محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829600904
کارتنخوابی خانوادگی در چادر مسافرتی
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: کارتنخوابی خانوادگی در چادر مسافرتی
چادر برای آنها، همان خانه است و سرپناه. جایی که همه با هم، پدر و مادر و خواهر و برادرهایی که تعدادشان به ١٠ میرسد، زیر سقف لرزان و وارفته، مینشینند، میخوابند، ساندویچهایی که جز نان چیز دیگری ندارد، گاز میزنند و چای مانده روز قبل را سر میکشند.
کد خبر: ۵۸۳۸۹۰
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۷ - 26 April 2016
شهروند در گزارشی نوشت:
یک چادر مسافرتیِ رنگی، یکی دو پتویی که کهنگی از رنگ و بویشان پیداست، چند دست لباس زهوار در رفته، با خرت و پرتهایی که داخل کیسه برنج پاره چپانده شده؛ این تمام داراییشان است. همه آن چیزی که برای یک زندگی دارند. چادرهای مسافرتی، ظهر یکی از روزهای اردیبهشتماه، با هر بادی تکان میخورند. وقتی که باد شدیدتر میشود، انگار میخواهد از جا کنده شود.
چادر برای آنها، همان خانه است و سرپناه. جایی که همه با هم، پدر و مادر و خواهر و برادرهایی که تعدادشان به ١٠ میرسد، زیر سقف لرزان و وارفته، مینشینند، میخوابند، ساندویچهایی که جز نان چیز دیگری ندارد، گاز میزنند و چای مانده روز قبل را سر میکشند. سهم آنها از این دنیا، همین دو سه متر جاست، جایی که حتی متعلق به خودشان نیست. چند روز دیگر، باید جول و پلاسشان را جمع کنند و از اینجا بروند. آنها خانوادگی کارتنخواب شدهاند، اینجا هم در گوشه کنارهای اتوبان تهران- قم است. دوهفتهای میشود که جایگاه استراحت موقت مسافران در محوطه حرم مطهر را اشغال کردهاند، حالا باید به فکر جای دیگری برای اقامتشان شوند.
«معصومه»، پتوی قرمز کهنهای را دورش پیچانده و در محوطه راه میرود، بادی میآید و او با دستهای سیاه و زردش، پتو را محکمتر میگیرد که نیفتد. معصومه ٤٢سال بیشتر ندارد اما مادر یک خانواده پرجمعیت است، سه دختر و سه پسرش، همان حوالیاند. گوشه چادر مسافرتی را بالا میزند، دست یکی روی دیگری است و پای آن یکی، از میان صورت نفر دیگر، رد شده. سرها زیر پتوست. صدای خُروپُف پدر خانواده، از فاصله یکمتری هم میآید. معلوم نیست این همه جمعیت که دو داماد هم به آنها اضافه میشود، چطور درهمین چند وجب جا، میخوابند: «نوبتی میخوابیم. همیشه هم همه اینجا نیستند، دامادم، سرکار میرود، آن یکی هم گاهی میآید و سر میزند.» این را معصومه میگوید و صورتش به لبخند تلخی باز میشود. دندانهایش زرد است، اما نگاهش با آن چشمان آبی تند، نافذ است: «دوهفته است که اینجاییم، چند شب را درحرم خوابیدیم، میگویند کسی نمیتواند بیشتر از دو سه روز در داخل حرم بخوابد.» این را با اعتراض میگوید و رویش را برمیگرداند تا بچههایش را نشان دهد. به آنها سلام میدهم و حالشان را میپرسم، اما فقط نگاه میکنند: «بچههایم ناشنوا هستند. همهشان نه، اما سه تا از بچههایم مادرزادی نمیشنوند.»
همه آن سه نفر رنگ چشمان مادرشان را به ارث بردهاند. با ایما و اشاره با مادرشان حرف میزنند. بزرگترین آنها، ٢٤ساله است، ازدواج کرده و حالا سهماهه باردار است، اما سهم او هم از این زندگی، تنها یک پتو، یک دامن بلند و بلوزی همرنگ است. منتظر همسرش است: «ما ساکن عباسآباد و به هم علاقهمند بودیم.» میپرسم، کجا هست؟ با دست انتهای اتوبان را نشانم میدهد: «آنجا، سمت خاوران. آنجا مستاجر بودیم، دخترکوچکم که ناشنواست در یک حادثه، تمام تنش سوخته، من هم هرچه داشتم و نداشتم، فروختم تا خرج درمانش کنم، دیگر پولی برایمان نماند تا کرایه بدهیم، حتی اثاثیهمان را فروختیم تا بخشی از کرایه را بدهیم، دخترم را هم فرستادم سرکار، اما آخر سر، یک روز صاحبخانه آمد، ما را از خانه بیرون کرد و قفلی به درخانهاش زد. از همان روز ما بیخانه شدیم، حتی نتوانستیم لباس با خودمان بیاوریم، با همین دمپاییها و کفشها آمدیم.» نگاهی میرود به سمت دمپایی پسر ناشنوایش. آنها از همان شب راهشان را از خاوران گرفته و به انتهای اتوبان تهران- قم رسیدند: «با بدبختی خودمان را اینجا رساندیم، با تاکسی و اتوبوس آمدیم. خیلی شب سختی بود، باران میآمد و ما جایی نداشتیم، فقط توانستیم از اینجا یک چادر مسافرتی بخریم. بعد که مستقر شدیم دو سه روزی غذا نداشتیم تا اینکه یکی از موسسههای خیریه، از وضع ما باخبر شد و برایمان غذا آورد. ما حتی پول نداریم، حمام برویم.» همه اینها برای ماهی ٣٥٠هزارتومان کرایه خانه بود که خانواده معصومه از پس پرداختش برنمیآمدند: «شوهرم قبلا اعتیاد داشت، از وقتی چادرنشین شدیم، مشغول ترک دادنش هستم.»
معصومه، چهرهاش زرد است، دوطرف صورتش هم چال عمیقی است، میپرسم: «تو هم اعتیاد داشتی؟» اول انکار میکند، اما میگوید: « داشتم، الان ترک کردم. میخواهم برای ترک قطعی به کمپ بروم.» «قهرمان» پدر خانواده، بیکار است، قبلا ریختهگری میکرد، حالا ولی به خاطر یک بیماری دستش از کار افتاده: «وقتی اینجا آمدیم، یک پتو بیشتر نداشتیم، اینجا شبها خیلی سرد میشود، چند شب پیش آنقدر هوا خراب شد که داشتیم از سرما میمردیم، یکی از همسایهها به ما پتو داد.» همسایه برای ما، همان خانواده دیوار به دیوار خانهمان است، برای خانواده معصومه، اما همسایه، ساکنِ چادر کناری است. همانها که قصه زندگیشان، با سرنوشت معصومه و ٦ فرزندش گره میخورد: «٤٥روز است اینجا هستیم، زنم اماس دارد، بیمارستان بستری است، من هم یک روز اینجام یک روز بیمارستان.» اصغر، داخل چادر مسافرتی مشغول جابهجا کردن وسایلش است. او چند شب پیش، برای خانواده معصومه پتو برد: «اینجا معمولا مسافران چادر میزنند، کرایه یک شب هتل یا مسافرخانه زیاد است، برای یک اتاق دو تخت شبی ٨٠هزارتومان میگیرند، ما نداریم این همه پول بدهیم.» اصغر جوشکار است، میگوید: تا الان ١٢میلیون تومان برای درمان همسرش، هزینه کرده، حالا هم خرج بیمارستان است که به آن اضافه میشود. خرج ٤٢روز بستری: «چند شب حرم ماندم، اما آنجا اجازه اقامت طولانی را نمیدهند، منم چادر خریدم و اینجا ماندم. اینجا هم هیچ چیزی به ما نمیدهند، چایی بخواهی، باید ٥هزارتومان پول بدهی. حمام بروی ٥هزارتومان میشود.»
آن یکی چادرش رنگ دیگری است، بالای سایهبان، شماره ١٣ را نشان میدهد: «ما کارتنخواب هستیم، جایی نداریم برویم.» این را مرد جوان دیگری میگوید، از ظاهرش پیداست از آخرین باری که حمام رفته، زمان زیادی میگذرد؛ «اینجا شبها غوغایی میشود، اگر کفشی جلوی در باشد، میدزدند، چند شب پیش وسایل یکی از همینها را دزدیدند.»
آنها دوگروهند یا مسافرند و از زور گرانی کرایه هتل و مسافرخانهها، چادر زدهاند یا کسانی هستند که بیخانهمانند، اما لابهلای آنها، میان آن همه چادرهایی که عَلَم شده، هستند کسانی که تنها داراییشان از این دنیا، یک تکه مقواست که زیراندازشان شده؛ درست مثل خانواده گلبهار. او فارغ از هیاهوی آنجا و شلوغی رفتوآمدها و حرفها و صداها، چشمانش را آرام بسته. کنار همسرش که زیر پتو، پنهان شده، دراز کشیده. چشمانش خواب عمیقی دارد. پسرش از دور ما را میبیند؛ «اجاره خانه نداشتیم، مجبور شدیم بیایم اینجا.»
«امید»، ١٠ساله به نظر میرسد، هیچ چیز دیگر نمیداند، از کجا آمدهاند، چه شد که به اینجا رسیدند، هیچ نمیداند؛ بیمار است. مادرش را بیدار میکند، گلبهار چشمانش خسته است، به زحمت حرف میزند: «آمل مستاجر بودیم، پول نداشتیم، صاحبخانه بیرونمان کرد، اثاثیهمان همان جا مانده. حالا پول نداریم پسرم را دکتر ببریم، بیماری اعصاب دارد.»
با چشمان سیاهش، عمیق نگاه میکند و میگوید: «هیچکس و کاری نداریم، همسرم بیکار است، حتی پول نداریم چادر بخریم، همین پتو را هم یکی از اینها به ما داد.» نگاهی به چادرهای کناری میاندازد: «بعد از چند روز، مردم دیشب برایمان غذا آوردند، الان هم نه صبحانه خوردیم و نه ناهار.» گلبهار نای حرفزدن ندارد. جملههایش ناتمام است. دوباره سرش را میگذارد و فارغ از دنیا، از پسری که آن اطراف، پرسه میزند، سگ ولگردی که از کنارشان میگذرد و همسری که زیر پتو خود را مچاله کرده. آنجا، پر است از همین زندگیها. چادرهای قرمز، نارنجی، آبی، سبز و زرد. ٣٠تایی میشوند، همه کارتنخواب نیستند یا مسافرند و چند روز بیشتر اقامت نمیمانند یا خستهاند و چند ساعتی میخواهند استراحت کنند، اما آنها که کارتنخواباند، آنها که جایی ندارند برای زندگی، حالا حالاها، چادرهایشان به راه است. کفشهای بچگانه و رختآویزهایی که لباسهای رنگ به رنگ روی آنها آویزانند، زیراندازهای حصیری و گونیهای پُر، همه حکایت از زندگیهای بلاتکلیفی است، بین ماندن و رفتن. آنها همین چند وجب جا را دارند، همین چند پتو و خانههای پارچهای.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]
صفحات پیشنهادی
کارتن خوابی خانوادگی در چادر
کارتن خوابی خانوادگی در چادر یک چادر مسافرتیِ رنگی یکی دو پتویی که کهنگی از رنگ و بویشان پیداست چند دست لباس زهوار در رفته با خرت و پرتهایی که داخل کیسه برنج پاره چپانده شده این تمام داراییشان است روزنامه شهروند - زهرا جعفرزاده یک چادر مسافرتیِ رنگی یکی دویک پدیده تکاندهنده: کارتنخوابی خانوادگی!
سهشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱ ۴۷ یک چادر مسافرتیِ رنگی یکی دو پتویی که کهنگی از رنگ و بویشان پیداست چند دست لباس زهوار در رفته با خرت و پرتهایی که داخل کیسه برنج پاره چپانده شده این تمام داراییشان است همه آن چیزی که برای یک زندگی دارند چادرهای مسافرتی ظهر یکوضعیت امدادرسانی در مناطق سیلابی/برپایی ۵۴۸ چادر امدادی
رئیس سازمان امداد و نجات تشریح کرد وضعیت امدادرسانی در مناطق سیلابی برپایی ۵۴۸ چادر امدادی شناسهٔ خبر 3599012 - جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۰ ۰۶ جامعه > انتظامی و حوادث رئیس سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر آخرین وضعیت امدادرسانی در مناطق سیل زده کشور را تشریح کرد به گزارشمفقود شدن یک مدرسه چادری در جریان سیل دزفول
مفقود شدن یک مدرسه چادری در جریان سیل دزفول مدیر آموزشوپرورش عشایر خوزستان با بیان اینکه 9 مدرسه چادری در جریان سیل دو روز گذشته دچار آسیب جدی شدند گفت میزان خسارات وارده ناشی از سیل به مدارس چادری و ساختمانی حدود 40 تا 50 میلیون تومان برآورد میشود آفتاب حمید قنبری در گفچه تعداد از زنان کشور چادری هستند؟
چه تعداد از زنان کشور چادری هستند معاون مدیرکل دفتر صنایع نساجی و پوشاک وزارت صنعت گفت پوشش بیش از ۵۰ درصد دختران و زنان ایرانی چادر است به گزارش فرهنگ نیوز فرشته جراحی با بیان اینکه نیمی از زنان و دختران ایرانی پوشش چادر دارند افزود با توجه به اینکه گرایش بانوان کشورمان بفراوانترین نامهای خانوادگی ایرانی
فراوانترین نامهای خانوادگی ایرانی مدیر کل امور هویتی ایرانیان خارج از کشور گفت 10 نام خانوادگی نخست از حیث فراوانی به ترتیب محمدی حسینی احمدی رضایی مرادی حیدری کریمی موسوی جعفری و قاسمی هستند باشگاه خبرنگاران جوان بهمن مشایخی مدیر کل امور هویتی ایرانیان خارج از کشور اظهار دتأثیر ابزارهای ارتباطی بر روابط خانوادگی
تأثیر ابزارهای ارتباطی بر روابط خانوادگی گاهی ابزارهای ارتباطی مانند تلفن همراه و اینترنت به سردی روابط اعضای خانواده می افزاید و موجب کاهش ارتباطات افقی بین اعضای خانواده با یکدیگر می شوند جعفربای در گفتگو با خبرنگار حوزه جوانان وخانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوانچادر پوشش نیمی از بانوان ایرانی/ سهم ۵ درصدی تولید داخلی چادر
چادر پوشش نیمی از بانوان ایرانی سهم ۵ درصدی تولید داخلی چادر شناسهٔ خبر 3606065 - یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸ ۱۸ جامعه > جوان و خانواده معاون مدیرکل دفتر صنایع نساجی و پوشاک وزارت صنعت گفت پوشش بیش از ۵۰ درصد دختران و زنان ایرانی چادر است فرشته جراحی در گفتگو با خبرنگار مهوافل؛ صبحانه خانوادگی
وافل صبحانه خانوادگی این صبحانه ی خانوادگی که در آن از آرد کامل استفاده شده را یک بار امتحان کنید قطعا دوباره و دوباره به سراغ آن خواهید رفت وبسایت آشپز باشی این صبحانه ی خانوادگی که در آن از آرد کامل استفاده شده را یک بار امتحان کنید قطعا دوباره و دوباره به سراغ آن خواهیدزنان بهاران به جامعه برمی گردند/ازتابوت سیاه شب تاچادر سفید گلدار
گزارش مهر از افتتاح مرکز توانمندسازی بهاران ویژه بانوان زنان بهاران به جامعه برمی گردند ازتابوت سیاه شب تاچادر سفید گلدار شناسهٔ خبر 3596702 - سهشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۳ ۴۹ جامعه > جوان و خانواده آنها ۲۷نفر بودند پوشیده در چادرهای سفید گل گلی که دلیل پوشیدنش ورود مسئولان ش-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها