واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: دانش - آیا میتوان اصولی اخلاقی برای استفاده از واسطههای دستساز بشر در تعامل انسان با دنیای اطراف تدوین کرد؟ بشر امروز آن قدر توسط ابزارهای الکترونیکی محاصره شده که بعضی وقتها سخت میتوان گفت که کجا نقطه پایان ابزارها و نقطه شروع انسانها است. از کامپیوترها و اسکنرها درنظر بگیرید تا ابزارهای همراه گوناگون؛ هر روز به تعداد انسانهایی که بیشتر عمرشان از طریق ابزارهای الکترونیکی با دنیا تعامل میکنند، اضافه میشود و در این میان تنها واسطه میان مغز و ماشین، حسهای بینایی، شنوایی و لامسه است که در واقع بین بشر و ابزارها واسطه شده است. ولی تصور کنید که این حواس از معادله حذف شود و وسایل الکترونیکی به چشم، گوش وحتی دست و پای ما تبدیل شوند؛ و به این ترتیب انسان با نرمافزارها و سختافزارهایی که خود ساخته است، با دنیای اطراف تعامل کند. این تصویر را خیلی دور از دسترس ندانید، چراکه به تدریج در حال وقوع است. از نظر بالینی، واسطههای بین مغز و ماشین مثل کاشت حلزون گوش به خوبی شناخته شده است. همچنین بیماران مبتلا به مرحله نهایی پارکینسون میتوانند با روش تحریک عمیق مغز، دی.بی.اس تحت درمان قرار بگیرند. چه آن که طبق گزارشها بیش از 30هزار کاشت برای کنترل علائم شدید حرکتی این بیماری صورت گرفته است. آزمایشهای اخیر روی اندامهای مصنوعی عصبی حاکی از آن است که برای چنین ابزارهایی، چه به صورت کاشت شبکیه یا ساقه مغز برای نابینایان و چه به شکل وسایل ثبت مغزی برای عضو مصنوعی کنترل کننده، ظرفیت عظیمی در آینده وجود خواهد داشت. واسطههای میان مغز و ماشین که در خارج بدن قرار دارند، بر اساس نگارشهای موجنگار مغزی، مهارتهای ارتباطی بیماران معلول را بازیابی میکنند. تحقیقات روی حیوانات و تعدادی انسان نشان میدهد که کنترل کامل اعضای مصنوعی در زمان واقعی میتواند این فرصت را به فرد فلج بدهد که تحت اختیار مغز، روی پاهای مصنوعی بایستد و راه برود، ولو اینکه لازم باشد الکترودهایی مستقیما در مغز وی قرار بگیرند. پیشرفتهای آتی در علوم عصبی که با کوچکسازی وسایل میکروالکترونیک همراه است، امکان بهرهگیری بیشتر از واسطههای بین مغز وماشین را فراهم میکند. همچنین ترکیب مغز و ماشین، ماشین را به جزء لاینفک بدن فرد تبدیل میکند. اخلاق و فناوری پزشکیدر اینجا چالشی میان تصورات بشری و عامل اخلاقی پیش میآید که اگر این فعالیتها برای بازیابی توانایی افراد ناتوان است، آیا کار درستی است که از این فناوریها برای ارتقای تواناییهای افراد سالم نیز بهره بگیریم؟ البته ضروری است که استفاده از این گونه وسایل بایستی ایمن باشد و خطرهای اندکی برای شخص در پی داشته باشد. اما آن مسائل اخلاقی که از این فناوریها ناشی میشود، چندان با آنچه درمورد معالجات رایج نظیر داروهای ضدافسردگی وجود دارد، متفاوت نیست. با این حال، گرچه فناوریها و موقعیتهایی که در قالب وسایل واسطه میان مغز و ماشین عرضه شده، ممکن است جدید و ناآشنا به نظر بیاید، بیشتر سوالات اخلاقی برآمده از آن چالشهای کمی را نشان میهد. در ابزارهای پروتزی کنترل شده توسط مغز، سیگنالهای ارسالی از سوی مغز توسط کامپیوتری که در وسیله تعبیه شده، رمزگشایی میشود تا برای تشخیص عملی که کاربر قصد انجامش را دارد، به کار گرفته شود. تشخیصها گاهی اشتباه است که میتواند به موقعیتی خطرناک بیانجامد یا حداقل باعث شرمساری شود. حالا چه کسی مسئول این اعمال ناخواسته است؟ تقصیر از کامپیوتر است یا کاربر؟ آیا کاربر برای استفاده از عضو مصنوعی نیاز به چیزی مثل گواهینامه رانندگی یا بیمه دارد؟ روندی قضایی برای عضوی مصنوعیخوشبختانه برای رسیدگی به مسئولیت عملکرد نامناسب زیستی و فناوری، روندی قضایی در نظر گرفته شده است. برای مثال افزایش دانش بشر نسبت به ژنتیک ، منجر به تلاشهایی برای رد مسوولیتپذیرى کیفرى شد که اساس آن بر این باور نادرست استوار بود که ژنها، اعمال انسان را از قبل مقدر میکنند. این تلاشها ناکام ماند و بعید به نظر میرسد که پیگردهای عصبشناختی بتواند دیدگاههای موجود را در آزادی اختیار و مسئولیت دگرگون کند. به علاوه که انسانها عموما تحت کنترل ابزارهای خطرناک و غیرقابل پیشبینی نظیر خودروها و سلاحها هستند. واسطههای میان مغز و ماشین، یک بسته ابزار کاربری ارائه میکند که خیلی مصنوعی است، ولی هنوز فقط همین است. در چشم قانون، پذیرش مسئولیت نباید از رهایی از آن دشوارتر باشد. ولی اگر ماشین مغز را تغییر دهد، چه؟ نتایجی که از آزمایشهای اولیه تحریک مغز در نیم قرن اخیر به دست آمده حاکی از آن است که ارسال یک جریان الکتریکی به مغز میتواند به تغییر در شخصیت و رفتار فرد منجر شود. به کارگیری دی.بی.اس در بسیاری از بیماران مبتلا به پارکینسون که دچار عوارض حرکت غیر قابل کنترل با دارو هستند، مزایای مهمی را نشان میدهد. عوارض جانبی احتمالی با این وجود، در مقایسه با بهترین معالجات دارویی، دی.بی.اس وقوع تاثیرات منفی جدی بیشتری را نظیر اختلالات سیستم عصبی و روانپزشکی، و نرخ بالاتر خودکشی در بیماران نشان داده است. مطالعات موردی آشکار ساخته که پیش از تنظیم مجدد عوامل تحریک، جنون خفیف و تغییرات شخصیتی پیش میآید که بیمار نسبت به آن آگاه نیست و حتی به روابط خانوادگی وی صدمه زده است. چنین مثالهایی عوارض جانبی احتمالی دی.بی.اس را نشان میدهد، ضمن اینکه اثرات نامشهود دیگری هم محتمل است. این درحالی است که حتی بدون تحریک، صرفا بهکارگیری وسایل ثبت مثل پروتزهای حرکتی کنترل شده توسط مغز هم ممکن است باعث تغییر شخصیت بیمار شود. بنابراین بیماران باید برای تولید سیگنالهای عصبی مناسب آموزش ببینند تا اندام مصنوعی به درستی هدایت شود. چنین کاری میتواند عوارضی جانبی روی وضعیت روانى، عملکرد حافظهای یا آسیب کنترل تکلم داشته باشد. با این وجود، مسئله اخلاقی تازهای پدیدار نمیشود. عوارض جانبی در عمده درمانهای دارویی، شامل داروهای روانپزشکی امری عادی است. به عنوان نمونه در سال 2004 میلادی اداره کل غذا و داروی ایالات متحده (اف.دی.ای) به تولیدکنندگان دارو اعلام کرد که روی انواع معینی از داروهای ضد افسردگی، درباره افزایش کوتاهمدت خطر ارتکاب به خودکشی در صورت مصرف توسط نوجوانان و نیاز به نظارت بیشتر روی افراد جوانی که مصرف دارو را به تازگی شروع کردهاند، هشدارهایی را چاپ کنند. در مورد اندامهای مصنوعی عصبی چنین مقولات مرتبط با ایمنی باید بالقوه شناسایی شده و برای مقابله با آن هرچه سریعتر اقدام شود. دیدگاه مرسوم نسبت به اصول اخلاقی زیستدرمانی، مزایا و ریسکهای موجود در این مداخله و میزان لحاظ شدن خودمختاری انسان را میسنجد. چنین سنجشی باید برای پیشنهاد توسعه به کارگیری دی.بی.اس برای درمان بیمارن دچار اختلالات روانپزشکی هم در نظر گرفته شود. مریض کیست؟به رغم پیدایش امیدهای بسیار، دردسترس بودن چنین فناوریهایی باعث پیدایش اختلاف هم شده است. برای مثال بسیاری از اعضای جامعه ناشنوایان از پذیرش کاشت حلزون امتناع کردهاند. این افراد، ناشنوا بودن را یک ناتوانی که نیازمند برطرف شدن باشد، نمیدانند و در عوض، آن را به عنوان بخشی از زندگی و هویت فرهنگیشان به شمار میآورند. برای آنها کاشت حلزون گوش بهبودی فراتر از کارکرد عادی است. اینکه چه چیز بهبود و چه چیز درمان است بستگی به تعریف سالم و مریض دارد که البته تعیین چنین تعریفی واقعا دشوار است. برای مثال کریستوفر بروس، فیلسوف دانشگاه دلاور، بیماری را به مثابه یک انحراف آماری از «عملکرد نوعی یکگونه» تعریف میکند. ناشنوایی به طور قابل سنجشی از حالت معمول بشر متفاوت است و بنابراین یک بیماری به حساب میاید. این تعریف مستعملی است که به عنوان ملاکی برای تخصیص منابع درمانی به کار میرود. از این منظر کاربرد درمانی کاشت حلزون گوش از نظر اخلاقی مشکلی ندارد. با این حال، آنیتا سیلورز، فیلسوفی دیگر از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سنفرانسیسکو و یک عملگرا و پژوهشگر؛ ناتوانایی چنین درمانهایی را به عنوان یک «استبداد از سوی افراد سالم» توصیف میکند که جهت وفق افراد ناشنوا با دنیایی است که با شنیدن طراحی شده و در نهایت دلالت دارد بر اینکه ناشنوا بودن، نوعی حقارت هم در پی دارد. گرچه بسیاری از افراد به خاطر توسعه پیشرفتها و آزمایش وسایل واسطه میان مغز و ماشین برای کمک به قابلیتهای ناقص هیجانزده شدهاند، ولی سیلورز نسبت به اینکه عضو مصنوعی بتواند به عنوان تدبیری جهت عادیسازی افراد معلول به کار گرفته شود، با دیده تردید نگاه میکند. البته ما باید این دسته از حساسیتها را جدی بگیریم، ولی آنها نباید مانعی برای تحقیقات بیشتر روی واسطههای میان مغز و ماشین باشند. فناوریهای مرتبط با مغز باید به عنوان یک انتخاب شناخته شوند و نه فقط یک راهحل برای درمان فلج یا ناشنوا بودن. البته هنوز اینکه آیا کاربردهای فناوری مربوط به مغز گزینهای مناسب برای مداوا است یا نه، بستگی به پیشرفت فناوری و بر طرف کردن نگرانیها از نظر ایمنی دارد. آزمایش روی افراد سالم یا معلول؟مسئلهای دیگر که شاید مبرمتر باشد، چگونگی حصول اطمینان از به حداقل رسیدن ریسکهای موجود طی تحقیقات است. آزمایشهای روی حیوانات احتمالا تمامی تاثیرات روانپزشکی و عصبشناختی را که واسطههای بین مغز و ماشین میتوانند داشته باشند، نشان نمیدهد. به این دلیل، انجام تحقیقات روی بشر هم لازم است؛ ولی آزمایش پروتزهای حرکتی نورونی در افراد سالم از نظر اخلاقی درست نیست، چراکه خطر بروز خونریزی، تورم، التهاب و دیگر تاثیرات ناشناخته و طولانی مدت وجود دارد. افراد فلج که بیشتر از هر کس دیگری از این تحقیقات سود میبرند هم مناسبترین سوژه برای تحقیقات نیستند. به دلیل امکانات بسیار محدود درمانی و اغلب ناتواناییهای شدید، ممکن است این اشخاص در برابر ریسک موجود آسیبپذیر باشند. بهترین سوژههای تحقیق روی واسطه میان مغز و ماشین، افرادی هستند که پیش از این به دلایل دیگر یک الکتورد در بدنشان کاشته شده است. دلیل این امر آن است که آنها با کمترین ریسک اضافی ناشی از ملزومات تحقیق روبرو هستند و بر اساس امیدهای نادرست بر تصمیمشان باقی نمیمانند. بنابراین، در ابتدا باید این گونه بیماران برای تحقیقات در نظر گرفته شوند. واسطههای بین مغز و ماشین نوید روشهای درمانی جدیدی را میدهد و روند توسعه آنها باید ادامه یابد. بله، فناوریها چالشهایی اخلاقی پیش رو دارند، ولی اینها از نظر مفهومی مشابه آنهایی هستند که اصول اخلاق پزشکی در قلمروهای درمان مشخص کرده است. در پایان باید گفت که اصول اخلاقی برای دستوپنجه نرم کردن با پرسشهای پیشرو، به موازات و با همکاری تحقیقات علوم عصبی، به خوبی آماده شده است. نوشته: جنز کلاسن، عضو هیئتعلمی انیستیتوی اصول اخلاقی و تاریخ پزشکی در دانشگاه توبیگن آلماننیچر، شماره 7233 - ترجمه:علیرضا نورایی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 548]