محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830489639
نگاهي تحليلي به كتاب «ساختارگرايي اجتماعي يعني چه؟» اثر «يان هكينگ» ؛ ساختارگرايي اجتماعي در تقابل با علوم طبيعي
واضح آرشیو وب فارسی:قدس: نگاهي تحليلي به كتاب «ساختارگرايي اجتماعي يعني چه؟» اثر «يان هكينگ» ؛ ساختارگرايي اجتماعي در تقابل با علوم طبيعي
* حسين فرزانه اشاره: كتاب «ساختارگرايي اجتماعي يعني چه؟» را انتشارات هاروارد در سال 1999 منتشر كرده است. اين كتاب كه مؤلف آن «يان هكينگ»، فيلسوف معروف و استاد فلسفه دانشگاه استنفورد است، در صدد است تحليلي مفهومي از رويكرد ساختارگرايي اجتماعي ارائه كند. فصل سوم اين كتاب به تقابل ساختارگرايي اجتماعي و رويكرد متعارف نسبت به علم اختصاص دارد. آنچه در ادامه مي آيد، شرحي از اين فصل است. مفهوم تقابل مهمترين كاركرد ايجاد تقابل در فلسفه، روشنگري و ايضاح مفهومي است. به تقابل عمل گفتاري و عمل حين گفتاري در سده بيستم توجه كنيد كه تا كجا توانستند برخي از مباحث نظري ما را حل - و حداقل طرح - نمايند. گاهي اين ايجاد تقابل مي تواند به سازگاري ميان دو آموزه بينجامد؛ مانند كاري كه متفكري بين ديدگاه دترمينستي به عالم و رويكرد آزادمحوري نسبت به انسان صورت مي دهد (مانند كانت) تا ميان اين دو پيوند ايجاد كند. گاهي هم قصد نشان دادن تعارض حاد ميان دو آموزه است، مانند كاري كه متفكري مي تواند ميان رئاليسم و ايده آليسم صورت دهد. در همه اين موارد، مهمترين و حداقل كاركرد، روشنگري و ايضاح مفهومي است. اين مسأله اي است كه هكينگ در فصل «درباره علوم طبيعي چه؟» از كتاب «ساختارگرايي اجتماعي يعني چه؟» به دنبال است. دو آموزه فراروي هكينگ، يكي ساختارگرايي اجتماعي و ديگري ديدگاه متعارف درباره علم است. ديدگاه متعارف معتقد است، نظريه هاي علوم طبيعي از يك عينيت بي طرفانه ناشي مي شوند و علم، تلاشي حقيقت جويانه و بي طرفانه است كه سعي دارد هر مرجعيت و منبعي جز حقيقت را از خود دور كند. اما ساختارگرايي اجتماعي در نقطه مقابل، معتقد است، هم فرآورده علمي و هم فرايند علمي تحت تأثير عواملي بيرون از علم، از اجتماع و تاريخ گرفته تا ابزارها و فهم ما از آنها هستند. به تعبير ديگر، يك ساختار اجتماعي و تاريخي ديگر و يا ابزارهايي ديگر ممكن بود علم كنوني ما را به صورت ماهوي متفاوت كنند. هكينگ البته نه مي خواهد جمعي ميان اين دو رويكرد متعارض ايجاد كند و نه خواهان دفاع از يك رويكرد در مقابل ديگري است. هدف وي، ايضاح مفهومي و روشنگري در اين زمينه است. وي تصريح مي كند، اين نزاع مانند نزاع تجربه گرايان و عقل گرايان بوده و خواهد بود و او تنها مي خواهد محلهاي اصلي نزاع را به روشني نشان دهد. در اين راستا، وي سه محل نزاع را مشخص مي كند؛ نزاع اول، بحث امكاني بودن علم است. نزاع دوم، به موضوع اسم گرايي مربوط مي شود و نزاع سوم، عوامل خارجي مؤثر در پايداري علم است. در ادامه، با محور مفهوم ساختارگرايي اجتماعي انديشه هاي سه تن از معروفترين ساختارگرايان اجتماعي يعني «پيكرينگ» (در كتاب «ساختن كوارك») و «لاتور» و «ولگار» (در كتاب «زندگي آزمايشگاهي: ساختار اجتماعي يك داده علمي») است. نزاع اول؛ امكاني بودن علم مسأله و محل نزاع اول، موضوع امكاني بودن علم به صورت خاص و معرفت به صورت عام است. هكينگ سعي دارد اين موضوع را با كتاب معروف «پيكرينگ» (ساختن كوارك) بسط دهد. بر طبق تصوير متعارف و معيار، كواركها اجزاي ساختاري جهان ما هستند، اما بر طبق ديدگاه پيكرينگ، آنها ساخته ميشوند. هكينگ معتقد است هنگاميكه ما از ساختارگرايي اجتماعي «الف» سخن مي گوييم، بايد مشخص كنيم «الف» چيست؟ آيا «الف» يك شيء است يا يك مفهوم. به نظر هكينگ، مدنظر پيكرينگ اين نيست كه كوارك به عنوان يك شيء از جهت اجتماعي ساخته مي شود، بلكه كوارك به عنوان يك مفهوم از اين جهت ساخته مي شود. تا اينجا پيكرينگ حرف مهمي را ابراز نكرده است. همه مي دانيم كه اين مفاهيم از جهت تاريخي و اجتماعي نيز قابل بررسي هستند، اما هكينگ معتقد است پيكرينگ چيزي بيش از اين مي گويد. اين ايده آن است كه رواج مفهوم كوارك اجتناب ناپذير نبوده است. مي توانست عواملي دست به دست هم دهند و باعث شوند به جاي رشد چشمگير فيزيك انرژي سطح بالا، شاخه اي ديگر رواج پيدا كند. پيكرينگ عواملي را بررسي مي كند كه به ظهور فيزيك انرژي سطح بالا منجر شدند. او در اينجا كمتر بر نظريه ها و بيشتر بر ابزارها تأكيد مي كند. به عنوان مثال، اتاقك حباب كه زماني براي توليد آثار واپاشي ذره به كار مي رفت، با آشكاركننده هاي جديد جايگزين شد. پيكرينك معتقد است با اين تحول، ما دو منظومه معرفتي را مشاهده مي كنيم كه اصلاً با هم قابل مقايسه نيستند و اين گونه نيست كه تصور كنيم با اين تحول، فيزيك جديد رو به پيشرفت نهاده است. پيكرينگ هرگز منكر وجود كوارك نيست. او معتقد است فيزيك نياز ندارد كه يك مسير كواركي را مفروض بگيرد. البته شكل استدلال وي عام است، يعني فيزيك به فرض مسيري نياز ندارد كه با معادلات ماكسول، قانون دوم ترموديناميك و حتي قوانين نيوتن پيوند برقرار كند. او همچنين در استدلال خود كمتر از مفهوم صدق سخن به ميان مي آورد و مفاهيمش در اين زمينه مطابقت و مقاومت هستند. پيكرينگ البته كسي است كه با مباني فيزيك انرژي سطح بالا آشنايي دارد. مي داند شتابگرها و آشكارسازها چگونه كار مي كنند و با مسائل مربوط به تشعشعات نور آشناست. در اين راستا، او روابط دانشمندان، ابزارها، نظريه ها و محيط را نظاره گر مي شود و معتقد است اساس اين رابطه، توسل به نظريه ها از سوي دانشمندان و مقاومت جهان و محيط است. البته در نهايت توازني مناسب و قوي ميان نظريه ها و جهان و محيط به وجود مي آيد. بدين جهت، مدل پيكرينگ بسيار شبيه «مدل دوهمي» مي شود. در مدل دوهمي از معرفت علمي، هنگامي كه مشاهدات ما با نظريه ما ناسازگار است، اين امر به صورت ناگزير به رد نظريه منجر نمي شود، زيرا ممكن است فرضيه هاي ما در مورد ابزاري كه با آن مشاهده كرده ايم، نادرست از كار درآيد. پيكرينگ اين ايده را اخذ و تصريح مي كند كه ما هميشه ميان نظريه، پديدارها، مدل مفهومي و ابزارهايمان، اين توازن و تناسب را برقرار مي كنيم. اما نكته مهم اين است كه نتيجه فرايند مقاومت و مطابقت به هيچ عنوان از قبل تعين پذير نيست. پژوهش آزمايشگاهي نيازمند آن است كه توازني ميان ابزارها، باورها در مورد اين ابزارها، تفسيرها و تحليلهاي داده ها و نظريه ها صورت گيرند. قبل از آنكه اين توازن صورت گيرد، از قبل معلوم نيست كه چه رخ خواهد داد. نه جهان، نه تكنولوژي، نه فعاليتهاي اجتماعي، نه علايق، نه شبكه ها، نه جنسيت و نه هيچ چيز ديگري نمي تواند اين تعين را ايجاد كند. هكينگ البته معتقد است رويكرد ساختارگرايي اجتماعي با تقابل ايجاد كردن ميان فرآورده و فرايند، بهتر مشخص مي شود. اين تمايز، تمايز ميان فعاليت علمي دانشمندان با نظريه هاي علمي يا تمايز ميان فرايند و فرآورده است كه هكينگ در كتاب خود بسيار بر آن تأكيد دارد. براي جامعه شناسان معرفت، فرايند مهم است و براي دانشمندان، فرآورده. ساختارگرايي اجتماعي مانند كاري كه پيكرينگ و لاتور و ولگار انجام مي دهند، مي خواهد بداند دانشمندان چه انجام مي دهند؟ براي چه آن كارها را انجام مي دهند و چگونه بدان كارها توسل مي جويند؟ در مقابل ديدگاه قاطبه فيزيكدانان قرار دارد كه رويكرد پيكرينگ نسبت به بحث كوارك را نمي پذيرند. هكينگ از ديدگاهي سخن ميگويد كه معتقد است علم موفق، علم موجود است. از «شلدون گلاشو» نقل قول مي كند كه اين يكي ابراز مي كند، هر موجود بيگانه عاقلي هر كجا كه باشد، همين نظام منطقي ما را براي تبيين ساختار پروتون و سرشت سوپرنوا خواهد داشت. پرسش هكينگ به جاي بحث از درست يا نادرست بودن اين موضع آن است كه اصلاً يك نظام منطقي چگونه نظامي است. گلاشو ممكن است تصريح كند هر نظام فيزيكي كه از سوي موجودي عاقل وضع شود، معادل فيزيك جديد يا قابل ترجمه به آن است، يعني حتي اگر قوانين حاكم بر بيولوژي اين موجودات عوض شوند، قوانين بنيادين فيزيكي آنها اين ويژگي را دارد. محل نزاع اول در مورد فيزيك بدين گونه صورت بندي مي شود كه اولاً، فيزيك مي توانست مسير كواركي را تجربه نكند و موفقيتهاي كنوني را هم داشته باشد. ثانياً، راهي نداريم كه اين فيزيك بديل تصور شده را با فيزيك موجود، معادل قلمداد كنيم. محل نزاع البته محدود به كوارك نيست . فيزيكدانان مي گويند، اگر علم رو به پيشرفت است، اموري در علم هستند كه اجتناب ناپذيرند. اما ساختارگرايان، وجود اين مؤلفه ها را نفي مي كنند. اما هكينگ معتقد است در ادبيات فلسفي نقطه مقابل امكان، ضرورت است، اما به نظر وي اشتباه است كه فيزيكدانان را ضرورت گرايان قلمداد كنيم. هكينگ معتقد است، طرفدار فيزيك مي تواند اجتناب ناپذير بودن فيزيك را قبول نداشته باشد؛ كسي باشد كه تصور نمي كند پيشرفتهاي علم فيزيك اجتناب ناپذير است، كسي كه مي گويد اگر تنها فيزيك موفق - و نه فيزيك موجود - رخ دهد، اين فيزيك به صورت اجتناب ناپذير به اين نحو رخ مي دهد. نزاع دوم؛ اسم گرايي محل نزاع دوم «نوميناليسم» يا «اسم گرايي» است. هكينگ مفاهيمي مانند واقعي، حقيقت، صادق و معرفت را واژه هايي گول زننده مي داند. به نظر وي، هنگامي كه مي گوييم فردي عاشق شده است، كمتر از وقتي كه مي گوييم حكم فردي صادق است، به دام ابهامهاي زباني مي افتيم. او نشان دهد بهترين كار در اين زمينه، كاربرد كمتر اين مفاهيم مناقشه برانگيز است. در ابتدا از مفهوم «فكت» (حقيقت) شروع مي كند و با اين مفهوم به سراغ كتاب مهم «لاتور» و «ولگار» مي رود. بسياري از افراد معتقدند كتاب «زندگي آزمايشگاهي: ساختار اجتماعي حقايق علمي» و همچنين كتاب بعدي لاتور «علم در عمل» از اهميت كار علمي كاسته و كار علمي را به جنبه هاي شخصي و نهادي تنزل داده است. هكينگ در بخشي از مقاله خود، به اين اثر و جايگاه مفهوم فكتها (حقايق) در آنها مي پردازد. خود هكينگ تصريح مي كند، مفاهيمي مانند فعاليتها، گروهها، ابزار و پيكره مفاهيمي مهمتر از فكتها هستند كه او بنا دارد به آنها بپردازد. با اين همه، بحث فكتها نسبت نزديكتري با مقوله نوميناليسم دارد. هكينگ از ريشه شناسي اي مي گويد كه لاتور و ولگار در مورد واژه فكت صورت مي دهند. آنها با توجه به ريشه لاتيني اين مفهوم، آن را امري كه ساخته مي شود، تعريف مي كنند. اين معنا به نظر لاتور و ولگار با كاري كه دانشمندان مي كنند، تطابق دارد. يعني فكتها ساخته مي شوند، اما اين بدان معنا نيست كه آنها وجود ندارند. لاتور و ولگار مي خواهند بگويند فكت نتيجه كار علمي است نه علت آن. اين ديدگاه كاملاً در نقطه مقابل رويكرد متعارف در علم است. اين رويكرد ابراز مي كند كه احكام فكتها را بيان مي كنند و نه اينكه آنها را بسازند. تفاوت رويكرد علمي متعارف با رويكرد ساختارگرايي اجتماعي، همين جا مشخص مي شود. رويكرد متعارف تصريح مي كند، حقيقت علمي پذيرفته مي شود، چون مجموعه اي از شواهد و آزمايشها آن را تأييد مي كنند، اما ساختارگرايي تصريح مي كند كه چون گروهها و دانشمندان به دلايلي به جز درست بودن و سربلند بيرون آمدن از آزمونها، نظريه اي را مي پذيرند. در واقع ساختارگرايان اجتماعي معتقدند حقيقت به وسيله اين افراد ساخته مي شود و ارائه نمي شود. هكينگ ذيل عنوان اسم گرايي، علت اين تقابل را دو تصوير نسبت به رابطه تفكر و جهان مي داند كه البته نوع جديدي از يك تقابل پرپيشينه است. دسته اول، قايل به اين نكته هستند كه اسمها از ذات يا ذاتهايي حكايت مي كنند كه در جهان موجودند در حالي كه دسته دوم معتقدند، اين ما هستيم كه به دسته اي خاص كه خواصي مشخص دارد، نامي اعطا مي كنيم. به همين دليل، نمي توان از عنواني مانند ذات يا ماهيت در جهان سخن گفت. هكينگ گروه اول را ساختارگرايان ذاتي و دسته دوم را اسم گرايان مي نامد. به نظر وي، بيشتر دانشمندان قايل به ذاتي براي جهان هستند كه بايد آن را كشف كنند. او كار اسم گرايان را شبيه كار ساختارگرايان اجتماعي ارزيابي مي كند. نزاع سوم؛ عوامل خارجي مؤثر در پايداري علم محل نزاع سوم، عوامل خارجي مؤثر در پايداري علم است. هكينگ به بستري توجه مي كند كه معتقد است، قوانين نيوتن و معادلات ماكسول، وحي منزل هستند. او آنگاه به شورشهايي اشاره مي كند كه در اوايل قرن بيستم و اواسط آن با فيزيك نسبيت، كوانتوم و كارهاي فلسفي افرادي چون «پوپر» و «كوهن» به اين تصوير ساده انديشانه نسبت به علم به وجود آمد. محل نزاع سوم، تبيين عوامل خارجي نسبت به پايداري علم است. موضوع اين است كه هيچ يك از قوانين فيزيكي كه ما مي شناسيم هميشه و همه جا معتبر نيستند. با اين همه، آنها با تقريبي براي يك بستر محدود معتبر هستند. اين بحث رويه هاي مختلف تحليل دارد كه يكي از آنها نسبت علم و فرهنگ است. برخي افراد كه ساختارگرايان اجتماعي هم جزو آنها محسوب مي شوند، تأكيد مي كنند كه قوانين علمي، هم در شكل و هم در محتوا با مؤلفه هاي تاريخي عجين هستند و بنابراين يك تاريخ ديگر اين امكان را فراهم مي كرد كه ما نظريه ها و قوانيني ديگر را جز آنچه فراروي ماست، مشاهده كنيم. (اين تقرير ديگري از محل نزاع اول است) هكينگ، محل نزاع سوم را تأكيد بر عناصر خارجي به جاي دليل به عنوان عوامل اصلي سازنده دانش و علم مي داند. به نظر وي، لاتور و ولگار هم بر اين نكات تأكيد مي كنند. همين نكته است كه وجه اشتراك ساختارگرايان اجتماعي با نسبي گرايان علمي و معرفي قلمداد مي گردد. آنچه به علم ثبات مي دهد، دليل و مطابقت با شواهد نيست، بلكه عواملي خارجي نسبت به علم است. هكينگ در ادامه با ذكر نقل قول از «آلن نلسون»، تقابل ساختارگرايان اجتماعي با ساختارگرايان ذاتي را بي شباهت با تقابل تجربه گرايان و عقل گرايان نمي داند؛ عقل گراياني كه قائل به تصور فطري هستند و مؤلفه اي دروني را جزو ذاتي عقل محسوب مي كنند و تجربه گراياني كه مؤلفه اي بيروني يعني تجربه را جزو ذاتي عقل مي دانند. واضح است در اين ميان، به نظر هكينگ، تجربه گرايان به ساختارگرايان اجتماعي شباهت دارند. از سوي ديگر، همان گونه كه تقابل تجربه گرايان و عقل گرايان پابرجاست و غير قابل حل مي نمايد، تقابل جديد نيز اين گونه به نظر مي رسد. اين نكته كاملاً در راستاي موضع اوليه هكينگ ابراز مي شود كه تأكيد دارد، قصد ندارد در اين نزاعها از يك طرف جانبداري كند. قضاوت از منظر انگيزه ها هكينگ در ادامه سعي مي كند مواضع دو گروه ساختارگرايان اجتماعي و فيزيكدانان متعارف طرفداران انرژي سطح بالا را از جهت جنبه هاي روانشناختي مورد توجه قرار دهد. به نظر وي، دليل حمله ساختارگرايان به علم به صورت عام و فيزيك به صورت خاص، آن است كه آنها دل نگران اقتدار و مرجعيت علمي و به تعبير ديگر، ايدئولوژي علمي هستند. آنها مي ترسند، عالمان با تكيه بر معيارهايي چون قطعي بودن و هميشگي بودن و اجتناب ناپذير بودن و علمي بودن، مرجعيتي فرا انساني بيابند. از سوي ديگر، دانشمندان هم چون از سوي ساختارگرايان جدي گرفته نمي شوند، حمله اي خصمانه را عليه آنها آغاز كرده اند؛ بخصوص فيزيكدانان متخصص در زمينه انرژي سطح بالا كه پس از جنگ سرد، موقعيت اجتماعي و اقتصادي خود را هم از دست داده اند. مقايسه ساختارگرايان اجتماعي با «كوهن» و «فايرابند» هكينگ در انتها، ساختارگرايان اجتماعي را با كوهن و فايرابند از جهت سه محور محل نزاع مقايسه مي كند. به نظر وي، كوهن اسمگراست و فايرابند هم بدان كشش دارد. در اين نقطه، اين دو با ساختارگرايان اجتماعي اشتراك نظر دارند. در بحث امكاني بودن هم كوهن با ساختارگرايان اشتراك دارد. اين در حالي است كه فايرابند به جاي امكاني بودن علم، از تكثر آن دفاع مي كند.
شنبه 25 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[مشاهده در: www.qudsdaily.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]
-
گوناگون
پربازدیدترینها