واضح آرشیو وب فارسی:الف: زندگی در دنیای ادبیات
ناهید آهنگری؛ 19 اردیبهشت 1395
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۴۰
«ادبیات در مخاطره»نویسنده: تزوتان تودوروفمترجم: محمدمهدی شجاعیناشر: ماهی، چاپ اول 1395۸۸ صفحه، ۷۰۰۰ تومانشما میتوانید کتاب «ادبیات در مخاطره» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.*****جریان نقد ادبی، قبل از پیدایش نقد نو، چندان ارتباطی با ادبیات نداشت. منتقدان ادبی آثار ادبی اعم از شعر، رمان و... را در بستر تاریخی اثر و یا از منظر جامعهشناسی و روانشناسی بررسی میکردند تا به نیت مولف، شخصیت او، تاریخ زندگی و شرایط اجتماعی وی پی ببرند و در این میان چیزی که اصلا دیده نمیشد خودِ متن ادبی بود؛ درواقع منتقدان ادبی به رمان به عنوان یک پدیده تاریخی نگاه میکردند تا اثر ادبی. در این میان عدهای منتقد ادبی و زبانشناس روسی به مخالفت با این نگاه به ادبیات پرداختند و مطالعه فرم ادبی و ویژگیهای متمایز کننده متن ادبی از سایر متون را به جای مطالعه زندگی و تاریخ زمان مولف سرلوحه کار خود قرار دادند. به این افراد «فرمالیست» میگفتند. عنوانی که در روسیه آن زمان تقریبا فحش محسوب میشد!روسیه قرن بیستم، روسیهای از هر نظر کمونیست بود. فرهنگ، هنر، ادبیات و به طور کلی علوم انسانی در این کشور تحت سلطه ایدئولوژی حزب حاکم بود و معیار ارزشگذاری متون ادبی میزان انطباق آنها با آموزههای مارکسیسم- لنینیسم و تعهد سیاسی به آن بود. در این حال و هوا بود که نخستین سند فرمالیسم روسی در سال ۱۹۱۴- رسالهای با نام «رستاخیز واژه»- به قلم ویکتور شکلوفسکی منتشر شد. یک سال بعد «مکتب زبانشناسی مسکو» با همکاری بزرگانی چون رومن یاکوبسن و... تاسیس شد و در ارتباطی نزدیک با «انجمن مطالعه زبان شاعرانه»، رهبری جریان فرمالیسم را در مطالعه ادبیات به دست گرفتند. اینان مطالعه زبان و فرم متن ادبی را نه برای دریافت معنا بلکه برای کشف خودِ زبان در دستور کار خود قرار دادند. این جهش نقد ادبی از محتوا به سوی فرم برخلاف مکاتبی چون ساختگرایی و پساساختگرایی، منشأیی علمی (زبانشناسی) دارد تا فلسفی.تزوتان تودوروف یکی از منتقدانی بود که سالها زیر پرچم فرمالیسم در عرصه ادبیات فعالیت میکرد. او که در سال ۱۹۵۶ وارد دانشگاه صوفیه شد، در پایاننامه خود، با محافظهکاری ناشی از فشار قید و بندهای ایدئولوژی حاکم، سراغ فرمهای زبانشناختی داستان رفت و توانست از زیر تیغ سانسور جان سالم بهدر برد. بعدها به پاریس رفت و مطالعات خود را در زمینه سبکشناسی و زبانشناسی ادامه داد. تودوروف در کتاب «ادبیات در مخاطره» علیه همه فعالیتها و آرای فرمالیستیاش میشورد و خط بطلانی بر تمام آنها میکشد تا به لذت ناب ادبیات برسد، لذتی فراتر از فرم، محتوا، سبک و بسیاری اصطلاحات دست و پاگیر دیگر، لذتی برگرفته از روح زندگی، زندگی در دنیای ادبیات، زندگی با شعرهای وردزورث وقتی جان استوارت میل را از انزوای افسردگیاش به آغوش زندگی برمیگرداند، لذت همقدم شدن با پرنس میشکین در سطر سطر داستان داستایفسکی چرا که «مخلوقات شاعر حقیقیترند از مخلوقاتی از جنس گوشت و پوست، چرا که پایانی بر آنها متصور نیست. بدین خاطر است که یار و همراه مناند و به مدد آنهاست که خود را به دیگر انسانها در زنجیره هستندگان و تاریخ پیوند میزنیم.»کتاب ادبیات در مخاطره به نوعی اعترافات تودوروف است بعد از سالها تفسیر فرمالیستی و ساختگرایانهاش از ادبیات. این کتاب شامل هفت مقاله در زمینه ادبیات و زیباییشناسی است.یکی از مباحث جالبی که در چند فصل این کتاب به آن پرداخت شده مسئله آموزش ادبیات در مدارس و دانشگاههاست که برخاسته از نگاه غالب به ادبیات است و شاید هنوز هم یکی از معضلات حلنشده در کشورهای مختلف غربی و همینطور ایران در زمینه مطالعه ادبی باشد. تودوروف در کتاب حاضر به نقد این رویکرد به ادبیات میپردازد. رویکردی که هدف اولیه مطالعات خود را آشنایی با روشها و ابزارهای به کار رفته در ادبیات و شناخت مفاهیم سنتی یا مدرن نقد میداند نه تامل در باب بشر، فرد و جامعه، عشق و نفرت و... طبیعتا به سراغ اصول و روشها رفتن برای هر استاد یا مدرس ادبیاتی راحتتر از غور در معنای متن ادبی و درک جهان متن است. نمیتوان تقصیر این نوع نگاه به ادبیات را بر گردن جریانهای ساختگرایانه انداخت چرا که این بینش از تصور بنیادیمان از ادبیات نشأت میگیرد. باری باور به این که ادبیات پدیدهای خودبسنده و فارغ از هر گونه ارتباطی با جهان خارج است و صرفا در روابط متقابل عناصر درونی اثر خلاصه میشود، نگاهی به شدت تقلیلگرایانه به ادبیات است و از آنجا که معنا را امری غیر قابل مطالعهی علمی میداند، به کلی معنای متن را از دور مطالعاتی خود خارج میکند. در نتیجه مطالعه تاریخ ادبیات و روشهای به کار رفته در ادبیات را جای تعمق در معنای متن ادبی قرار میدهد؛ وسیله به جای هدف مینشیند. بعد از این مباحث انتقادی است که نویسنده به سراغ کارکرد ادبیات میرود و آن را مثل سایر علوم انسانی تفکر میداند تفکر در دنیایی که در آن زندگی میکنیم و تفکر در دنیای متن که تجربههای منحصربهفرد را در ما زنده میکند و ما را به درکی مشترک و نه خودیگانهپندار از جهان میرساند. او در بیانی موجز میگوید: «واقعیتی که ادبیات در پی فهم آن است به بیان ساده عبارت است از فهم تجربه بشری، هرچند چیزی پیچیدهتر از آن نیز وجود ندارد.»تودوروف در بخشی از کتاب خود به مباحث زیباییشناسی عصر روشنگری و مدرن پرداخته است. او با بررسی نظریه ادبی از دوران کلاسیک تا عصر روشنگری و بعد از آن در دوران مدرن به ریشهیابی نگاهی میپردازد که میپندارد ادبیات وارد رابطهای معنادار با جهان نمیشود. به نظر میرسد مطالعه این کتاب برای تمام آنهایی که دغدغه ادبیات دارند در هر زمان و مکانی یکی از ملزومات باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]