واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: بيا تا مونس هم يار هم غمخوار هم باشيم ديدارهاي خانوادگي را پررنگ تر كنيم
حسن آقاييبخش اول- ... ستاره سهيل شدي! راه گم كردي!... پاك ترك ما و فاميل كردي.چه عجب صدات را شنيديم...- شرمنده ام مادر (باخنده) دچار كمبود شديد «تايم» شده ام! (مي خندد) منظورم اينه كه وقت كم دارم. منم دلم براي شما و بابا تنگ شده، اما كار و معاش و نداشتن وسيله نقليه...- با اين حرفا كه نمي شه مهر مادر و فرزندي را فراموش كرد! يعني دراين 30-20 روز گذشته يك نوك پا نمي تونستي به ما سربزني، حال مارو بپرسي؟!- راستش الان چند روزيه حواسم به چك برگشتي مشتريه...- زنگ نمي خوام بزني بيا تا ببينمت!- چشم! دعا كن فرصت فراهم بشه... الو الو... من تو مترو هستم، ممكنه آنتن نده...«فرزاد» را هنگامي كه با تلفن همراهش در واگن مترو صحبت مي كرد شناختم. دوست سال هاي گذشته. بچه محل هم بوديم... از لاي جمعيت واگن رفتم طرفش... با هم گفتيم: چه تصادفي! پس از سال ها... او گفت كه با مادرش صحبت مي كرد. مادرش به خاطر ديدارهاي طولاني، سخت از او گلايه كرده است. خلاصه اي از مكالمه تلفني اش را با خنده برايم تعريف كرد كه بخشي از آن را در بالا خوانديم.الف- رفيعي شاغل در يك بنگاه توليدات فرهنگي است. او مي گويد: «فاصله پياده روي بين خانه ما با خانه پسر عمويم، شايد حدود 10 دقيقه زمان مي برد اما يك سال است كه آن ها و ما ديدار خانوادگي نداشته ايم و هر بار قصد مي كنيم سري به او و خانواده اش بزنيم و از نزديك ديدار كنيم منصرف شده ام چرا كه حساب مي كنم رفتن و ديدار براي او هزينه به بار مي آورد. غيراز هزينه معمول زندگي خود، هرازگاه دامادش به اتفاق اهل و عيال هم ميهمان او مي شوند. ما ملاحظه وسع او و تحميل مخارج ديدار خودمان به لحاظ تهيه غذا و ميوه از جانب او را درنظر مي گيريم و ترجيح مي دهيم به ندرت به ديدارش برويم.»گردهمايي هاي خانوادگيتا همين چند دهه پيش كه بسياري از خانواده ها حتي يك دوچرخه هم براي راحتي در تردد خود نداشتند، وسايط نقليه عمومي هم كم بود و استفاده از وسيله ارتباطي تلفن ثابت در بسياري از منازل رايج نبود. روابط خانوادگي از يك انسجام عاطفي و موظف غيرقابل انكاري برخوردار بود. روزهاي تعطيل ،شب هاي بين هفته و خلاصه درهر فرصت مناسب، ديدارهاي بين اقوام تازه مي شد. در آن حال بسياري از خانواده ها به صورت دسته جمعي پاي پياده فاصله چندين خيابان و يا كوچه و محله را طي مي كردند و به خانه نزديكان و حتي همسايه هاي خوب و پرعاطفه سال هاي پيشين مي رفتند. اگر عصرگاه بود با شربت خنك و يا بعضاً با مقداري كاهو و سكنجبين و يا احتمالا بيسكويت و شيريني و چاي پذيرايي مي شدند و ساعتي از نزديك از حال و احوال همديگر باخبر مي شدند. وي مي گويد: «درآن ديدارهاي صميمانه چنانچه خانواده اي مشكلي داشت به نوعي همياري مي شد و يا اگر قصد انجام كاري مطرح مي شد با صلاحديد و رهنموني و پادرمياني تا حد مقدور رفع و رجوع مي شد. خلاصه ديدارهاي رودرروي، علايق و دلبستگي ها را بيشتر مي كرد... اما حالا اگر هرچند ماه و يا سالي يك بار روابط بين فاميلي و آشنايان صورت بگيرد، خيلي ها خود را ملزم مي كنند كه كلي هزينه كنند لذا چون به سادگي شايد نتوانند ديدار پرخرج ميهماني طرف مقابل را جبران كنند، از دعوت و يا آمادگي براي ديدار متقابل، صرف نظر مي كنند. اين شيوه و عادت به مرور، ديوار ميان روابط را بزرگ و بزرگتر مي كند.»موضوع با اهميت ديگر، در گذشته (چند دهه قبل) تلويزيون در خانه ها نبود و شايد در يك محله تنها چند خانواده داراي تلويزيون شده بودند اما الان تقريبا درهر خانواده اي حداقل يك تلويزيون وجود دارد. رفيعي يادآور مي شود: «دراين وضع، حالا كه رفت و آمد بين خانواده ها كم و بيش صورت مي گيرد، تلويزيون نقل مجلس ديدارهاي رودرروي است. همه چشم ها و گوش ها متوجه تلويزيون مي شوند.يك صبح تا غروب يا شب تا نيمه شب كه خانواده اي مهمان خانواده ديگر شده است، شايد بيشترين موضوعي كه مطرح مي شود. بيان سرگذشت شخصيت هاي سريال تلويزيوني و آن كه عاقبت فلان داستان چه خواهد شد و هيجانات ضدآرامش. برخي خانواده ها هيچ دربند آن نيستند كه معنويت آن گردهمايي و ديدار، ملعبه جعبه جادويي شده و چه بسا صحبت هاي مفيد و دلنشين در آن فضا، ناگفته مي ماند و اصالت صله رحم، در سايه غفلت ها كمرنگ مي شود.»خسته از تنهايي هاچتر سبز درختان كهنسال و خنكاي نسيم روحپرور گستره وسيع پارك قديمي معروف در يك منطقه جنوب شهر جريان سيال اما شتاب زده زندگي ماشيني را نرم و آرامش بخش مي كند. اينجا و آنجاي پارك مردماني كه قباي چند دهه كار و كسب شان را آويزه خاطره ها و تجربه هاي خود كرده اند هرچند نفر روي نيمكتي نشسته و گپ مي زنند و تك و توك به تنهايي در تونل زمان حال و گذشته غوطه زده اند.«درزي» كنار يك هم صحبت روي نيمكت نشسته است. او 40 سال در كار صحافي چاپخانه مشغول كار بوده است.نمايي از رفتار سابق كه بيشتر مردم وسيله نقليه شخصي نداشتند و اغلب خانواده ها پياده به ديدار نزديكان و آشنايان خود مي رفتند، تصوير مي كند: «در سال هاي گذشته خانواده هايي غذاي خود را به خانه اقوام مي بردند، دور هم مي نشستند و در محيطي صميمانه ميل مي كردند.»خانواده او نيز جزو آن قبيل خانواده ها بوده كه غذا مي پختند و به منزل آشنايان رفتند و... و يا نزديكان غذاشان را مي آوردند به خانه خويشاوند خود. او مي گويد: «الان هم رفت وآمدها و روابط خانوادگي را دوست داريم ولي حالا خرج پذيرايي تهيه ناهار يا شام و مقداري هم ميوه، زياد شده است. هركس توان هزينه اش را ندارد. به همين خاطر اكثر مردم ملاحظه مخارج اين گونه ديدار و ميهماني را مي كنند. تا حدودي روابط كم شده است تا حدي كه فرضاً اگر يكي از افراد فاميل در بيمارستان بستري شود، از حال و وضع او بي خبر مي مانيم.آن ديدارها و نشست و برخاست هاي دور هم و فاميلي تأثيرات زياد در استحكام روابط و همدلي داشتند. بنابراين اساس حالا هم علاقه داريم رفت و آمدها بين خانواده ها همانند سابق باشد. چون نباشد، آدم احساس تنهايي مي كند.»سايه سنگين خانواده هاكمرنگي رسم روابط و آئين ديد و بازديدهاي بين خانوادگي و اقوام دور و نزديك به حدي رسيده است كه بعضي از افراد جوانتر حتي برخي از فاميل خود را نمي شناسند. يعني برو بچه هاي 15-10 ساله اقوام درجه دو و سه پدري و مادري براي نسل پيشين ناآشنا هستند. شما هم حتماً اين اتفاق تأسفبار را به مناسبتي در ميهماني هايي فاميلي شاهد بوده ايد كه بزرگتر، كودك، نوه و نوجوان و يا عروس و دامادشان را به برخي از ميهمانان (نزديكان) معرفي مي كند. درزي مي گويد: «چنان و چنين غريبگي ها در اجتماع خانواده و يا اقوام و بين دوستان صميمي و همسايگان ديوار به ديوار و به ويژه در مجتمع هاي مسكوني بي هيچ ترديد نشان از ريزش پيوستگي هاي ارزشي به عنوان يكي از اصول ساز و بافت زندگي، است. اين پديده خودمحوري و غفلت از حسنات متعدد ارتباط پيوسته بين فاميلي و... شور، شوق و زيبايي هاي پروسه زندگاني را سايه مي زند و فضايي از مه گرفتگي، غريبانگي و حس تنهايي بر فلسفه اجتماعي زيستن زندگي خيمه مي زند.» اين پيشامدها را مي توان نيز چنين توصيف كرد كه برخي از ما شيك بودن مبلمان، عنوان هاي اجتماعي، مدل ماشين، رواج بازار و توليد و كار و شتاب و... و... را مثلا ترجيح مي دهيم به آن كه حتي دقايقي هم به فكر سبز نگه داشتن روابط خانوادگي مان باشيم. در آن بحبوحه كار و دليل! مشغلات و گرفتاري هاي روزمره، به واقع براي گوش فرادادن به ضمير انساني ناخودآگاه مان جايي مانده است؟...ديدارهاي فانتزيروايت روابط متعارف نيكو و دلپذير خانوادگي و افراد از درك و نگاه يك كارمند آموزش و پرورش به نام «محمد احمدي» اگرچه طعم و رنگ گذشته ها دارد و روشني و رونق را همي برمي تاباند ليكن رگه هايي از افسوس در متن آن ناپيدا نيست: «در زمان گذشته هم جمعيت كم بود و هم مردم بيش از اكنون حوصله داشتند. رفت و آمدهاي بين خانواده ها و اقوام هم بيشتر صفا داشت. دوستي و الفت و رفاقت اصيل و ژرف بود. و چند نسل را مي شناختند... يك قابلمه غذا در مطبخ خانه درست مي كردند. همه دور يك سفره مي نشستند و با چه صفايي غذا مي خوردند. كم كم صداي بوق و دود ماشين ها و تغيير سليقه ها و مزاج، سفره را جمع و جور مي كند و بچه ها غذاهاي آماده مثل سوسيس و كالباس و... را به غذاي خانگي و تناول در جمع خانوادگي ترجيح مي دهند. اين اتفاقات نامأنوس با عادت و عرف ميان خانواده و افراد اينك تا بدانجا وسعت و اثر گذاشته است كه مي شود گفت «سال به سال دريغ از پارسال.» اما در روابط مرسوم ديدارهاي حضوري رسم بر اين بوده و هست كه رفت و آمدهاي خويشاوندي و دوستانه يك سويه است. اين آئين ليكن به دلايل متعدد از جمله وضعيت اقتصادي به نوبه خود موجب اختلال در روند ديد و بازديدهاي متعارف و بعضاً يك سويه شدن آن مي شود به اين صورت كه به فرض، خانواده اي يك يا دو بار به خانه نزديكان دعوت شود و يا خود پيشقدم براي ميهماني شود، چنانچه ببيند وسعش اجازه نمي دهد آن خانواده ميزبان را به ميهماني دعوت كند، دست كم، رابطه ديداري خود را شايد براي مدتها چندان تكرار نخواهد كرد.»وي مي گويد: «سازگاري ها در خانواده ها نيز كم شده است.»حديث «احمدي» كارمند آموزش و پرورش» كه حالا قصد رفتن دارد، از چشمداشت توده مردم در كاهش روابط، به عنوان يك عامل ياد مي كند: «يك دست كت و شلوار مي خريديم و چند سال از آن استفاده مي كرديم. حالا در كمدهاي هر خانواده اي انبوه پوشاك است. توقعات ما زياد شده است. ربطي به دولت ندارد. با حدود سيصد هزار تومان حقوق ماهانه در يك خانواده چهار نفري مي سازيم. يك سرپناه از گذشته در اختيارمان است. توقعم كم است. نيازمند به كسي نيستيم و مثل زندگي پدر و مادرمان زندگي مي كنيم. مردم در جامعه اگر توقع شان كم شود، مشكلات در روابط هم كم مي شود. توكل بايد به خدا داشته باشيم.»
شنبه 25 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 706]