واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: آیت الله رمضانی خواستار تدریس علوم جدید در حوزه های علمیه شد و دلیل عقب ماندن شرق در علوم جدید را تفکیک حوزه از دانشگاه دانست.آیت الله حسن رمضانی، استاد علوم عقلی و عرفانی حوزه علمیه قم و از شاگردان برجسته حسن حسن زاده آملی در گفت وگو باایکنا،در مورد دلیل ورودش به حوزه فلسفه و عرفان اسلامی گفت: عرفان و همچنین فلسفه، با استعداد افراد یک تجانس و تناسب ذاتی دارند، ذائقه و استعداد برخی با علوم عقلی، برخی با علوم نقلی و برخی نیز با علوم ذوقی و عرفانی تناسب دارد همانطور که برخی به علوم تجربی، برخی به علوم انسانی و برخی به علوم ریاضی علاقمند هستند لذا به والدین توصیه می کنم که مبادا برخلاف میل فرزندانشان به آنان اجبار کنند که تو باید پزشک یا مهندس بشوی. سلیقه هایتان را بر افراد، تحمیل نکنید چون شخصیت افراد همان است که در آن مستعد هستند لذا اجبار جایی ندارد که قضیه عرفان نیز همینطور است. وی افزود: من در مشهد که بودم در دروس مرحوم آیت الله مروارید شرکت می کردم در آن فضا، من به علم اصول که عقلی است بیشتر از علم فقه گرایش داشتم، هرچند هردو را خواندم و از هردو لذت بردم و استادم آیت الله مروارید وقتی تقریرات درس مرا نگاه می کردند می فرمودند شما استعدادتان در علوم عقلی، بیشتر است و همینطور به فلسفه کشیده شدم و فلسفه نیز نیمه راه است، همانطور که منطق مقدمه ای برای فلسفه است، فلسفه نیز مقدمه عرفان است چراکه انسان در فلسفه گمشده هایی را دنبال می کند که نهایتاً پیدا نمی کند لذا به عرفان کشیده می شود و بنده نیز به این سمت کشیده شدم. فلسفه محض، انسان را اشباع نمی کند/ پیوند قرآن، عرفان و برهان در فلسفه ملاصدرا وی در مورد عناصری که در عرفان موجود است اما در فلسفه نیست بیان کرد: فلسفه اگر محض باشد یعنی عقلیات محض و صغری و کبری چیدن باشد، انسان را اشباع نمی کند، جناب حافظ می گوید: «حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو/ که کس نگشود و نگشاید به حکمت، این معما را» و همچنین شیخ محمود شبستری می فرماید: «هرآنکس را که ایزد راه ننمود/ ز استعمال منطق هیچ نگشود» همیشه نمی توان در سایه صغری و کبری چیدن به جواب سوالات رسید، خصوصاً دقائق مربوط به معاد جز با ذوقیات و علوم عرفانی حل نمی شود مگر اینکه فلسفه ما از فلسفه فقه خارج شود و حکمت رایج جایش را به حکمت متعالیه دهد و حکمت متعالیه همان فنی است که توسط آخوند ملاصدرا بنیان گذاشته شد و در این فن، فلسفه با عرفان و عرفان با فلسفه تعانق پیدا کرد که فلسفه اش بوی عرفان می دهد و عرفانش بوی فلسفه می دهد، در این فضا، تفکیک بین فلسفه و عرفان سخت است لذا آخوند ملاصدرا همانطور که یک فیلسوف تمام عیار است یک عارف به تمام معناست، عرفانش مانع فلسفه اش نشده و فلسفه اش نیز مانع عرفانش نشده است و همانطور نیز نه فلسفه و نه عرفانش، مانع قرآنش نشده است، قرآن و عرفان و برهان در این فلسفه و روش فکری و سلوکی با همدیگر تعانق کردند و یگانه شدند. رمضانی در مورد اینکه آیا همه انسان ها می توانند کشف و شهود داشته باشند اظهار کرد: اگر کشف و شهود به معنای عام مورد توجه باشد بله، بالاخره هرکسی درجه ای از ذوقیات و عرفانیات را به معنای عام دارد همانطور که عقلانیت نیز همانطور است، مگر اینکه انسان بیماری باشد که کور و کر باشد که ممکن است ذوق عقلانی و یا عرفانی اش کم باشد، اما اگر مراد از کشف به معنای خاص باشد همه نمی توانند، همانطور که در عقلانیت نیز همینطور است و همه نمی توانند فیلسوف باشند هرچند خیلی ها می توانند فلسفه دان باشند اما کمتر کسی می تواند فیلسوف شود. وی در مورد تفاوت رابطه استاد و شاگردی در حوزه عرفان با دیگر علوم اسلامی افزود: در عرفان رابطه استاد و شاگرد، رابطه مرید و مراد است، این رابطه چندان در جاهای دیگر وجود ندارد. انسان نزد یک استاد، شیمی یا فیزیک می خواند، مطلبی یاد می گیرد و به دنبال کارش می رود اما در فضای عرفان، درس ارادت دادن و مرید شدن است و پیروی از دستورات به عنوان دستورات پرورشی مورد نظر است و استاد نیز توجه ویژه به شاگردش دارد، او را از جزئی از وجود خودش می داند و می پروراند و فداکاری های فوق العاده ای برای او می کند که این فضا الزاماً در جاهای دیگر، نیست. فرآورده های فلسفی در قرآن، فراوان است استاد رمضانی در مورد دلیل درستی تدریس فلسفه در حوزه های علمیه با وجود اینکه مطالب فلسفی در قرآن و سنت نیست گفت: درست است که در قرآن، اصطلاحات فنی فلسفی وجود ندارد اما فرآورده های فلسفی در قرآن فراوان است، همانطور که فرآورده های جامعه شناسی، انسان شناسی و غیره در قرآن فراوان است و اگر هرکدام از این ها را بخواهید با تخصص مربوطه دنبال کنید، بهره وری بیشتری خواهید داشت. مثلاً یک پزشک، وقتی قرآن را بررسی می کند پیام های پزشکی و درمانی قرآن را بسیار بهتر و دقیق تر پیام های قرآن را درک می کند، یا مثلاً کسی که ادیب است خیلی بهتر نکات ادبی قرآن را درک می کند تا کسی که ادبیات عربی را نداند و به همین ترتیب. خود فلسفه یک علم است و عرفان نیز یک علم و تخصص است که در فضای قرآن، الفبای خودش را دارد و هرچند فلسفه و عرفان ما اسلامی است و از قرآن و راوایات بهره برده است اما اصالت فلسفه و عرفان سرجایش محفوظ است. لذا نمی توان گفت چون فلسفه، عرفان، جامعه شناسی و پزشکی به معنای خاص در قرآن موجود نیست لذا قرآن هیچ ارتباطی به این علوم ندارد. پزشکی در حوزه های علمیه، تدریس می شد وی در مورد امکان پذیری تدریس پزشکی در حوزه های علمیه بیان کرد: قبلاً در همین حوزه های علمیه، پزشکی، فیزیک، شیمی، ریاضی، هیأت، نجوم و غیره داشتیم، متأسفانه وقتی دانشگاه را از حوزه و حوزه را از دانشگاه جدا کردند و حوزه های علمیه را به علوم تعبدی منحصر کردند، این شکاف عمیق روز به روز بیشتر شد. مرحوم جلال آل احمد، در کتاب «غرب زدگی» مطلب بسیار زیبایی دارند، ایشان می فرمایند علوم جدید در غرب و شرق با یک تفاوت عمده پا به عرصه ظهور گذاشت. در غرب، همان حوزه های قدیم را به روز کردند و در همان فضا، علوم جدید دنبال شد اما در شرق، علوم جدید و تخصص های روز آمد منتها در فضایی بیرون از حوزه های ما که نام دانشگاه به آن دادند در حالی که ما هیچگاه این فضا را در غرب ندیدیم، یک کشیش، دروس تخصصی اش را در همان دانشگاه های رسمی می خواند، اینکه دو محور علوم قدیم و علوم جدید داشته باشیم هرگز در غرب به وجود نیامد. اما حوزه های شرق را از علوم جدید، دور نگهداشتند و عده ای نیز قبول کردند و شد آنچه نباید می شد. حوزه های علمیه باید به روز باشند این استاد فلسفه و عرفان اظهار کرد: اگر علوم جدید در حوزه های علمیه تدریس شوند از خمس نیز برای تدریس آنان می توان استفاده کرد، خدا خواجه نصیرالدین طوسی را رحمت کند، خود خواجه که مقام نخست وزیری سلاطین مغول را داشت، شهریه تعیین کرده بود و به همه علما از جمله، فقها و پزشکان شهریه می داد و برای هرکسی اندازه معینی را مقرر کرده بود. اگر ریاست حوزه ها همانند ریاست علمی در غرب باشد همان کارهایی که در غرب کردند اینجا نیز می توانند انجام دهند. اگر علوم جدید را در حوزه های علمیه داشته باشیم شاهد پیشرفت در این علوم خواهیم بود، ما می گوییم حوزه های علمیه باید همانند دانشگاه ها به روز باشند، البته دانشگاه های ما بیشتر مقلد هستند تا اینکه محقق باشند. وی افزود: به عنوان مثال، بوعلی سینا یک شخصیت حوزوی بود با این حال در حوزه های مختلف وارد شد هرچند روش بوعلی سینا در فضای پزشکی، تجربی بود در فضای فلسفی، عقلی بود در فضای عرفانی، ذوقی بود در فضای تاریخ و فقه، نقلی بود و همه این ها را در فضای خودش دنبال می کرد. رمضانی افزود: دستاورد ادامه علوم جدید در حوزه های علمیه این است که یکپارچگی علمی همانند غرب به وجود می آید، دانشگاه های آنجا مشتمل بر دانشکده های مختلفی است و این اگر در حوزه باشد دانشکده های مختلفی به وجود می آید. قرآن در حوزه های علمیه، نسبتاً مهجور است وی بیان کرد: قرآن در حوزه های علمیه، نسبتاً مهجور است، البته از زمانی که علامه طباطبایی به حوزه های علمیه وارد شد متوجه شد که فلسفه و تفسیر در حوزه های علمیه مهجور است لذا مهجوریت فلسفه و تفسیر را تا حدود زیادی از بین برد و الان نیز شاگردان جناب علامه از جمله آیت الله جوادی آملی ادامه دهنده راه ایشان هستند و کارهای قرآنی زیادی انجام می گیرد و در رأس این کارها نیز دائرة معارف قرآن کریم را داریم که بی نظیر است. قرآن خودش برای خودش روشن و روشنگر است استاد رمضانی در مورد ظاهر قرآن بیان کرد: آفتاب آمد دلیل آفتاب، ظاهر قرآن در حدی که می خواهد خودش را تفسیر کند نیازمند هیچ چیزی نیست و خودش گویا است یعنی نیازمند روایت نیز نیست. وی در پایان در مورد قرآن بیان کرد: قرآن نور است، «ظاهِرٌ بِذاتِهِ مُظْهِرٌ لِغَیرِه؛ نور، خود به خود نمایان است و چیزهای دیگر را هم نمایان می کند.»، قرآن خودش برای خودش روشن و روشنگر است؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب. البته این به این معنا نیست که روایات را رد کنیم بلکه در فضای قرآنی باید اصالت قرآن را حفظ کنیم منتها قرآن مجری و مبین می خواهد چراکه خود قرآن ما را ارجاع می دهد به یک انسانی که خودش به تمام معنا، قرآن است.
یکشنبه ، ۱۵فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]