واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: سیاستِ از شرم مردن
شرق در سرمقاله خود نوشت:
به گزارش نامهنیوز، آنچه شخصیت «باقر امامی» را قابل اعتنا میکند نه زندگی، بلکه چرایی مرگ اوست. امامي از شهرتی عام برخوردار نیست و کسی چندان رغبتی به شناختش ندارد. اما کمونیستهای قدیمی بهخصوص تودهایها خوب میشناسندش و همچون دشمن دیرینهای از او بیزارند. امامی، شخصیت چندگانهای دارد با زندگی پرتناقض و رازآلود که اعتماد چندانی را جز در میان معدود یارانش برنمیانگیزد. مجادلاتش با حزب توده و تهمتهایی که هر دو طرف به یکدیگر زدهاند در مخدوشساختن چهرهاش بیتأثیر نبوده است. پدرِ امامی، حاجسید زینالعابدین امامجمعه، آخوندی درباری و داماد ناصرالدینشاه بود که مادر باقر، کوکبخانم را در سیزده سالگی به صیغه خود درآورده بود. سیدمحمد باقر، ثمره همین رابطه است. او بعد از مرگ پدر با دشواری و فقر بزرگ میشود. گرچه عمو و برادر ناتنیاش خرجش را میدهند اما این پول کمتر به دستش میرسد و اغلب « لَـلِـهها» که سرپرستیاش را برعهده دارند آن را بالا میکشند. او در مدرسه روسها درس میخواند و همانجا از سنت میبُرد و جذب افکار چپگرایانه میشود و براساس همین علاقه و تعهد به استخدام تأمینات اداره پلیس درمیآید تا برای شوروی جاسوسی کند. در آن زمان این کار چندان مذموم نبود. پس از مدتی فعالیت، لو رفته و دستگیر و مدت دَه سال زندانی میشود و دوستیاش با جعفر پیشهوری در همان زندان شکل میگیرد. ناگفته نماند، امامی سه سال هم به دلیل کشتن شوهر مادرش که قصد داشت اموالش را از چنگش درآورد به زندان میافتد. اوج درگیریهای سیاسی امامی، مقابله لفظی و تئوریکِ نهچندان جدی و عمیق با حزب توده است. او حزب توده را حزبی بورژوازی میخواند و درصدد است تا حزب «کمونیستهای ایران» را تأسیس کند تا اینکه در ٢٧ دیماه ١٣٢٦ رسما موفق به این کار میشود. آنچه موجب تسریع تشکیل این حزب شد، انشعاب خلیل ملکی و یارانش از حزب توده در ١٣ دیماه ١٣٢٦ بود.
در تاریخ معاصر سیاسی ایران باقر امامی چهره روشنی ندارد. جاسوسیاش محرز است. اما همکاری با پلیس بهواسطه ارتباطش با آنها بعد از زندان چندان معلوم نیست. حزب توده او را خائنی میخواند که هدفش تحریف مارکسیسم است و این وصلهای بود که به او میچسبید، چون بیش از آنکه عملگرا باشد، متنگرا بوده است.
مجادله فرساینده امامی و حزب توده برای هیچکدام ثمری ندارد. چون هر دوِ آنها در روش رسیدن به سیاست (حقیقت) در یک مسیر گام برمیداشتند. و هر دو در تلاش برای مشق سیاستاند نه خلق سیاست. در مشق سیاست، شرایط و قابلیتهای موجود اولویت ندارند. آنها صرفا به ایده و راهی که برگزیدهاند وفادارند. درواقع سیاستی را «انتخاب» و بر آن پافشاری میکنند. در این زمینه انتقاد بیشتر متوجه امامی است. چون او دستی در رماننویسی و شعر دارد و با «خلق» آشناست. اگر امامی در پاسخی که نیما یوشیج به شعر ارسالیاش داده بود تأمل بیشتری میکرد، شاید در سیاست گامهای مؤثرتری برمیداشت: «اشعاری که برای من فرستاده بودید روان ساخته شده بود. اما قضاوت من درخصوص آن چگونه خواهد بود، در صورتی که تو از من سؤال میکنی از یک اساس وسیعتر، از مربوط به اشعار تو و هرگونه شعری خواهد بود. به این واسطه من این کاغذ را شبیه به یک رساله کوچکی تمام میکنم. هرقدر که مفصل شود من دریغ نخواهم داشت از گفتن چیزهایی که برای هرکس به زبان نخواهم آورد... من میدانم شعری را که برای من فرستادهای بهانه کردهای برای برانگیختن من. در دنیای شعر و شاعران فراوان رنج وجود دارد. من نمیگویم فراوان گنج... شعر و شاعری گلی است که بوی رنج و لذتهای دیگرگون را میدهد. این گل مال زندگی همهکس نیست و نمیتواند باشد و در اختیار کسی نیست که آن را به زندگی خود بچسباند... اگر زندگانی نیرومند باشد و برومند و درخور اینکه عقیم نماند، اینطور گل میدهد و میوه میآورد. شعر میوه زندگانی است...». اشاره نیما کاملا روشن است. شعر عاری از رنج و خلاقیت را شعر نمیداند. شعر ساختنی نیست، سیاست نیز ساختنی نیست. باقر امامی با تشکیل «کروژکهای مارکسیستی١» یا هستههای نوآموزان سعی دارد، اندیشههای مارکس و لنین را اَکابری به دیگران بیاموزاند، تا بعد این حلقهها منجر به تأسیس حزب کمونیست ایران شود. او برای مشقِ سیاست به متن روی میآورد و میکوشد تا با متن، سیاست بسازد. حتی اگر این «متنها» مغشوش و زمینه جذب آن اندک باشد، باز کاری قابل تأمل است. مجادله و درگیری امامی با حزب توده به شهرتش دامن میزند، شهرتی که با یک نقیصه همراه است و همواره آزارش میدهد. در زمانهای که سوابق انقلابی داشتن اهمیت دارد، او از چنین سابقهای بیبهره است و از این منظر تودهها دست بالا را دارند. نکته مهم زندگی امامی همین «کروژک»های مارکسیستی است که باید مورد نقد و تحلیل قرار بگیرد. امامی با این روشِ تعلیمی و تبلیغی و تکیه بر متنهای درسی رفتهرفته سیاست را از مبارزه تهی میکند و آموزههایش بیش از آنکه منجر به خلق سیاست شود به مشق سیاست میانجامد. تاریخ معاصر ایران غالبا بین دوگانه سیاستِ بدون متن و متنِ بدون سیاست پادرهوا است. از سیاستِ بدون متن، خشونت بیرون میزند و از متنِ بدون سیاست، مصلحتاندیشی و عاقبتْ عافیتطلبی.
جدال امامی با تودهایها بیسرانجام است. آنها در رسیدن به هدف بسیار متفاوتاند، اما یک روش را دنبال میکنند. هر دو در پی مشق سیاست هستند، نه خلق سیاست. زمینههای خلق سیاست چیست؟ چه چیز موجب عقیمبودگی در سیاست میشود؟ چه چیز باعث میشود در همین زمانه مصدق سر برآورد و خالق سیاستی ماندگار در تاریخ ایران شود؟ اینها پرسشهایی دشوار است که تا هنوز پاسخی درخور به آنها داده نشده است. نمیتوان گفت، باقر امامی باورمند نبود، مبارزه نکرد یا از شرافت بهرهای نداشت. دلیل خودکشی او برخی سیاستمداران امروزی را به خنده وامیدارد و برخی را بهتزده میکند: «امانتی (پول) را که شما به من سپرده بودید نتوانستم حفظ کنم، دیگر نمیتوانم با شما روبهرو شوم... میخواهم بمیرم.» این مرگ، از شرمْ مردن، در سیاست ایران بیسابقه است. از اینجا به بعد جلوهای دیگر از شخصیت «باقر امامی» رخ عیان میکند. جلوهای که ساختنی و ساختگی نیست. این جلوه زمانی شگفتانگیز میشود که بدانیم او این پول را نه برای خود بلکه برای بیماری فرزند دوستش خرج کرده و بسیار تلاش میکند تا در موعد مقرر با فروختن زمینی که به ارث برده آن را جبران کند، اما با سرآمدن موعد، این امر ممکن نمیشود.
١. برای مطالعه کتاب سید محمدباقر امامی و کروژکهای مارکسیستی او به «محمدحسین خسروپناه» مراجعه شود.
منبع: روزنامه شرق
۲۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۷:۲۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]