واضح آرشیو وب فارسی:دزنیوز: به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد نظافت، مدیر حوزه علمیه المهدی (عج)، شامگاه گذشته طی سخنانی در این یادواره گفت: اگر انسان خودش مبارک شود، زمانش هم مبارک می شود. اگر انسان وجودش برکت پیدا کند، سال، ماه و روزش هم مبارک می شود. وی افزود: معمولاً انسان ها برای شروع تازه، بهانه تازه می خواهند. باید […]به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد نظافت، مدیر حوزه علمیه المهدی (عج)، شامگاه گذشته طی سخنانی در این یادواره گفت: اگر انسان خودش مبارک شود، زمانش هم مبارک می شود. اگر انسان وجودش برکت پیدا کند، سال، ماه و روزش هم مبارک می شود. وی افزود: معمولاً انسان ها برای شروع تازه، بهانه تازه می خواهند. باید تصمیم جدید بگیرید، انسان ها با تصمیماتشان تازه می شوند. والا جسم که روز بروز کهنه می شود، سروصورت انسان سفید می شود. روح انسان با تصمیم، تازه می شود. با نیت خوب انسان عوض می شود. نظافت اظهار داشت: ماه رجب و ماه شعبان مقدمه ماه مبارک رمضان است. ماه رمضان آن قدر مهم است که دو ماه برای ورود به آن گذاشته شده است. ماه رجب آداب فراوانی دارد، ازجمله آن که روزه آن بسیار باارزش است. استغفار ویژه و تعقیبات ویژه هم دارد که بعد از هر نماز است. مدیر حوزه علمیه المهدی مشهد تأکید کرد: اگر دعاها را با توجه بخوانیم، برایمان زندگی ساز می شود. چیزی که انسان ها به دنبالش هستند، آرامش است. ولی راهش را پیدا نمی کنند. آرامش مقطعی با پول، ماشین، همسر و… به دست می آید؛ اما این آرامش عمیق و پایدار نیست. نظافت در ادامه همچنین گفت: شما رزمندگان اسلام، آرامش عمیق را در جبهه پیدا کردید، جان ها درخطر بود، ولی دل ها آرامش داشت. چون دل ها متصل به خداوند بود. انسان باید از دنیا دل بکند، اگر نکنیم، دنیا را از دل هایمان می کنند. آن وقت است که دل کندن، سخت تر می شود. در ادامه این یادواره، آزاده دلاور سید جعفر موسوی، از بازماندگان عملیات کربلای ۸ طی سخنانی گفت: در تاریخ ششم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ بود که به گردان غواصی نوح مأمور شدم. ما سه نفر بودیم که به همراه ده نفر دیگر، یک گروه سیزده نفره را تشکیل دادیم. وی افزود: قرار بود، در کنار دریاچه ماهی عمل کنیم. دریاچه تکه، تکه شده و به شکل B درآمده بود. گروهان آقای طلوع قرار بود، از سر دریاچه و گروهان ما هم قرار بود، از پایین دریاچه عمل کنند. مکان و شرایط ما سخت تر بود و فاصله غواصی ما هم بیشتر بود. موسوی اظهار داشت: عمق آب از نیم متر شروع شده و تا دو متر ادامه داشت. من نفر اول و مسئول گروه بودم. تقریباً یک ساعت، به اذان صبح مانده بود که به عراقی ها رسیدیم. عراقی ها در این محدوده خاکریز نداشتند. جاده ای قرار داشت که در وسطش کانال بود. وی خاطرنشان کرد: لشکر کربلا، لشکر الغدیر و لشکر فجر در کنارمان بودند. کمی جلوتر رفتیم، چند ردیف سیم خاردار قرار داشت. سیم خاردار حلقه اول را شکافته، سپس دوم و سوم را باز کردم و بچه ها را عبور دادم. موسوی افزود: اولین نفر را که رد کردم، گفت، عراقی ها دارند ما را می بینند؛ و به همدیگر نشان می دهند. برای این که روحیه بقیه از دست نرود، گفتم اشتباه می کنی، کسی ما را نمی بیند. عراقی اسلحه در دستش بود و حدود یک دقیقه بعد شروع به تیراندازی کرد. وی اظهار داشت: بدون آن که کلمه رمزی عنوان شود، درگیری ها شروع شد. با بیسیم خواستیم با قرارگاه تماس بگیریم که در همان وهله اول بیسیم سوخت و ارتباطمان به کلی قطع شد. در آن حوالی تانکی قرار داشت که با تیربار دوشکای خود بچه ها را می زد، یکی از نیروها رفت و با نارنجک او را خاموش کرد. وی خاطرنشان کرد: جاده حالت تندوتیز داشت، حدود ده دقیقه از آغاز درگیری ها نگذشته بود که یکی از بچه ها خبر داد از سمت راستمان غواصان دارند، می آیند. حدود چهل متری ما بودند. تانک عراقی لوله خود را درون آب گرفته و بچه ها را می زد. درخواست آرپی جی زن کردم، یک نوجوان ساده و تازه کار آمد. وی تأکید کرد: پیش خودم گفتم، آخر چرا برای منهدم کردن این تانک، یک آرپی جی زن تازه کار را فرستاده اند؛ اما برخلاف تصوراتم، او بسیار ورزیده و ماهر بود. آرپی جی زن با شلیک یک گلوله تانک را منهدم کرد و مسیر پیشروی بچه ها را هموار ساخت. این آزاده دلاور در ادامه افزود: همان ابتدای کار اسماعیل رضایی که از بچه های اطلاعات و راه بلد ما بود، در منطقه گم شد و کار برایمان دشوارتر شد. دیگر نمی دانستیم، باید به کدام سو برویم. درگیری ها ادامه داشت تا این که پس از نیم ساعت، خط آرام شد. وی اظهار داشت: هوا گرگ ومیش بود که ناگهان صدای اذان صبح در منطقه پیچید. سردرگم بودیم و چون تیراندازی نمی شد، مانده بودیم که چه کنیم. حدود ده دقیقه ای به همین منوال گذشت که ناگهان عراقی ها به روی کانال آمدند. وی خاطرنشان کرد: عراقی ها آن قدر مطمئن بودند که روی خاک ریزها حرکت می کردند. ما حدود هشت نفر باقی مانده بودیم که زیر خاک ریز قرار داشتیم. عراقی ها حدود ۵ متری ما رسیدند و ما به ناچار به داخل آب برگشتیم. بازمانده عملیات کربلای ۸ ادامه داد: هوا روشن شد و دیگر صبح شده بود و ما در دل عراقی ها قرار داشتیم. امکان بازگشت وجود نداشت، پیش خودمان حساب کردیم که شب شود و با استفاده از تاریکی شب به عقب برگردیم. ضمن آن که تعدادی از بچه ها هم مجروح بودند و عقب نشینی را برایمان سخت کرده بود. سید جعفر موسوی گفت: عراقی ها هرچند لحظه یک نارنجک درون آب می انداختند و ما ساکت و آرام داخل آب خود را مخفی کرده و منتظر فرارسیدن شب بودیم. لحظات به سختی می گذشت و البته ترس از اسارت هم کار را دشوارتر کرده بود. وی افزود: روزبه پایان رسید و صدای اذان مغرب در منطقه پیچید، دوستم که مجروح و موجی بود، ناگهان بلند شد، من خواستم او را پایین بکشم که عراقی ها مرا هم دیدند؛ و خلاصه همه را به اسارت گرفتند. وی اظهار داشت: ابتدا سرنیزه را روی زمین انداختم و آن را مخفی کردم تا نفهمند من تخریبچی هستم. هیکلم چون درشت تر از بقیه بود و ریشم هم کمی بلندتر شده بود، از سایرین جدا کرده و به داخل سنگری بردند. دست هایم را از پشت باسیم های تلفن بستند و این آغاز اسارت من در عملیات کربلای ۸ بود. لازم به ذکر است در عملیات کربلای هشت، تعداد ۶ نفر از تخریبچیان لشکر ۲۱ امام رضا (ع) به نام های حسن هویدا، محمدعلی مقدسیان، احمد طوسی، محسن قمصریان، حبیب الله معصومی و عباس عمارلو به شهادت رسیدند.
دوشنبه ، ۲۳فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دزنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]