واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: معلم؛ شمع شب افروز كرمانشاه - ايرنا - هفته نامه نقد حال چاپ كرمانشاه در شماره 426 يازدهم ارديبهشت ماه 95 مطلبي را با عنوان" معلم؛ شمع شب افروز" به قلم محمد حسين شيريان منتشر كرده است
در اين يادداشت آمده است: كار معلم آموختن است. با آموزشهاي آموزگاران، خردسالي و جوانيمان را طي كرديم. بزرگ شديم تا براي سرزمينمان افتخار بيافرينم.او هميشه مثل شمع مي سوزد تا الفباي همهي دانشهاي بشري را در تن و رگ ما تزريق كند تا شب تاريك و ظلماني ما را روشن كند. معلم ياد كلاس و همكلاسي و مشق و مداد و دفتر حساب و انشاست، معلم يادگار بزرگي از خاطرات ماندگار زندگي ماست، از قديمترها وقتي هنوز تختهها سياه بودند و حتي سبز نشده بودند، روي دستان و لباس سادهاش، نوشتن با گچ اثري گذاشته است. اين گرد وغبار حاصل مجموعهاي از حروف و كلماتي است كه ما ميآموختيم. هنوز ياد معلم فقيد كلاس اولم را در دل و ذهنم حك كردهام. 53 سال كه چيزي نيست حتي اگر هزار سال ديگر از آن زمان گذشته باشد او و همه آموزگارانم را دوست دارم! دبستان كوروش در كوچه سعدي با حياط قديمي و بزرگش از سه طرف كلاس درس بود.آقاي صمدزاده، محبتش در ذهن كودكانهام حتي از 10 طبقۀ سه و چهار نفري ما بيشتر بود.زمستان را با گرماي كلام محبت آميزش به بهار رسانديم و او درست سه سال بعد، 1345شمسي در تصادف با خودرو در چهار راه هلال احمر به آسمان پَر كشيد.يك پرتقال آبدار را به سي وسه قسمت تقسيم كردن كار هر كسي نيست! معلم عزيز ما پرتقالها را روي دفتر حضور و غياب گذاشت و آخر سر، به همه ما يك تكه از آن ميوه آبدار رسيد! هنوز طعم خوش آن لحظه، آدرنالين لذت بخشي را در سراسر تنم پخش ميكند. عكس يادگاري ما در خرداد ماه 1342 با آقاي صمدزاده در قلب آلبوم عكسهايم جاي گرفته است. سه دوجين بچههاي قد و نيم قد؛ الان كه ميشمارم دو نفر از آنها شهيد شدهاند چند نفر به ديار باقي رفتهاند و چند نفر هم مهندس و دكتر و نويسنده و راننده ترانزيت و معلم و روزنامه نگار شدهاند؛ حتي در ميان آن بچهها مديركل هم ميبينم. معلم بودن طعمي دارد به مزه حيات ابدي. معلمي كه با كمترين حقوق، بيشترين فايده را به جامعه ميرساند و ناچيزترين مطالبات زندگي را دارد فقط يك روز را به او اختصاص داده اند. مگر همه روزها روز معلم نيست؟ فرداي روز دوازدهم ارديبهشت نام معلم از ذهن مديران و وكيلان و وزيران و رئيس جمهوري هم فراموش ميشود. برايش كاري انجام نميدهند. فيش حقوقش را كه نگاه مي كني تنت مي لرزد. با اين تورم افسار گسيخته او بايد دخترش را شوهر دهد؛ با كلي جهاز امروزي؛ تنگي دست معلم نميتواند آن را ترميم كند. براي پسر بيكارش كه سنش از حد تَرَخُص گذشته، زن بگيرد. معلم آموخته است چشمش به دست كسي جز خدا نباشد. حتي اگر آقاي وزير هم، نزديك روز معلم از گشايش در وضعيت معلمين داد سخن سر دهد و فردا فراموش كند چه قولي داده و عمل نكرده است. راستي مسوولان ديگر كشورها هم مثل ما با معلمين سرزمين خود رفتار ميكنند؟ معلم راستينم روزت مباك باشد!3209/8066
11/02/1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]