واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
خواب آمریکا برای تجزیه منطقه چگونه تعبیر خواهد شد
شناسهٔ خبر: 3609081 - چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۰
مجله مهر > دیگر رسانه ها
در صورت تجزیه عراق و سوریه به کشورهای کرد، سنی و شیعه، تکلیف بحران ترکیه با کردهای این کشور چیست؟ آیا ایالاتمتحده از استقلال کردها در ترکیه و تجزیه بخشی از این کشور حمایت میکند؟ پایگاه اطلاع رسانی شهید رسول حیدری نوشت: سیاست خارجی باراک اوباما همواره از مناقشه برانگیز ترین موضوعات مطرح شده در محافل سیاسی آمریکایی بوده و بیشترین مخالفتها را در میان منتقدان سرسخت او به خود اختصاص داده است. اوباما در شرایطی وارد کاخ سفید شد که ایالاتمتحده درگیر دو جنگ فرساینده در عراق و افغانستان بود و همزمان با یکی از بحرانهای بزرگ مالی در تاریخ این کشور دستوپنجه نرم میکرد. در چنین شرایطی بود که شعار “تغییر” اوباما بخش زیادی از رأیدهندگان آمریکایی و حتی افکار عمومی در دیگر کشورهای دنیا را به تکاپو و ابراز احساسات واداشت. این در حالی بود که عملکرد او برای ایجاد تغییرات وعده داده شده، بخش مهمی از محافل قدرت در آمریکا و همپیمانان سنتی این کشور را بهصف منتقدان و مخالفان سرسخت خود درآورد. نحوه تعامل کاخ سفید با برنامه هستهای جمهوری اسلامی، خروج بخش وسیعی از نیروهای آمریکایی از عراق و بازگشت دوباره آنان به فاصله یک سال از خروج، تلاش برای افزایش سهم ناتو در افغانستان، بحران اوکراین و در نهایت روابط آشوب زده آمریکا با دولت راستگرای اسراییل در دوره زمامداری اوباما چالشهای اصلی کاخ سفید به شمار میرفتند. از نگاه منتقدان اوباما، این چالشها حاکی از نداشتن استراتژی مشخص در قبال خاورمیانه بحرانزده بود اما موافقان او چالشهای مذکور را ناشی از عملکرد گذشته ایالاتمتحده ارزیابی کرده و تلاشهای اوباما برای مهار این بحرانها را میستودند. در چنین شرایطی بود که بزرگترین بحران قرن با تمام ابعاد وحشتناک انسانیاش به وجود آمد و خود را به دولت اوباما تحمیل کرد و نامش را به صدر سیاهه بحرانهای جهانی کشاند: بحران سوریه از بحث داغ سیاستمداران و رسانهها درباره توافق هستهای ایران که به دلیل تأخر زمانی در یک ساله گذشته تیتر نخست بوده است که بگذریم، عملکرد دولت اوباما در قبال بحران سوریه مناقشه برانگیزترین سوژه موافقان و مخالفان اوست. مخالفانی که غیر قابل کنترل شدن بحران را ناشی از تعلل کاخ سفید میدانند و اوباما را مسئول گسترش داعش و افزایش نفوذ کرملین معرفی میکنند و موافقانی که دخالت گستردهتر آمریکا در این بحران را زمینهساز فاجعهای بزرگتر با ابعادی غیر قابل پیشبینی میدانند. البته به این شکاف بایستی متحدان منطقهای و غالباً عرب امریکا را نیز افزود که همچون گذشته به دنبال حضور نیابتی ایالاتمتحده برای تحقق بیدردسر اهداف خود بودند و از وضعیت فعلی خشمگین شدهاند. با این همه به نظر میرسد یک تحلیل و راهحل منبعث از آن هم در میان منتقدان سیاست اوباما و هم موافقانش با محبوبیت روزافزونی مواجه است: تجزیه سوریه و عراق بر اساس طوایف مذهبی بر اساس این تحلیل، ایالاتمتحده که سالها دموکراسی و حقوق بشر را در خاورمیانه، قربانی ثبات کرده امروز هر دو را از دست داده است؛ از یک سو با حکومتهای سرکوبگر و نامشروعی طرف است که با نارضایتی روزافزون افکار عمومی مواجهاند و از سوی دیگر با جوامع فروپاشیدهای که در آتش اختلافات قومی، قبیلهای و مذهبی به پرورشگاه افراطگرایی مبدل شدهاند. نتایج حمله به عراق و سرنگونی حکومت سرکوبگر آن نشان داد که ارزشهای مدرنیته را نمیتوان بر موشک سوار کرد و بر سر مردم فروریخت. با اعمال زور به قصد تغییر، نهتنها مشکلات عدیده سابق در این کشورها به سمت بهتر شدن پیش نخواهد رفت بلکه بیثباتی پس از آن به گره کوری تبدیل میشود که نتایجاش دامنگیر دنیا خواهد شد. درست در همین نقطه است که تحلیلگران غربی به یاد تجربهی متفاوت بوسنی و صلح دیتون میافتند و بر اساس آن تجربه، تجزیه کشورهای منطقه بر اساس مذهب و قومیت و تقسیم کشور بین گروههای درگیر در جنگ را تجویز میکنند. اینکه تجربه بوسنی را تا چه حد میتوان حتی برای منافع غربیها موفق ارزیابی کرد و از آن فراتر حتی در صورت ارزیابی مثبت از آن تجربه تعمیم آن به خاورمیانه و دو کشور عراق و سوریه تا چه حد واقعگرایانه است در جای خود قابلبحث و بررسی است اما در میان همین تحلیلهای موجود نیز چهار چالش اصلی مسکوت مانده است: نخست اینکه در صورت تجزیه عراق و سوریه به کشورهای کرد، سنی و شیعه، تکلیف بحران ترکیه با کردهای این کشور چیست؟ آیا ایالاتمتحده از استقلال کردها در ترکیه و تجزیه بخشی از این کشور حمایت میکند یا نظارهگر درگیری جدیدی در منطقه، این بار میان ترکها و کردها میشود؟ دوم: با توجه به واقعیات جغرافیایی و وجود اکثریت سنی در شرق سوریه و غرب بیابانی عراق، آیا کشور سنی مذهب فقر زده با جمعیتی مستعد افراطگرایی مذهبی که دست بر قضا به لحاظ استراتژیک فاقد دسترسی به آبهای آزاد و درنتیجه ناتوان از ورود به بازارهای جهانی و اقتصاد بینالمللی است اساساً میتواند کشوری مسئول در جامعه جهانی باشد یا به منبع تازه تنش با همسایه غربی علوی مذهب خود و همسایه شرقی شیعه مذهب خود تبدیل خواهد شد؟ سوم: درگیریهای قومی و مذهبی در خاورمیانه محدود به سوریه و عراق نیست و تقریباً درد مشترک اغلب اهالی این منطقه است و تأسیس هر کشور تازهای بر اساس منافع قومی مذهبی، لاجرم برانگیزاننده موجی از مطالبات تازه در همسایگان است که هر نتیجهای به بار آورد بیشک به ثبات منطقه نخواهد انجامید. چهارم: برخلاف صربستان و بوسنی و کرواسی که کشورهایی محصور در قلب اروپا با همسایگانی دارای ثبات سیاسی و اقتصادی هستند، سوریه در قلب خاورمیانه بحرانزده و در همسایگی اسراییل است. همان کشوری که ایالاتمتحده همواره برای حفظ امنیت و ثباتش کوشیده و هزینه کرده است. صرفنظر از اینکه پایان بحران خونبار سوریه اساساً برای رژیم صهیونیستی مطلوب است یا خیر میتوان لیست بلندی از تبعات امنیتی تجزیه سوریه برای اسراییل را برشمرد. از همسایگی با کشور علوی که مرزهایش از لازقیه تا جبل قلمون را دربر گرفته و بر خط ساحلی مدیترانه و مرزهای لبنان مسلط است گرفته تا درگیریهای همین کشور با همسایه تازه شرقی خود که هزاران معادله جدید را در مقابل منافع صهیونیستها و همپیمانان غربیشان قرار خواهد داد. رسانههای غربی اما بدون اشاره به این چالشها دستبهکار زمینهسازی و طرح موضوع میان افکار عمومیاند. چنانکه جورج پترولکاس “درسهایی که ایالاتمتحده باید از جنگ بوسنی برای بحران سوریه بگیرد ” را دستمایه قرار داده تا در قالب تشویق کاخ سفید به مذاکره با اسد امکان تجزیه این کشور را یادآوری کند. با این حال نگاه مذکور منتقدانی نیز دارد که اگر چه نه به گستردگی بمباران تبلیغاتی موافقان، اما در سطح محدود به یادآوری تبعات صلح دیتون و اشتباهات استراتژیک ملل متحد در تحمیل آن به ملت بوسنی می پردازند. به عنوان نمونه تحلیلگر نیویورکر در مقاله ای تحت عنوان ” مرزها و نوسازی مرزها در بوسنی” به ترسیم مرزهای بوسنی بر اساس ملی گرایی نژادی می پردازد که خود عامل جنگ بود. پایگاه اینترنتی آمریکن تینکر نیز در گزارشی تحلیلی در رابطه با نقش آمریکا در جنگ بوسنی به یادآوری نتایج ماجراجویی کلینتون در این کشور می پردازد. ماجراجویی که البته در صورت تکرار در صورت نتایج به مراتب سنگین تر با تبعات طولانی تری در پی خواهد داشت. هر چند به نظر نمیرسد امپراطوری رسانه های غربی که همواره نقش اصلی در جهت دهی به افکار عمومی و آماده سازی آنان برای پذیرش ماجراجویی های سیاستمداران را با هدف تامین منافع گروه های قدرت ایفا می کنند، مجال زیادی برای انعکاس تحلیل ها و هشدارهای منتقدان باقی گذارده باشند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]