تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه ميهمان داشتند، با او غذا مى‏خوردند و دست ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827101434




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره کیانیان از خانم های چادری که با او گرم گرفتند


واضح آرشیو وب فارسی:مازند مجلس: مازندمجلس : این هنرمند کشورمان نوشت: سریال آپارتمان پخش می شد و من تازه معروف شده بودم. با رنو ۵ سبز رنگم در خیابان طالقانی می راندم. کنارم پژوی خاکستری ای می راند؛ از آن ها که آن موقع به مدیران دولتی می دادند. سرنشینان پژو خیلی جالب چیده شده بودند. یک مدیر دولتی آنکادر با پیراهن یقه سه سانتی و ریش مرتب و کت، پشت فرمان. یک پسر پانزده، شانزده ساله با ته ریشی از کُرک و کت و شلوار و پیراهن سفید در کنارش، در صندلی پشت، دو خانم با چادر و عینک و مقعنه ودست کش سیاه که معلوم بود یکی مادر خانواده است و یکی هم دختر دم بخت خانواده. آنقدر همه چیز کامل و گویا بود که گویی یک طراح صحنه و لباسِ فیلم آن ها را چیده است. زن اشاره ای به شوهر کرد. شوهر به من نگاه کرد و با دست اشاره کرد کنار خیابان بایستم. دستپاچه شدم. فکر کردم وقتی نگاه شان کردم ناراحت شده اند. چه باید می کردم؟ عجب دردسری درست کردم. گاز دادم و بی توجه به آن ها رفتم. از چهارراه که گذشتم، پژو جلوی من پیچید و من را وادار به ایستادن کرد. کلی فکر و خیال در همان لحظه از ذهنم گذشت. کلی داستان سرهم کردم که به آن ها تحویل بدهم که اگر نگاه شان کردم منظور بدی نداشتم. پیاده شدم و آماده توضیحات. آن ها هم پیاده شدند. اول زن و دختر و بعد هم شوهر و پسر. قبل از اینکه دهان باز کنم، آن ها شروع کردند به خوش و بش و تعریف از سریال و نقش منوچهر که من بازی می کردم. بعد جناب مدیر گله کرد که چرا ما را تحویل نمی گیری و به مردم بی اعتنایی می کنی؟ من همه توضیحاتی را که آماده کرده بودم، قورت دادم. زن و دختر چنان به من نزدیک شده بودند که انگار با من محرم هستند، بدون این که شوهر یا پسر خانواده ناراحت شوند و تذکری بدهند... بعد از امضاء گرفتن رفتند و من ماندم با انبانی از سؤال! به خانه که رسیدم، ماجرا را برای هایده تعریف کردم و تعجب خودم را از رفتار خودمانی آن ها گفتم. هایده مثل همیشه یک جواب منطقی داشت. گفت آن ها وقتی در خانه شان تو را تماشا می کنند، حجاب ندارند. تو را بی حجاب تماشا می کنند و با تو هم ذات می شوند و در پس ذهن شان تو را محرم می دانند.


چهارشنبه ، ۱۵اردیبهشت۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مازند مجلس]
[مشاهده در: www.mazandmajles.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن