نميشد، علی 5 میلیون تومان ميخواست که به مسابقات آسیایی در رشته کیک بوکسینگ برود، به هر دری زدم که پول را جور کنم ولی نتوانستم.
سارا عبدالملکی: علی گفت من بروم ورزش کنم بعد که بزرگ شدم چه کسی هزینه های زندگی را تامین ميکند؟ از همان بچگی رفت کار کرد، درس هم نخواند، علی خیلی خوب بود، در 10 ثانیه حریفش را ضربه فنی ميکرد ولی به خاطر این مشکلات ورزش را ول کرد و رفت کنار پدرم کار کرد.
مادرش: علی چیزی به اسم دومينداشت، هر مسابقه ای ميرفت ورزشکاران حریفش انصراف ميدادند، رفتم پیش فرماندار کرج که 2 میلیون وام بگیرم و او را اعزام کنم، در آخر 100 هزارتومان برایم چک نوشتند که از کمیته امداد بگیرم، من هم چک را پاره کردم و گفتم ارزش من خیلی بیشتر از این حرف هاست. علی هم دیگر نرفت سراغ ادامه ورزش. نه اینکه کار نکنیم ولی هرچه کار ميکنیم هزینه درمان مان ميشود چون من هم مشکلاتی دارم. 4-3 سال پیش قطر پیشنهاد داد که علی را بخرد و سالی 400 میلیون تومان به او بدهد، خیلی اشتباه کردم که اجازه ندادم برود. من وابستگی خیلی شدیدی به بچه هایم دارم حتی وقتی سارا در اردو بود ميرفتم استادیوم آزادی و او را ميدیدم.
مشکل شما چیست؟
سارا عبدالملکی: اوایلش اعصاب و روان بود بعد هم سرطان پوست گرفت.
مادرش: سرطان پوست هم یک بیماریاي است که نسبت به سایر سرطان ها هزینه های بیشتری دارد، ما بیمه هم نداریم و باید برویم از ناصرخسرو داروهایمان را تامین کنیم.
سارا عبدالملکی: کلا بیماری و مریضی خانواده ما را خیلی دوست دارد، از وقتی بچه بودم همه اش در بیمارستان و دنبال درمان بودیم.
(خطاب به مادرش) الان اوضاع شما بهتر شده؟
من هفتم اسفندماه آزمایش مغز استخوان داشتم که نرفتم، سارا که بهتر شد ميروم دنبال بهبودی خودم.
الان چقدر از پاهایتان استفاده ميکنید؟
سارا عبدالملکی: زانوهایم سفت نميشود، هیچ حسی ندارم.
برای جبران زحمات پدر و مادر چه برنامه ای دارید؟
سارا عبدالملکی: کاری کرده اند که تا آخر عمر کنیزشان باشم من اصلا خانواده ام را نميشناختم. تازه فهمیدم پدرم چقدر باحال و برادرم چقدر بامعرفت است و مادرم خیلی زحمت ميکشد. پدر و مادر من حقوق ثابتی نداشتند، پدرم کارگر بود، همان موقع هم که این اتفاق رخ نداده بود ميگفتم من باید کاری کنم که پدرم تا آخر عمرش هزینه زندگیاش تامین شود؛ یک عروسی خوب برای برادرم بگیرم، یک خانه بگیرم و زندگی مادرم را تامین کنم. الان هم فکرم همان است، دارم برنامه ریزی ميکنم که بودجه هایش تامین شود و بروم سراغ کاری که الان نميگویم چیست. ميخواهم کاری کنم که جبران کنم.
مادرش: تو فقط خوب شو، من چیزی نميخواهم. یک خاطره از دکترش بگویم، او ميگفت دو ماه بعد سارا افسردگی ميگیرد، روانشناس با او صحبت کرد و گفت سارا اصلا افسردگی نميگیرد. او مرا روانشناسی کرد، نگران نباشید مشکلی ندارد.
نکته پایانی؟
دو نکته ميگویم؛ اول اینکه اگر ورزش را دوست داشتید پیگیر باشید و ولش نکنید.
نکته دوم اینکه خیلی ها به من پیام ميدادند که مشکلات زیادی داریم و ميخواهیم خودکشی کنیم ولی من به آن ها دلداری ميدادم.دوست دارم بگویم بجنگید، باید با همه چیز جنگید. دوست دارم در انتها از مردم، از مسئولینی که در کنارم بودند، پدر و مادر و برادرم و رسانه ها تشکر کنم.
منبع: روزنامه قانون
۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۶:۴۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]
صفحات پیشنهادی
المپيك و پارا المپيك ريو صحنه درخشش بانوان ورزشكار ايراني خواهد بود
المپيك و پارا المپيك ريو صحنه درخشش بانوان ورزشكار ايراني خواهد بود سنندج- ايرنا- معاون توسعه ورزش قهرماني و حرفه اي وزارت ورزش و جوانان گفت در سال هاي اخير شاهد روند رو به رشد ورزش بانوان در كشور بوده ايم و تاكنون 30 بانوي ورزشكار ايراني سهميه هاي المپيك و پارا المپيك ريو را كسادامه روند روابط تجاری ایران و هند در پسابرجام/ گلایه های دامداران از مسئولان/گسترش همکاریهای ایران و تونس د
ادامه روند روابط تجاری ایران و هند در پسابرجام گلایه های دامداران از مسئولان گسترش همکاریهای ایران و تونس در صنعت برق بصره دروازه ورود به بازار عراق و ابلاغ آیین نامه کشت فراسرزمینی از سوی معاون اول رئیس جمهور از مهم ترین خبرهای منتشر شده امروز بود به گزارش خبرنگار اقتصادی بگلایه شوالیه آواز ایران از بیتوجهی به شاهنامه
گلایه شوالیه آواز ایران از بیتوجهی به شاهنامه همزمان با فرا رسیدن روز بزرگداشت فردوسی از مقام هنری شهرام ناظری شوالیه آواز ایران به پاس سال ها تلاش در عرصه شاهنامه خوانی تجلیل به عمل آمد خبرگزاری مهر همزمان با فرا رسیدن روز بزرگداشت فردوسی آیین نکوداشت شهرام ناظری شوالیه آوازگلایه ناظمالشریعه از فدراسیون فوتبال: اردویمان تعطیل شد، مسئولان به فکر فوتسال نیستند
جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳ ۳۹ سرمربی تیم ملی فوتسال از بی توجهی مسئولان فدراسیون فوتبال به این تیم در آستانه جام جهانی فوتبال گلایه کرد محمد ناظم الشریعه در گفتوگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا درباره وضعیت اردوی تیم ملی فوتسال اظهار کرد فعلا بازیکنانبانوان خارجی به دلیل رعایت حجاب از سفر به ایران منصرف نشده اند
بانوان خارجی به دلیل رعایت حجاب از سفر به ایران منصرف نشده اند شناسهٔ خبر 3616831 - چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶ ۱۰ فرهنگ > میراث فرهنگی و گردشگری رئیس سازمان میراث فرهنگی در مصاحبه با خبرنگاران آلمانی به سوالاتی در خصوص برنامه های ایران برای گسترش زیر ساختهای گردشگری و تداگلایه از بیتوجهیهای وزیر بهداشت
تراز امروز پرستاران سراسر کشور به عنوان مجریان اصلی طرح تحول سلامت در دومین سالگرد اجرای این طرح برای نقد و بیان ایرادات و زوایای پنهان آن گرد هم آمدند به گزارش تراز همایش نقد واقعی طرح تحول نظام سلامت صبح امروز با حضور مسئولان و سیاستگذاران حوزه سلامت و جامعه پرستاری کاثبات حقانیت بانوان ورزشکار از زبان معاون وزیر ورزش و جوانان
0 رباب شهریان امروز در حاشیه بازدید از اردوی تمرینات تیم والیبال نشسته بانوان در گفت و گو با خبرنگاران شمار سهمیه زنان در المپیک و پارالمپیک ۲۰۱۶ ریو را قابل توجه دانست و گفت حضور تیم ملی والیبال در کاروان اعزامی ایران به پارالمپیک ریو می تواند انگیزه ورزشکاران را افزایش دهد مآخوندزاده: مسئولان به جای آرام کردن جودو طوفان به پا کرده اند/ دلیل ناکامی ها همین تصمیمات است - پایگاه خبری ت
قهرمان سابق تیم ملی جودو گفت مسئولان وزارت ورزش و جوانان به جای حاکم کردن آرامش در جودو طوفان به پا کرده اند و این تصمیمات به جودو لطمه خواهد زد به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ورزشهای رزمی نبرد مسعود حاجی آخوندزاده در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس در مورد تصمیمات مسئولگلایه داوران المپیکی در نشست با مسئولان کمیته ملی المپیک
سهشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷ ۰۵ داوران المپیکی در نشست مسئولان کمیته ملی المپیک از بیتوجهیها گلایه داشتند و خواستار این بودند که آنها هم به عنوان جزئی از ورزش دیده شوند به گزارش ایسنا پس از اینکه 11 داور ایرانی در رشتههای واترپلو کشتی آزاد والیبال بدمینتون فوتسال هندبگلایه های خطیب نماز جمعه پاتاوه نسبت به خدمات مسئولان ورزش
حجت الاسلام سید نورالله افشار ظهر امروز در خطبه های نماز جمعه این هفته پاتاوه با تبریک اعیاد شعبانیه اظهار کرد خدمت به نسل جوان وظیفه همه مسؤولان در نظام جمهوری اسلامی است امام جمعه پاتاوه در ادامه با انتقاد از بی توجهی اداره کل ورزش و جوانان کهگیلویه و بویراحمد به ورزش پاتاوه-
گوناگون
پربازدیدترینها