واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: خاطرات خانواده شهيد ترور آقا رجبي/ آرزويش خاكسپاري در كنار شهيد بهشتي و يارانش بود تهران- ايرنا- همسرشهيد آقا رجبي مي گويد: همسرم آرزو داشت تا در قطعه 24 بهشت زهرا (س) كه شهيد بهشتي و يارانش در آنجا خاكسپاري شده اند ، دفن شود .
او هميشه در توصيه به ما مي گفت: وقتي به شهادت رسيدم حتما مرا در نماز جمعه تشييع كنيد و جنازهام را كنار مزار شهيد بهشتي ببريد و روضهاي بخوانيد و بعد به خاك بسپاريد.يكي ديگر از توصيه هايش اين بود: اگر برايم اتفاقي افتاد مبادا جلوي ديگران يا بالاي سر جنازهام گريه كني، چون دشمن، شاد ميشود. شهيد محمدعلي آقارجبي 28 مرداد سال 1326 درمحلات به دنيا آمد و 14 مرداد61با حمله منافقين به منزل مسكونياش در مقابل ديدگان مادر، همسر و فرزندان به شهادت رسيد. محمد علي يكي ديگر از شهداي ترور است كه به درجه شهادت نائل آمده است.وي با فعاليت در ارتش رژيم پهلوي و با پايبندي به اعتقادات و آرمانهاي انقلابياش همواره به پخش اعلاميههاي امام خميني (ره) در پادگانها و خروج اسناد از ارتش و ارسال آن به دست انقلابيون مبادرت مي كرد. شهيد آقا رجبي پس از فرمان امام راحل مبني بر خروج از پادگانها از ارتش فرار كرد و تا ظهور انقلاب اسلامي همچون ديگر مردم به صفوف مبارزه پيوست؛ اما پس از شكوفايي انقلاب اسلامي دوباره به ارتش بازگشت.محمدعلي با كارشكنيهاي بني صدر به دفتر نخست وزيري انتقال يافت اما با شروع جنگ تحميلي به مدت 2 ماه به جبهههاي نبرد حق عليه باطل شتافت.پس از مدتي با وجود اصرارش به حضور در جبهههاي حق عليه باطل به صدا و سيما براي خدمت به انقلاب اسلامي فراخوانده شد و در بخش حراست مشغول به فعاليت شد. او بارها از سوي منافقين، تهديد به مرگ شد اما لحظهاي از آرمان هايش دست نكشيد و بالاخره نيز به شهادت رسيد. با همسر اين شهيد به گفت وگو نشستيم كه در آغاز خاطراتش با ما چنين گفت: محمدعلي با اشتغال در ارتش اسناد و مدارك مهم ارتش را به دست نيروهاي انقلابي و روحانيان مبارز ميرساند.وي پس از انقلاب اسلامي با ورود دوباره به ارتش همراه آيت الله خامنهاي و 19 تن ديگر در كميسيون پاكسازي مشغول به فعاليت شد. اما با اقدامات بني صدر و خدشه اي كه در كارشان وارد مي آورند آنها مجبور شدند بيرون از اداره به كارها رسيدگي كنند. همين امر باعث شده بود تا منافقين به خانه نامه بفرستند كه آقا رجبي از اداره فراري است! بعد از اين ماجرا همسرم به نخست وزيري منتقل شد و پس از مدتي با آغاز جنگ تحميلي به جبههها شتافت.منافقين بارها ما را از طرق مختلف تهديد به مرگ مي كردند و روي در ورودي خانهمان مي نوشتند:«آقارجبي ميكشيمت.» همسرم ارادت خاصي به امام خميني (ره) وانقلاب داشت و هرگاه سخنراني امام راحل از تلويزيون يا راديو پخش ميشد به پهناي صورت اشك ميريخت. تعصب محمد علي به امام (ره) به اندازه اي بود كه مرتبا به ما تذكر ميداد كه در زمان پخش سخنراني امام خميني (ره) حتي زماني كه در خانه هستيم پايمان را دراز نكنيم و مودبانه بنشينيم.هنگامي كه در ملاقات هاي عمومي براي ديدار امام خميني (ره) ميرفتم. همسرم ميگفت: «يك بار - دوبار رفتي كافي است، بيشتر از اين براي امام مزاحمت ايجاد ميكنيد.»يكبار در ديدار امام خميني دست امام را بوسيده بود. عكسش را آورد و به من نشان داد، به او گفتم: به ما ميگويي به ملاقات امام نرويم چون مزاحم وقتشان ميشويم، آنوقت خودت انگار روي دست امام به خواب رفتهاي! گفت: «نميداني وقتي دست امام را بوسيدم چه حالت خوبي به من دست داد.» محمد علي از عكسي كه دست امام را بوسيده بود 6 عدد چاپ كرد و گفت: «ببين من شهيد ميشوم، يكي را براي جلوي جنازهام ميخواهم، يكي را خودت نگه ميداري، سه تا هم براي بچههايمان و يكي را هم در قاب ميگذاري.»همسر شهيد محمد علي آقا رجبي در ادامه خاطراتش مي گويد: همسرم احترام به همه بويژه خانواده و پدر ومادر و ديگران را در سر لوحه كارش قرار مي داد و اين امر را مرتب به فرزندانم توصيه ميكرد.همسرم به بيت المال خيلي حساس بود. او نيمههاي شب ، اسلحه را بر ميداشت وبا ماشين به انبارهاي جام جم سركشي ميكرد تا مبادا منافقين بمبي كار بگذارند؛چرا كه تهديدهاي منافقين همواره ادامه داشت بطوريكه حتي در اتاق كارش در صدا و سيما هم نامه تهديد آميز مي فرستادند.همسرشهيد از خاطرات روز شهادت چنين مي گويد: روز شهادت همسرم پنجشنبه عصر به من گفت كه يكي از دوستانش در جبهه حضور دارد و از من خواست تا با حضور در خانه دوستش جوياي حال خانوادهاش شويم. تا زمان آماده شدن من، او اسلحهاش را در آورد و در كمد قرار داد وگفت كه از زماني كه اين اسلحه در دس ت من هست حتي يكبار هم با منافقين درگير نشده ام.سپس در اتاق نشست و مشغول شمارش پولهايش شد ودر همين هنگام صداي پايي آمد و ما گمان كرديم مستاجرمان است چرا كه خانهما چند طبقه بود؛ طبقه پايين، مستاجر بود، طبقه دوم ما بوديم و طبقه بالا هم مادرشوهرم زندگي ميكرد. خيلي نگذشت كه 2تن با لباس نظامي دراتاق خانهمان حاضر شدند و شروع به ناسزا گفتن و كتك زدن محمد علي كردند.به حياط كه آمديم، متوجه شديم چند تن ديگر هم هستند. درآن لحظه همسرم گفت: «ياعلي كمكم كن.» منافقين حتي من را هم با قنداق اسلحه و لگد زدند و به فرزندانم آسيب رساندند آنها پسرم را طوري پرت كردند كه دستش در رفت. در آن هنگام چند نفري هم مشغول گشتن براي يافتن اسلحه همسرم شدند حتي منزل مستاجرمان را هم گشتند اما نتوانستند اسلحه را بيايند. در همين لحظه صداي تيري آمد، منافقين كه گمان كردند نيروهاي انقلابي آمدهاند، همسرم را به رگبار گلوله بستند و فرار كردند. دود، تمام فضا را دود گرفته بود. هشت گلوله به سر همسرم اصابت كرد و بقيهاش به بدن و به در و ديوار خانه اصابت كرد. وقتي بالاي سر همسرم رفتم و دستم را زير سرش گرفتم تا اشهد را بگويد، دستم در سرش فرو رفت!... اشهد را با صدايي گرفته گفت. پس از تيراندازي، 44 پوكه درخانه پيدا شد؛ وقتي نيروهاي كميته و صدا و سيما تصميم داشتند همسرم را به بيمارستان ببرند من براي يافتن چادرم به خانه بازگشتم كه در راه پله متوجه يك پلاستيك طوسي رنگ شدم كه قبلا در آنجا نبود. وقتي پلاستيك را باز كردم با يك بمب به همراه چهارليتر بنزين مواجه شدم! جمعيت زيادي جمع شده بودند و آن بمب اگر منفجر ميشد فاجعهٔ بزرگي اتفاق ميافتاد. گفتم خدايا كمكم كن و سريع بمب را برداشتم و چون قبلا دوره نظامي ديده بودم آن كيسه را به كوچه بردم و به نيروهاي كميته تحويل دادم. پس از آن نيروهاي كميته يك بمب درخانهٔ مستاجرمان و بمبي ديگر را زير راه آب كوچه يافتند. خدا ميداند آنها قصد داشتند با اين بمبها چه كنند.گويا خيلي دل پُري داشتند كه حاضر بودند همه را از بين ببرند تا فقط يك تن كه هدفشان است از سر راهشان برداشته شود.همسرم را به بيمارستان بردند. اما با وجود خارج كردن هشت گلوله از بدنش او به آرزويش كه شهادت بود رسيد. بعدها منافقين در نشريه اي كه متعلق به خودشان بود نوشته بودند كه قرار بوده تا محمد علي را قبل ازشهادت تخليه اطلاعاتيكنند اما خارج شدن آن تير اشتباه از اسلحه توسط يكي از افراد خودشان موجب شده بود تا از خير اطلاعات گرفتن بگذرند و همسرم را به رگبار گلوله ببندند.همسر شهيد محمد علي آقا رجبي مي گويد: اگر يك روزي صدايم به منافقين و سركردههايشان برسد از آنها ميپرسم چرا هم خودتان و هم خانوادهها را بيچاره كرديد؟ چرا بچههايم را يتيم كرديد؟اجتمام**9136**1776
05/02/1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]