واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب دل: اگر بخواهیم نمونه ای از آدم های موفق را نام ببریم که از روزهای جوانی روند رو به رشدی را آهسته و پیوسته و بدون هیاهو طی کرده اند، مجید یاسر انتخاب خوبی است مجید یاسر و همسرش اگر بخواهیم نمونه ای از آدم های موفق را نام ببریم که از روزهای جوانی روند رو به رشدی را آهسته و پیوسته و بدون هیاهو طی کرده اند، مجید یاسر انتخاب خوبی است. اگر بخواهیم نمونه ای از آدم های موفق را نام ببریم که از روزهای جوانی روند رو به رشدی را آهسته و پیوسته و بدون هیاهو طی کرده اند، مجید یاسر انتخاب خوبی است. روزهایی که او با ساخت مجموعه ای از دوربین مخفی های جذاب توانست نظر بینندگان را به خود جلب کند شاید کسی فکرش را نمی کرد روزی نه چندان دور و طولانی به جایگاه تهیه کنندگی در سینما برسد که فیلمی مانند « اسب سفید پادشاه » را برای کارگردانی مطرح و شاخص به نام محمدحسین لطیفی با حضور استاری چون الناز شاکردوست تهیه کند که یکی از موفق ترین آثار گیشه 94 بود. یاسر در کنار بازیگری که البته بعضا در نقش شخصیت های شوخ و شیرین بوده، کارهای مختلفی را در سینما تجربه کرده و با هوشمندی خودش را مورد اعتماد نام های بزرگ قرار داده است. او سال هاست با مهشید حبیبی ازدواج کرده که در عرصه بازیگری فعال است و در واقع همین حضور در عرصه هنر باعث آشنایی و ازدواج آنها شده است و دختری زیبا به نام آریسا دارند که در کنار هم یکی از موفق ترین خانواده های هنری را شکل داده اند. لذت شادی اجباری رابطه ام با عید نوروز عالی است. من سال نو را خیلی دوست دارم و در آن حس دوباره زنده شدن دارم. یک جورهایی آن حسی را که باید در روز تولدم داشته باشم در اول عید دارم. یک چیز جالب در عید هست و آن اینکه آدم ها حتی شده موقت اما مجبور هستند خوب باشند و مجبور هستند که بخندند؛ به ویژه در چند روز اول عید که همه دید و بازدید از اقوام و آشنایان را انجام می دهند و تب و تاب مهمانی هاست. من شادی مردم را دوست دارم. خودم سعی می کنم همه سنت های مربوط به عید نوروز را انجام دهم. کمتر از یک ساعت بعد از سال تحویل خانه پدرم هستیم. بعد می رویم خانه پدر و مادر همسرم و بعد هم مادربزرگی داشتیم که تا قبل از فوت وی به خانه او می رفتیم. بعد از خانه برادر بزرگ خودم شروع می کردیم و تا جایی که باک ماشین بنزین داشت تا آخرش در آن روز اول به هر بزرگتری که در فامیل وجود داشت سر می زدیم. برکت عیدی دادن به شدت اهل عیدی دادن هستم چون حس می کنم هر کسی از همان اول سال نیت کند دستش را باز بگیرد که از بین انگشتان دستش پول بریزد، هم خدا بیشتر هوایش را خواهد داشت و هم بچه هایی که می شناسیم بیشتر لذت می برند. عیدی دادن به بچه های کوچک خواهر و برادر و .. . خیلی لذت بخش است. این فضا را من هم در کودکی تجربه کرده ام، وقتی کوچک بودم دوست داشتم از عمو، عمه، خاله و دایی عیدی بگیرم. این نه به واسطه آن بود که بخواهم از هرچه بیشتر جمع شدن عیدی ام لذت ببرم، بلکه به خاطر حس خوبی بود که در عیدی دادن وجود دارد. به نظرم مورد توجه قرار دادن بچه ها در عید خیلی مهم است. این انرژی دادن به بچه ها وظیفه بزرگترهاست؛ کما اینکه به نظرم برکت را هم به زندگی آدم می آورد. خرید بعد از تعطیلات در خود ایام عید زیاد خرید نمی کنم اما بعد از عید این کار را انجام می دهیم. چون معمولا قبل از عید هر سال معمولا درگیر کارم و وقت آن را ندارم. این کارها انرژی می خواهد و زمان می برد. ترجیح می دهم سر فرصت، بعد از استراحت و بدون خستگی خرید بروم. همسر برنامه ریز من از آنجا که من آدم پرمشغله ای هستم، برنامه ریزی های خانه ما برعهده همسرم است و حتی کارهایی که قرار است در عید انجام دهیم مانند مهمانی و تفریح، سفر و ... اگر مانند امسال که به خاطر کار باید تا دهم فروردین در خانه باشیم قطعا برنامه سفر تعطیل است. رده 10 اما محبوب خدا را شکر تا به حال همیشه از مردم در مورد کارهایم واکنش خوب دیده ام. عاشق این هستم که اگرچه در سطح متوسطی هستم اما مورد نگاه لطف مردم هستم؛ نه ستاره معروفی که پشت سرش مدام حرف است. دوست دارم یک بازیگر رده 10 اما محبوب مردم باشم. مرگ در اوج افتخار همیشه آرزو دارم که مانند مجید در فیلم « روز سوم» بمیرم. برای مردم بمیرم. برای سرزمینم باشم. برای هر چیزی که متعلق به گربه خوشگل کشورمان و آدم هایش باشد. همه برای من محترم هستند و مردم را عاشقانه دوست دارم. جان دادن برای میهن و مردم آن سعادت است. در سال نو برای همه آرزوی سلامتی دارم و بعد آرامش؛ آن هم اول برای بزرگترها که سایه شان از سرمان کم نشود. بعد هم برای همسن های خودم که می خواهیم خوبی ها را سینه به سینه از بزرگترها بگیریم و آرامش را به کوچکترها منتقل کنیم. امیدوارم در سال 95 لب همگی خندان باشد. دردسرهای منصور در دودکش منصور آدمی است که درگیر هولدینگی است که بعدها این هولدینگ دچار مشکل می شود و او که به خانواده اصلی داستان وارد شده، با این روند آنها را نیز به چالش می کشد. وقتی ماجرا را شنیدم از آن خوشم آمد. با آقای نوروزی به عنوان طراح لباس و آقای امیدواری به عنوان طراح گریم صحبت کردیم تا اینکه شکل ظاهری منصور هم شکل گرفت. بشخصه بعد از نقش هایی مانند مجید در « روز سوم » سمیر در سریال « سه در چهار» یا نقشم در «صاحبدلان» یا «چراغ قرمز» منصور را هم بسیار دوست دارم. همچنین گریم های خاصم را دوست دارم؛ مانند نقش آن افغان که در « قبرستان غیرانتفاعی» بازی کردم. منصور جزو شخصیت هایی است که جلوجلو به آن وابسته شدم. تیم من و همسرم همسرم مدتی به خاطر یکسری مشغله های مدتی از بازیگری فاصله گرفته اند اما از بعد عید دوباره شروع می کند و با مجموعه ای برمی گردد که البته در آن کار با هم نیستیم. درست است کارهای مشترکی داشتیم اما تصمیم گرفتیم کمی از هم جدا کار کنیم و هرکدام سبک های متفاوتی را تجربه کنیم. اصلا نگران نبودم که بگویند مجید، همسرش را به کار معرفی می کند. مساله این است که حضور دو نفر کنار هم خیلی جواب داده است. مهم این است که آدم ها به خودشان اعتماد داشته باشند، حمید جبلی و ایرج طهماسب، پیمان و مهراب قاسم خانی یا من و محمدحسین لطیفی، خیلی ها هستند که سال هاست با هم کار می کنند اگر قرار باشد از اینکه دیگران در مورد همکاری آنها چه می گویند ترس داشته باشند، نمی توانند کارشان را درست انجام دهند. ازدواج درون حرفه ای در زندگی زوج هایی که یک نفر در حرفه سینما و تلویزیون است و طرف مقابل درکی از این وضعیت ندارد، قطعا به مشکل برمی خورند. خدا را شکر می کنم همسرم جزو آدم هایی است که همیشه به من کمک کرده و بخشی از پیشرفت من در این کار به واسطه گذشت همسرم و حمایت های او بوده است. خیلی جاها چیزهایی را ندیدم اما او دید و صبوری کرد. به نظرم ازدواج درون حرفه به پیشرفت و آرامش فرد کمک می کند. برعکس برخی تصورات، زندگی های هنری با دوام زیادی در بین هنرمندان داریم. خدا را شکر بعد از یک دهه از زندگی مشترک، من و همسرم هیچ مشکلی با هم پیدا نکردیم. من و همسرم در همین فضای کارهای هنری آشنا شدیم. اوایل دهه 80 بود. سال 83 نامزد شدیم و سال 85 ازدواج کردیم. کمک های بهنام تشکر شروع بازی ام در « دودکش2» بیشتر با بهنام تشکر بود که خیلی کمکم کرد که بتوانیم آن خلاء را که بین شخصیت های قدیم و جدید است پر کنیم چون به هر حال بعضی کاراکترها از قبل شکل گرفته بودند و در این سری شخصیت هایی از جمله نقش من به ماجرا اضافه می شوند. مادرزن خیالی من این ماجرایی که خانم مریم امیرجلالی مادرزن من هستند یک شایعه است. حتی ایشان یک مطلب تندی در اینستاگرام خود نوشته بودند و نمی دانم چرا از من دلخور بودند. نوشته بودند مجید یاسر هیچ نسبتی با من ندارد و... من هم چیزی نگفتم. راستش در یک مراسم تولد در یک رستوران بودم که خانم امیرجلالی و دخترشان هم حضور داشتند. خانم من هم حضور داشتند. چند تا عکس گرفتیم و خودشان هنگام گذاشتن یکی از عکس ها در شبکه اجتماعی به اشتباه عکسی که من و دخترشان با هم در عکس بودیم با هم دانلود می شود و از آنجا که آن دوران چند کار مشترک با خانم امیرجلالی داشتم همین عکس سوژه شد و به سرعت در سایت ها پیچید. از آن موقع هر چقدر هم تکذیب می کنم کسی باور نمی کند و همه از من درباره خانم امیرجلالی و رابطه من و مادرزنم می پرسند. گذشته را به یاد بیاور به نظرم همه ما گذشته ای داریم که باید یادمان باشد چه بودیم و چه هستیم. بعضی ها به خاطر تازه به دوران رسیده بودن همه چیز را فراموش می کنند. به نظرم اینها در زندگی شان یک جرقه است. یک هنرمند باید بداند چه و که بوده. اصلا جوهره یک هنرمند گذشته اش است. مگر می شود سهراب سپهری را بدون کاشان شناخت. مثل این است که سپهری بیاید بگوید من بچه نیاوران بودم. رضا عطاران بچه مشهد نباشد، رضا عطاران نمی شود. او باید بچه مشهد باشد و بیاید تهران و سینما را تسخیر کند. من به این دست آدم ها افتخار می کنم؛ اینکه هر کسی از یک جایی از ایران می آید و نخبه می شود غرورآفرین است. من هم بچه محله جیحون بودم. آنجا بزرگ شدم هنوز هم ایام محرم به آنجا می روم. عاشق محله ام هستم. وقتی با دوستان قدیمی ام خاطراتم را مرور می کنم انگارچیزی به من اضافه می شود؛ چیزی از من کم نمی شود. بخشی از زندگی من آنها بودند که باعث موفقیت من شده اند و هنگامی که این بخش را مدیون آنها هستم چرا شادی اش را با آنها تقسیم نکنم. اگر مردم مرا نبینند من هنرمند چه کسی هستم؟ بدون مردم که ما می میریم. باید به داشته های مان سینه مان را ستبر کنیم و این منم که به آنچه هستم بها می دهم با گذشته ام. مجله زندگی ایده آل
سه شنبه ، ۱۰فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب دل]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]