واضح آرشیو وب فارسی:انتخاب: ایران چهار بار مورد تهاجم نظامی قرار گرفت، نخستین بار اسکندر به ایران حمله کرد، پس از حمله اعراب و مغول آخرین تهاجم از سوی نسل فعلی یا همان آقای بقایی صورت گرفت که بدتر از تهاجم های گذشته است.پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : یک باستان شناس پیشکسوت درباره کتاب هایی که در دوران مدیریت حمید بقایی در سازمان میراث فرهنگی به غارت برده شد، می گوید: ایران چهار بار مورد تهاجم نظامی قرار گرفت، نخستین بار اسکندر به ایران حمله کرد، پس از حمله اعراب و مغول آخرین تهاجم از سوی نسل فعلی یا همان آقای بقایی صورت گرفت که بدتر از تهاجم های گذشته است. به گزارش انتخاب، خسرو پوربخشنده بیان می کند: در این باره نامه مفصلی به آقای ملک زاده (آخرین رییس سازمان میراث فرهنگی در دولت دهم) جانشین آقای بقایی نوشتم که ایران چهار بار مورد تهاجم نظامی قرار گرفته بود، نخستین بار اسکندر حمله کرد که متأسفانه ما در کتاب های درسی از آن به عنوان اسکندر کبیر یاد می کنیم، در حالی که او نمی تواند برای ایرانی ها کبیر باشد. پس از حمله اعراب و مغول، آخرین تهاجم از سوی نسل فعلی یا همان آقای بقایی صورت گرفت که بدتر از تهاجم های گذشته است؛ چون برخی از اسناد گم شده دست نویس بوده اند و ما دیگر به آن ها دسترسی نخواهیم داشت. او با بیان اینکه نسل اول باستان شناسان گزارش های خود را به شکل دست نویس ارائه می کردند، اظهار می کند: در دوره های بعد گزارش های باستان شناسی به شکل تایپی ارائه می شد و حالا هم که همه چیز کامپیوتری شده است. این باستان شناس ادامه می دهد: در دوره ریاست بقایی در میراث فرهنگی نامه ای نوشتم که هیچکس چون شما بی خبر از درون سازمان نبوده است، این موضوع برایش خیلی عجیب بود و پاسخی هم به نامه ام نداد. پوربخشنده بیان می کند: تخریب فرهنگ یک ملت از سوی بیگانگان آن چنان دردناک نخواهد بود، اما اگر یک ایرانی این کار را انجام دهد، خطرناک و دردش بیشتر است. اگر به انقلاب فرهنگی چین توجه کنید عده ی بسیاری را بعد از انقلاب به محاکمه کشیدند، اما در کشور ما افرادی سرانی که به فرهنگ یک ملت آسیب رساندند آزادانه می گردند و کسی آن ها را محاکمه فرهنگی نمی کند. چرا چنین تهاجم فرهنگی انجام شد؟ نوع آرایش و پوششی که از غرب وارد می شود یک نمونه از تهاجم فرهنگی است. تهاجم فرهنگی از داخل صد مرتبه بدتر از تهاجم فرهنگی است که از خارج وارد می شود. او می افزاید: در سال 87 مأموریتی در ایستگاه شماره 7 آتش نشانی بازار تهران به من محول کردند. آتش نشانی تصمیم گرفته بود ساختمان قدیمی اش را تخریب کند، زیرا به امکاناتی از جمله حمام، توالت و فضای بیشتر نیاز داشتند. هنگامی که قسمتی از ساختمان قدیم را تخریب کردند، سازمان میراث فرهنگی خواست که از نظر باستان شناسی در زمین آتش نشانی تحقیقاتی صورت بگیرد، در عین حال میراث فرهنگی مدعی بود که ضوابط فرهنگی هم در این محدوده باید حفظ شود، مثلا باید سردر آتش نشانی با معماری بازار همخوانی داشته باشد. این باستان شناس اضافه می کند: یکی از کارشناسان میراث فرهنگی گفته بود، دیوار آجری مربوط به فاضلاب و جان پناه سیمانی در ساختمان آتش نشانی که روی آن را با آجر پوشانده بودند، باستانی است. هر چه مسئول آتش نشانی توضیح داده بود که این دیوار سیمانی را خودمان روی جان پناهی که در زمان جنگ ساخته شده بود کشیدیم، اما کارشناس مربوط به عقیده خودش پافشاری کرده بود که باید در ساختمان آتش نشانی کاوش صورت بگیرد. مدیر میراث فرهنگی وقت به من مأموریت داد که این موضوع را بررسی کنم. هنگامی که من از بنا بازدید کردم، شواهدی باستانی در این ساختمان ندیدم و برای اطمینان خاطر ترانشه ای ایجاد کردم، اما باز هم شواهدی به دست نیاوردم. من هم با مسئولیت خودم نوشتم ساخت و ساز در این مکان از نظر باستان شناسی بلامانع است. این باستان شناس اذعان می کند: من به استناد معرفی مدیر وقت میراث فرهنگی با آتش نشانی قرارداد بستم، بگذریم برای آنکه بتوانم حقم را بگیرم چه پیشنهاداتی به من شد. همزمان با این موضوع نرسیده به ساختمان آتش نشانی پاساژی در حال ساخت بود. در آن زمان که خاکبرداری انجام می شد، متوجه دیواری آجری در عمق بیش از 3 متر از سطح زمین، به طول بیش از 3 متر و ارتفاع 2 متر که در دو جهت شرق به غرب کشیده شده بود، شدم و سفال هایی از دوره تیموری تا قاجار به شکل پراکنده در آنجا پیدا کردم. هنگامی که از شخص حاضر در محل پرسیدم آیا میراث فرهنگی از ساخت و ساز در این محدوده مطلع است؟ جواب داد ما فلان قدر هزینه کرده ایم تا کسی این سوال را از ما نپرسد. پوربخشنده می گوید: در آن زمان هر واحدی که در زیرزمین این پاساژ وجود داشت را متری 6 میلیون تومان می فروختند. من سفال های دوره تیموری که در آنجا وجود داشت را جمع کردم و به معاون پژوهشی وقت استان تهران تحویل دادم و گفتم باید یک ناظر در این محل بگذارید. اما اصلا مشخص نشد سفال ها چه شد؟! بعد از آن روز متوجه شدم که دیگر دیواری وجود ندارد. اشتباه بزرگ من این بود که از آنجا عکسی نگرفتم. هنوز هم ساختمان قدیم ایستگاه شماره 7 آتش نشانی پابرجاست و برای آن حریم ضوابط منظری در نظر گرفتند، در حالی که آنجا کاوش شد و با کندن آسفالت و حفاری به هیچ چیز نرسیدیم. اما برای پاساژی که در حال ساخت بود ضوابط منظری و دستور کاوش اعلام نشد! این سوال را باید از مسئولان پرسید، چطور می شود که یک پاساژ در دل بازار بدون ضوابط منظری با سه طبقه در زیرزمین و چند طبقه روی آن بالا می رود اما ایستگاه آتش نشانی در دل قطب اقتصادی تهران دستش به جایی بند نمی شود.
سه شنبه ، ۱۴اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: انتخاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]