تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند، دوست دارد .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803711943




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اشعار آیینی ویژه ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها


واضح آرشیو وب فارسی:وارث: وارث : از تمام انبیاء و اولیاء زهرا سر است کیست این بانو که هرجا می گذارد پا سر است خاک پایش از تمام مردم دنیا سر است در به خاک پایش افتادن تأمل نارواست هر که نشناسد در این هنگامه سر از پا سر است محفل عشق است هرجا نام او را می برند هرچه پایین تر نشیند هرکه در اینجا سر است هر که را یارای سودا نیست در بازار عشق نرخ این سودای پایاپای یا جان یا سر است بوی پیراهن شفای دیدۀ یعقوب نیست اهل دل در عین نابینایی از بینا سر است هر کجا پا میگذاری در بیابان جنون جان من آرامتر! هر سنگ این صحرا سر است کس نمی داند کجا خفته ست اما خاک او گرچه پنهان گشته، از هر مرقد پیدا سر است در مقام صبر و قرب از روی تسلیم و رضا از ملک های مقرّب نیز او حتّی سر است همردیف حضرت پیغمبر و مولا علی! از تمام انبیاء و اولیاء زهرا سر است اصغر عظیمی مهر روی لبم نشسته این زمزمه،  فاطمه یافاطمه یافاطمه چله نشین صدفم، دُر شدم از نفحات نبوی پر شدم بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم روی لبم نشسته این زمزمه فاطمه یافاطمه یافاطمه تشنه شدم، آب زلالم بده گرسنه ام، رزق حلالم بده مرغ بهشتم، پر و بالم بده کبوتر گنبد خضرا منم زائر پر بسته ی زهرا منم فرصت چل روزه ی حق سر رسید سیب بهشتی معطّر رسید گوش بده، سوره ی کوثر رسید خیر کثیر ازلی آمده همسر محبوب علی آمده باد، بزن شانه به گیسوی گل سرمه بکش باز به ابروی گل بهشت رب آمده با بوی گل جمیله ی عرش زمین آمده حوریه ی پرده نشین آمده باز درِ لطف خدا باز شد به اذن حق، دوباره اعجاز شد خوش آمدی، مکّه سرافراز شد روی زمین شور و شعف را ببین به دست دل، سماء دف را ببین خوش آمدی روی زمین، آسمان خوش آمدی نمونه ی بانوان خوش آمدی مادر ساداتمان سیده ی نساء، علیک السلام مادر سادات تویی، یک کلام رحمت و رحمانیتت گفته که جلوه ی ربانیتت گفته که حدیث نورانیتت گفته که جای تو در کنگره ی عرش بود بهشت، زیر پای تو فرش بود تو کیستی، حبیبه ی کبریا شافعه ی محشر روز جزا سایه نشینت شده اند انبیاء مادر اسلام به غیر از تو کیست مادری ات، روز جزا دیدنیست عقل فرو مانده ی والایی ات صبر شده مات شکیبایی ات علی اسیر رخ زهرایی ات نور تو در جان علی جلوه گر جلوه کن و جان علی را ببر بانوی عشق عالمینِ علی مادر خوب زینبینِ علی اُمّ حسن، اُمّ حسینِ علی سایه ات ای همسر و اُمّ امام روی سر امام ها مستدام بیت تو را فرشته جارو زده به دست تو، درب جنان رو زده حیفِ تو، این در به تو پهلو زده درب زمین لیاقتت را نداشت بر تن تو جای خودش را گذاشت امیر ع کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی ظیمی کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی تا رسد انّا به اعطینا به دنیا آمدی تا یتیمی پدر را اندکی جبران کنی دختری و مادر بابا به دنیا آمدی هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد مکه شد آنجا که تو آنجا به دنیا آمدی قل هو الله احد ای معنی کفوا احد تا که باشی همسر مولا به دنیا آمدی تا که هجده سال هم اهل زمین درکت کنند پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی بعد عمری که دلیل زندگی پوشیده بود آخرش ای علت دنیا به دنیا آمدی با خبر بودی اگر از اتفاق کوچه ها پس چرا انسیة الحُورا به دنیا آمدی غصه ی ارباب ما را داشتی آن قَدْر که؛ بازهم در ظهر عاشورا به دنیا آمدی مادرش بودی ولی یک لحظه بر بالای تل در حقیقت زینب کبری به دنیا آمدی مهدی رحیمی خدا به امر خودش خواست مادرم باشی در آستانه ی میلاد حضرت زهرا برای عرض ارادت به ساحت دریا نشسته ام بنویسم به نام مادر، تا خدا مرا بنویسد به پای نام شما اگرچه کمتر از آنم که دلبرم باشی خدا به امر خودش خواست مادرم باشی هوای عشق چه حال و هوای زیبایی ست جنون، بهانه ی خوبی برای رسوایی ست شبی که عرش منوّر به نور زهرایی ست شب طرب، شب دیوانگی و شیدایی ست شبی که معجزه های رسول، کامل شد شبی که سوره ی کوثر به عینِ نازل شد شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد خدا به نور خدا هدیه ای منوّر داد به اذن خالق یکتا، زمین، زمان، فریاد : پیامبر ! قدم فاطمه مبارک باد قیام کرد زمین ، نور منجلی آمد دلیل خلقت پیغمبر و علی آمد همین که دست زمین، آسمان بغل شده است دهان عرش الهی پر از عسل شده است به دستخطِّ خدا سوره هم غزل شده است و این برای نبی خیرُ ما نَزَل شده است : خدا برای تو خیر کثیر می خواهد برات، مرهم زخم غدیر می خواهد خدا نوشت : بگویید مهربان بانو خدا که صاحب باغ است، باغبان بانو قیامت است تمنای این و آن، بانو همیشه منبع الطاف بیکران! بانو ! اگر نفس بدهی ، دست هم نمی خواهم برای مدح تو گفتن ، قلم نمی خواهم عطای دست تو تفسیر کرده انسان را بخاطر تو خدا وعده داده باران را دعای نور تو تب دار کرده سلمان را به باد داده دگر دودمان شیطان را دعای نور بخوان، ما هم اهل ایرانیم بخوان که ما همه ذریه های سلمانیم دعا بخوان ، پر جبریل را منوّر کن کمی ملائکه را با خودت برابر کن برای نافله ، سجاده را معطر کن خدا برای پیمبر نوشت : باور کن نگاه عرش به راز و نیاز فاطمه است خلاصه نه ، همه ی دین نماز فاطمه است تمام قافله را وقف مرتضی کردی همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی و در جوار خدا ، جار را دعا کردی چه خوب دِین به همسایه را ادا کردی هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر برای شیعه ی امروز هم قنوت بگیر نظر به اینکه خدا بر شما نظر کرده تو قبل خلقت آدم شدی نظرکرده خدا وجود تو را منجی بشر کرده علی کنار شما خستگی بِدَر کرده غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت طلوع لحظه ی خندیدن تو را کم داشت در آتشی که تمامیِّ خانه می سوزد به جان خلق بیفتد زمانه می سوزد در آتشی که نشان ، بی نشانه می سوزد چرا قلم وسط شعله ها نمی سوزد؟ برای اینکه مزیّن به نام فاطمه است و آتش از سر جبران ، به کام فاطمه است حمید رمی امشب شب عشق است، شب مادر باباست از بس فرشته است گذر جای ندارد جبریل سر آورده و پر جای ندارد بند آمده این راه دگر جای ندارد با دختر بابا که پسر جای ندارد امشب شب عشق است، شب مادر باباست با قبله بگو قبله ی ما حضرت زهراست بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی با نقطه ی با، نقطه ی پیوند تو هستی آیینه قدی خداوند تو هستی چیزی به جز از نور خداوند نداری سوگند خدا گفت که مانند نداری بانو چه شگفت است هبوطی که تو داری قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری صد رشته قنات است قنوتی که تو داری آرامش دریاست سکوتی که تو داری ** عزم من و تو جزم شد و کارگر افتاد دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد تا پای فشردیم از عالم سپر افتاد با آلِ علی هرکه در افتاد وَر افتاد ما سخره ی سختیم که از باد نلرزیم این درس به ما مادر ما داد نلرزیم هرجا که بلند است به زیر قدم ماست بر هرچه سه تیغ است شکوه عَلَمِ ماست هر بیش که دارند در این پهنه کَمِ ماست موجیم که آسودگی ما عَدَم ماست ما درس جز از محضر اسلام نگیریم ما زنده به آنیم که آرام نگیریم هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما هر تیر توان داد به برخاستنِ ما با ماست همیشه نفسِ بت شکن ما در سایه ی زهراست تمام وطن ما این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد وین سیره یِ زهراست که دشمن شکنی کرد ** دریایِ علی،غیرت طوفانی ات عشق است ای مرد ترین مرد،رجز خوانی ات عشق است ** جایی که ملک چشم کشد گرد محال است با نام شفا پرور تو درد محال است جز شیر خدا گرد تو یک مرد محال است رفتی و جز از تو هما درد محال است با تیغ به تو تکیه کند شیر خداوند ای خطبه ی تو غیرت شمشیر خداوند از روز ازل هر تپشت یاد علی بود نَبْضَت،ضربانت،نفست ناد علی بود این هشت فلک فاطمه آباد علی بود خانم همه ی حرف تو فریاد علی بود میلاد توُ باز نمک گیر غدیریم از توست که مانند تو درگیر غدیریم حسن لطفی عشق خدا عشق منی فاطمه،  حب شما اجننی فاطمه عشق خدا عشق منی فاطمه حب شما اجننی فاطمه تو و مقامی که خدا آگه است ما و زبان الکنی فاطمه لیلی پنهان که همه لیلیان بهر تو مجنون علنی فاطمه مادر ما کنیز فضۀ تو فقط تو مادر تنی فاطمه بی تو نوای کودک دل ما من الذی ایتمنی فاطمه میکدۀ عشق علی کوثری شیر دل شیر زنی فاطمه نبود تو خلع سلاح علی تیغ سپر وَ جوشنی فاطمه پای علی جان تو جان کنده ایم از دل ما دل نکنی فاطمه نیم دل ما ز تو شد حسینی نیمِ دگر هم حسنی فاطمه به یاد سینۀ شکسته تو باب شده سینه زنی فاطمه مشکی ما بافتۀ دست تو شبیه کهنه پیرهنی فاطمه ما و غم خون کفنی فاطمه تو و غم بی کفنی فاطمه مهدی زراعتی ازل برای ابد مُلک لایزالش بود ازل برای ابد مُلک لایزالش بود چه فرق می کند آخر که چند سالش بود؟ حریم عرش خدا بود سقف پروازش تمام وسعت عالم به زیر بالش بود وجود خون خدا را به شیر خود پرورد بزرگِ کرب و بلا طفل خردسالش بود پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت چراغِ کوچه ی شب قامت هلالش بود زمین شب زده را رشک آسمان می کرد اگر فزون تر از آن خطبه ها مجالش بود امیر مهدی نژاد یگانه مادرِ خون خدا، خدای تو کیست؟ یگانه مادرِ خون خدا، خدای تو کیست؟ بهشت، شیربهای تـو، خونبهـای تو کیست؟ جهـان بـه نـزد سـرای تـو سائـل اعماست وگرنـه محـرم خـاک درِ سرای تـو کیست؟ کـسی کـه عـارف قــدرِ محبتت بـاشد جز آنکه گفت به نزد تو من فدای تو کیست؟ قسم بـه طـول نمازت بگو خداوندی که می دهد عوضِ زخمهای پای تو کیست؟ بــه رحمتـی کــه دعـا می کنی به همسایه بگو که در دو جهان لایق دعای تو کیست؟ ای استجـابت پیـش از دعا! به غیر رسول بگو کسـی که دعا می کند برای تو کیست؟ نسیمی از نفست زینب است و زینت عرش غباری از قدمت فضّه شد، طلای تو کیست؟ محمد سعید میرزایی نور بهشت ، جلوه ی لبخند فاطمه سوگند میخورم به خداوند فاطمه اصلاً نبوده، نیست همانند فاطمه یا فاطرُ بِفاطمَه یعنی که فرق نیست جز این که او خدا بْوَد و بنده ، فاطمه مشکات خانواده ی مولاست نور او نور بهشت ، جلوه ی لبخند فاطمه جودش میان اهل مدینه زبانزد است بانوی آسمانی و بخشنده ، فاطمه او جای خود ، وسایل او هم مقدس است چادر نماز یا که گلوبند فاطمه بیخود که نیست سینه ی ما تیر میکشد باشد شریک فاطمه ، فرزند فاطمه آری غرور چادر زهرا لگد شده بعدش علی خجل شد و شرمنده فاطمه محسن حنیفی توئی که عزّت و نامی مرا عطا کردی تمام عمر ز داغت گریستم زهرا خدا گواست که با گریه زیستم زهرا به انزوای غریبانۀ علی شب و روز چوشمع سوخته جانی گریستم زهرا توئی که عزّت و نامی مرا عطا کردی وگرنه بی تو ندانم که کیستم زهرا نه عاشقم که بگویم مدینه عشق من است نه رهروم به طریق تو چیستم زهرا ز پا فکنده مرا بار معصیت امروز چگونه پیش تو فردا بایستم زهرا قبول می کنی اکنون بخوانمت مادر اگرچه آنچه که خواهی تو نیستم زهرا بگیر دست «وفائی »خسته را در حشر که برحسین تو عمری گریستم زهرا سید هاشم وفایی از برای ظهور منتقمش،  گوید از دل سه بار یازهرا سرّ پروردگار یازهرا صاحب اختیار یازهرا بوده ای در بهشت قرب خدا بانوی تاجدار یازهرا ومن الماء کل شی حی ای به خلقت مدار یازهرا ای که باشد چو مصطفی و علی مدح تو بی شمار یازهرا جبرئیل و همه ملائکه اند بر تو خدمتگذار یازهرا ای بزرگی که با کنیز خویش کرده تقسیمِ کار یازهرا پر نمودی همیشه کیسه ی ما بیش از انتظار یازهرا بانویی را ندیده همتایت گردش روزگار یازهرا پشت گرمی حیدر کرار بر علی اقتدار یازهرا نقش سر بند فاتح خیبر وسط کارزار یازهرا شاهدم چهارچوب آن قلعه است هیمن ذوالفقار یازهرا کاشف الکرب عالم است علی کاشف الکرب یار یازهرا می برد یک نگاه پرمهرت غم ز روی نگار یازهرا رو به راه است زندگی علی تا توئی خانه دار یازهرا فیض بردند از نماز شبت همه ایل و تبار یازهرا می شود مثل عرش غرق نور خانه روزی سه بار یازهرا در قیامت که هر پدر ز پسر می نماید فرار یازهرا تازه آنجا زمان جلوه ی توست با تمام وقار یازهرا می شوی باجلال فاطمی ات روی ناقه سوار یازهرا دور تا دور تو ملائکه اند جملگی پرده دار یازهرا روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار هر سو هفتاد هزار یازهرا میرسی با حریر سبز بدست محضر کردگار یازهرا کتب ا.. و نفسه الرحمه گشته وقت قرار یا زهرا هر که دارد به سینه حب علی میکشد انتظار یازهرا تا که دستش بگیری و با تو بشود همجوار یازهرا با چنین عزت و جلال و شکوه با چنین اعتبار یازهرا به دو دست بریده عباس می کنی افتخار یازهرا همچو مرغی که دانه برچیند می شوی دست بکار یازهرا بر گنهکارهای بی کس و کار هم محلی گذار یازهرا میشوی با تمام فاطمیون بر جنان رهسپار یازهرا مهر تو جلوه میکند صد جا ای بزرگوار یازهرا مانده ام با چنین مقام چرا گشته ای بی مزار یازهرا که حیف کوتاه بوده عمر شما گل هجده بهار یازهرا سینه ی تو بهشت احمد بود شد به آتش دچار یازهرا غنچه از شاخه با تکان افتاد خانه شد لاله زار یازهرا سر آن ضربه ای که تو خوردی شیعه شد سوگوار یازهرا آمدی تا به خویش ، در افتاد بین آن گیر و دار یازهرا میخ مگذاشت تا که تو خود را بکشانی کنار یازهرا میکنم این قصیده را کوتاه با دلی داغدار یازهرا کاش مهدی بیاید و گردد آن مزار آشکار یازهرا هر که با شعر من شکسته دلش با همان انکسار یازهرا از برای ظهور منتقمش گوید از دل سه بار یازهرا قاسم نعمتی مست نامت شده همه دلها،  السلام علیک یا زهرا به تن خسته ام توان دادند به دودستم دوباره جان دادند نا امید از بیان شدم اما ناگهان بر دهان زبان دادند و به یمن قدوم سبز شما غزل از سمت آسمان دادند مست می گشته ایم چون امشب به همه باده از جنان دادند هر زنی شد کنیز این بانو رتبه ای در جنان به آن دادند مست نامت شده همه دلها السلام علیک یا زهرا اول این غزل مدد زهرا می خری عبد خوب و بد زهرا من و این بچه ها برای شما نوکر هستیم تا ابد زهرا از ازل تا ابد زنی هرگز به مقامت نمی رسد زهرا وتمام مراحل عمرت در دلم گشته مستند زهرا در قیامت همه قیام کنند تا شود مادرانه رد زهرا بهترین عبد آستان خدا السلام علیک یا زهرا بهترین بنده خدا زهرا بانی عصمت وحیا زهرا نه فقط مادر حسین و حسن مادر کل کبریا زهرا شک ندارم که با دعاهایت حاجتم می شود روا زهرا همه عشق فاطمه حیدر همه عشق مرتضی زهرا نقش پیشانی علی در جنگ دسنویسی بنام یازهرا ای دلیل بنای این دنیا السلام علیک یا زهرا بوی خوب گلاب آمده است بوی گلهای ناب آمده است امشب از آسمان برای ما کوزه های شراب آمده است شب ظلمت دگر به سر آمد معنی آفتاب آمده است ماهمه غرق در گناه شدیم خبری خوش!ثواب آمده است همه عالم شده چراغانی همسر بوتراب آمده است بده عیدی به من همین حالا السلام علیک یازهرا دین ودنیای بی شما هرگز بی تو پرواز تا سما هرگز تا ابد من فقیر تو آری رد کنی حاجت گدا؟هرگز در خانه فقیر آمده است ننمایی تو اعتنا؟ هرگز باورم نیست در شب میلاد ندهی پاسخ مرا هرگز به حسینت قسم که از سر تو نرود یاد کربلا هرگز مادر مهربان عاشورا السلام علیک یازهرا حبیب باقرزاده جان همه قربان شما فاطمه جانـم این بار دلم حسـرت میخانـه گرفتـه مـوی قلمم را چه کسی شانه گرفته نقـاش نبودم ز سر ذوق کشیـدم شمعی که دلش بونه ی پروانه گرفته من نوکری ام را ز عنایات تو دارم قلبم اثرش را درِ این خانه گرفته زهرا که به من منصب دربانی خود داد از دست قضـا نوکـر دیوانـه گرفته دست من و دامان شما فاطمه جانم جان همه قربان شما فاطمه جانـم از عرش رسیدی تو به دامـان خدیجه ای کوثـر پیغمبر و ای جـان خدیجه از پیش تو زنهـای قریشی همه رفتند صد مریم و صد آسیه قربـان خدیجه زیباتـر از آنی کـه به تصویـر بیایـی روشن شده از نور تو چشمان خدیجه شیرینی لبخند تو معنای بهشت است یعنی به سر آمـد غم پنهـان خدیجه دست من و دامان شما فاطمه جانم جان همه قربان شما فاطمه جانـم خورشیدی و از فـرط حیـا زیر نقابـی هنگام وضـو عکس رخ مـاه در آبـی هم مـادر ساداتی و هم مـادر مـایـی حیـدر پـدر خـاک و شمـا اُم تـرابی یک روز نشـد فکـر گداهـات نباشی یک شب نشده بی غم همسایه بخوابی "من حوصله ی صف کشی حشر ندارم" با فاطمه هستم چه حسابی چـه کتابی دست من و دامان شما فاطمه جانم جان همه قربان شما فاطمه جانـم خورشید شده مات تو یا حضرت زهرا مدیون عنایـات تـو یا حضـرت زهرا ترسـم که غلام تو سر از خاک بـرآرد از لطف کرامـات تـو یا حضـرت زهرا هر روز نشستنـد ملائک سـر راهت دلخوش به ملاقات تـو یا حضرت زهرا انفاق نکن این همه مادر ، که فقیران شرمنـده ی خیرات تو یا حضرت زهرا دست من و دامان شما فاطمه جانم جان همه قربان شما فاطمه جانـم ای عرش به نام تو و ای فرش به نامت پیغمبـر خاتـم دهـد هر روز سلامت ایـن خانـه گمانم حـرم امن الهیست جبریل کبوتـر شد و آمـد سـر بامت زنهـای جهان بر در این خانه کنیزنـد مردان همه آمـاده که باشنـد غلامت بیهـوده نوشتیـم غزل هـای زیـادی کار دل مـا نیست نوشتـن ز مقـامت دست من و دامان شما فاطمه جانم جان همه قربان شما فاطمه جانـم خوب است که در حسرت دیدار تو باشیم یا فاطمه تـا روز ابـد یـار تـو باشیم هـر چنـد نیـازی بـه گداهـــات نداری خوب است که ما گرمی بازار تو باشیم ما نان و نمک خورده ی دستان شماییـم باید همگی شاعـر دربـار تو باشیــم بایـد بـروم سمـت مـزاری کـه نداری ای کاش شبی مـا همه زوّار تو باشیـم دست من و دامان شما فاطمه جانم جان همه قربان شما فاطمه جانـم ما ساخته از آب و گل پـاک شماییـم ما سر به هواییم ولی خـاک شماییـم دنیا همـه اش مهریه ی مادرمان است هر جا که بمیریـم در املاک شماییـم با اشک عجینیـم و ز دوزخ نهراسیـم والله کـه مـا هیـزم نمنـاک شماییـم دست من و دامان شما فاطمه جانم جان همه قربان شما فاطمه جانـم احمد ایرانی نسب روزی که بهشت دین شکوفائی داشت ز احمد عرشیان تکریم کردند به پیش پای او تعظیم کردند به جای دستۀ گل بر محمّد به او بانوی گل تقدیم کردند ********* روزی که بهشت دین شکوفائی داشت سرتا به قدم سرور و زیبائی داشت با آمدن فاطمه، پیغمبر وحی گلخنده و لبخند تماشائی داشت سید هاشم وفایی امـروز هـستی آفرین، هستی به پـیغمبر دهـد امـروز هـستی آفرین، هستی به پـیغمبر دهـد امـروز جـبرئیل از شَعَف، بر بـاد بـال و پـر دهد امروز از جام ولا، حق خـلق را سـاغر دهـد امــروز خــتم الا نبیاءگــل بـوسه بـر کـوثر دهد امـروز گـلزار جـهان، بـوی خوش دیگر دهد امـروز عـیسی بـر فـــــلک آوای شـادی سـر دهد امـروز یــاسین جــلوه گر، امروز طاها آمده والشمس خوان و اللیل گـو، زهـرا بـه دنـــیا آمده امــروز در بـزم نــبی یـزدان ثنا خوانی کند یزدان ثنا خوانی کنـد، رضـوان گُـل افـشانی کـند میـــکال بــوسد آســتان، جبرئیل در بانی کند گـردون بهر سو گردد و خــــورشید گـردانی کند جــنت زنـــد جـــام جــنون، دوزخ گلستانی کند زیـــبد کـه هـر پــیغمبری فــرزند قـــربانی کــند زیـــرا کــه بــا حُــسن خـــدا فرزند احمد آمده اُم الائــمه فــــــاطمه دُخـــــت مـــــــــحمـــد آمده مــمدوحـه خـــتم رَسُــل، مــحبوبه یکتاست این توحید از پا تا به سر قـرآن ســر تا پـــــاست این با یک جهان نور و ضیاء خورشید نا پـیداست این از فــکر مـا از وهم مـا، از وصف مـا بالاست این مریم مگو، مادر بگو، بر یـــازده عیسی است این چونش نبوسد مصطفی زهراست این زهراست این مـــریم به اِبْریق جــنان لـبخند زن می شویدش ختم رسل از جـان و دل مـی بوسد و مــی بویدش بـاید خـدا فـرمان دهـد ز آغـاز بـر پـــیغمبرش یـک اربعین دوری کند از هــــمسر نیک اخترش در این چهل شب لحظه ای نبود جدا از داورش بــــاشد بـهر حـال و هـوا حـال و هـوای دیـگرش بـر لـعل لب دُرّ دعـا در دیده غلطان گوهرش تــنها مــحمد بـــــــاشد و ذات خـــــدای اکــــبرش بعد از چهل شب حق بر او اِنسیة الحـورا دهد اِنسیة الـحـورا دهــد، زهـــرا دهــد، زهــرا دهــد ای تربت گـــم گشته ات بیت الحـــــرام انــبیا صَـــحن بــقیعت خـــوشتر از دار الـــسلام انـبیا تــعریف تـو، اوصــاف تــو، روح کلام انبیا نـــام تــو در مـــوج بــلا ذکـــر کــــــــــلام انـبیا از کــوثر احــسان تــو، پُـر گشته جام انبیا تــنها نــه مــام احـــمدی، مـــام تــــــــمام انــبیا حُـبت تمام دین مـن، مـهرت تـمام هست من ای وای اگـر از مـرحمت فـردا نــگیری دست من غلامرضا سازگار ای که به جان علی، جلوۀ جانان تویی ای که به جسم نبی، قلب تویی جان تویی ای که به جان علی، جلوۀ جانان تویی روضۀ احمد تویی جنّت و ریحان تویی سیرتِ ختم رسل، سورۀ انسان تویی در دو جهان صاحب سفرۀ احسان تویی بطن نبوت تویی، باطن قرآن تویی کیست ز نور دعا، ساخته مصباح کیست؟ در دل ظلمات جان، فالق الاصباح کیست؟ جز تو که ریحانه ای، روح که و راح کیست؟ حضرت موسی چه نام خواند بر الواح، کیست؟ در دل «مشکات» کیست، آنسوی «مصباح» کیست؟ دوازده چشمۀ دُرِّ درخشان تویی تو باطن نمازی، حقیقت حج تویی آن که امامت از او آمده منتج تویی آنکه به قلب نبی آمده مدرج تویی صحیفۀ عرش را نام مدرّج تویی چراغ روشن تویی، سراج منهج تویی به لوح محفوظ حق، صاحبِ عنوان تویی زهرۀ زهرا تویی نور الهی تویی مرکزِ منظومۀ لایتناهی تویی به بحرِ وحی خدا فرشته ماهی تویی به جانبِ کبریا همیشه راهی تویی آن که خدا عصمتش داد گواهی تویی سالکۀ واصلِ متصل الان تویی فخر تبار قریش، الفت ایلاف توست دست شه اولیاست که بوریاباف توست ستاره سجّاد تو، فرشته طواف توست رهایی بندگان، رهین الطاف توست هر چه بخوانم تو را، کمتر از اوصاف توست هر چه بگویم تو را، خوبتر از آن، تویی آن که بر او مصطفی گشته ثناگو تویی شاخۀ مریم تویی، خوشۀ شب بو تویی سرّ ضمیر علی، «تو» تویی و «او» تویی حقِ هوالحق تویی، هوی هوالهو تویی مــادر آزادۀ ضــامن آهــو تــویی جلوۀ طوس الرضا، نور خراسان تویی در صدف آسمان نام تو «راحیل» بود همدم روح و ملک محرم جبریل بود بطن تو یا فاطمه، باطنِ تنزیل بود حجّت تورات بود آیت انجیل بود جلوه گهِ قهر تو «طیراً ابابیل» بود قبلۀ توحید تو، کعبۀ ایمان تویی جان عزیز علی، جنّت الاعلی تویی شاخۀ طوبی ز عرش رفته به بالا تویی یار علی هیچکس، نباشد الّا تویی چشمۀ غیرت تویی، اصل تولا تویی مادر شش ماهۀ شهید مولا تویی صاحب شش گوشۀ شاه شهیدان تویی تویی تو امِّ موسی که خُلق کاظم از توست نبوه الباقیه که وحی دائم از توست قائمه العرشی و قیامِ قائم از توست در دو جهان پایۀ کاخ مکارم از توست بیت معالی از تو، قصر معالم از توست عالمۀ عالمِ عالمِ یزدان تویی خصم محمد ز تو، ابتر و منکوب شد نزد حبیب خدا که چون تو محبوب شد؟ به مرهم دست تو، زخم نبی خوب شد به مرهم دست تو، زخم نبی خوب شد جنین شش ماهه ات مسیح مصلوب شد غباری از چادرت شفای یعقوب شد معجز پیراهنِ یوسف کنعان تویی هجر من الخلق تو، سیرالی الله: تو به جانب کبریا، راست ترین راه: تو منطقه البروجِ دوازده ماه: تو حجت، خونخواهِ تو، حجتِ خوانخواه: تو غنچۀ نشکفته را برده به همراه: تو - پیش از مقتلِ شهید عطشان، تویی پایۀ مسجد بلند، به لرزۀ شیونت منکر حق کور شد، به خطبۀ روشنت دست زده مصطفی، به گوشۀ دامنت دوستِ او دوستت، دشمن او دشمنت حسرت یوسف شده، معجزِ پیراهنت یک شبه هفتاد تن، کرده مسلمان تویی فرشته سیب بهشت به تو تعارف کند نزد تو روح الامین، قصد تشرف کند پشت در خانه ات، نبی توقف کند حیف که این خانه را شعله تصرف کند چشم علی را پر از اشک تأسف کند که ماهِ غمگین ترین شامِ غریبان تویی تمامیِ اولیا گوش به دستورِ تو کلیمه الحق تویی، مدینه شد طورِ تو به لوح عرش خدا، کتاب مسطورِ تو دلیل یوسف شده، جلوۀ مستورِ تو به پشت هم هفت قفل، باز شد از نور تو به عین حجب و حیا، مطلق برهان تویی کلید رحمت تویی، منجی امت تویی عین کرامت تویی، اصل مودت تویی گنج نهان خدا در دل ظلمت تویی اسوۀ مهدی تویی، حجّتِ حجّت تویی قرب قریب خدا، صاحب قربت تویی اذنِ اذانِ بلال، امامِ سلمان تویی محمد سعید میرزایی جلوه ی هر پنج تن از روی توست مام بهشتی همه سامان عشق دامن پاکش شده دامان عشق اوکه همه راز و شگفتی شده آنچه ندیدی و شنفتی شده اوکه شده ام ابیهای عشق سال و مه و زمزم شبهای عشق حجب و حیایت شده ورد همه جان به فدای چو تویی فاطمه فاطمه ای میوه ی باغ رسول راضیه ای مرضیه زهرا بتول گلشن رضوان ز تو شد منجلی محو وجودت شده مولا علی جلوه ی هر پنج تن از روی توست خوش به گدایی که در کوی توست مادر میران دو عالم تویی مایه ی فخر بنی آدم تویی از کرم توست که شیدا شدیم مهر علی آمد و پیدا شدیم از ازلم لطف خدای کریم داده به ما هم الف و لام و میم داده به ما مهر و محبت به ذات گفته شناسید مرا از صفات قاهر و رحمان و رحیم وغفور عالم و داناست به ذات الصدور خالق ما هست خدای علی هر چه که داریم فدای علی فاطمه را خواست علی را کشید روح علی در تن احمد دمید تا که جهان پیچ و تب و تاب خورد قصه در این قافیه ها آب خورد شور شدیم ازعدم آغاز ما بال گرفتیم به پرواز ما در گذر حادثه پیدا شدیم مهر علی آمد و شیدا شدیم سیف الله باقریها کلیشمی قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه ! در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم رشته ای بر گردن ابیات من افکنده دوست می برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست ناگهان دیدم میان خانه ی پیغمبرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم چرخ می زد یک نفس روح القدس دور و برم تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می کند خانه ات را بوی ریحانه معطر می کند دیدنش بار رسالت را سبکتر می کند دختر است اما برایت کار مادر می کند دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین می شود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این یک زره خرج جهازت، حُسن هایت بی شمار با تو حیدر روز خیبر حرز می خواهد چکار؟ تا تو از تیغ دودم با عشق می گیری غبار بعد از این مستانه تر صف می شکافد ذوالفقار قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه ! قصه ی پیوند دریایی به دریا، فاطمه ! در هوای عاشقی با هم کبوتر می شوید هر دو کوثر می شوید و هر دو حیدر می شوید هست شیرین نامتان، قند مکرر می شوید هر دو در کفواً احد با هم برابر می شود بیت هایم بر درِ بیت تو زانو می زنند شاعران تنها برای یک نظر، رو می زنند در کسا، بی پرده با الله صحبت می کنی هل اتی را سفره ی نور و کرامت می کنی فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت می کنی در غم همسایه، ترک خواب راحت می کنی مادری الحق چه می آید به نامت، فاطمه ! می دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه ! امتحان پس داده ای در آسمانها پیش از این سالها بر عرش می تابید نورت چون نگین حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین واقعاً "الحمد للهِ ، رب العالمین" جلوه ی نور تو را تنها خدایت دید و بس فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت حجب میراثت، حیا سایه نشین چادرت داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت سفره ی نان خالی اما سفره ی انعام پُر خانه ات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پر از تو راضی و دلش از گردش ایام پر کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی ذوالفقار ! بت شکن! برخیز، بسته دست او را روزگار قاسم صرافان فاطمی هرکه بود، مادری است می نویسم به نام حضرت نور می نویسم به خطِّ شعر و شعور دست در دست عشق بگذارم تا رساند مرا به فیض حضور از تو باید سرود پس حالا سخنم می رسد به وقت ظهور دو سه خطّی نگاه می خواهم تا قلم وصف تو کند ، پرشور قصد دارم که مست عشق شوم بده دستم کمی شراب طهور تو نه مریم ، نه آسیه ، حوا تو جدایی زِ هر پری ، هر حور نام تو منحصر به نام خودت جلوه کرده درون تو ، مستور با تو عیسی ، مسیح خواهد شد وَ کلیمی رسد به وادی طور اِن یکاد پیمبری ، بانو تو که باشی از او بلاست به دور تو که مجموعه ی کمالاتی مادر مهربان ساداتی رکن دین و اساس ایمانم من به دست شما مسلمانم از ازل بیقرار تو بودم تا ابد بیقرار می مانم بگذارید از شما باشم من هم از نسل پاک سلمانم پر پرواز را به من دادند تا دخیلت شدند دستانم دلم از هُرم عشق می سوزد قطره ای اشک،روضه می خوانم کوچه ها یاس را نفهمیدند با همین غصه ها پریشانم تو که جان پیمبری ، زهرا گفته بابات : فاطمه جانم مدح تو کار احمد و حیدر من کجا ، مدح تو... نمی دانم جزء سی را ورق زدم بانو گفته ام بین صوت قرآنم لیلة القدر، قدر فاطمه است لَکَ صَدرَک به صَدر فاطمه است ای که در عرش، دولتی داری در قیامت، قیامتی داری ای بزرگ قبیله ی عصمت چه شکوهی، چه شوکتی داری نطفه ات سیبی از بهشت خداست عجب اصل و اصالتی داری هرکسی حاضر است خواهد دید روز محشر ، علامتی داری دست عباس زیر چادر توست چه مبارک شفاعتی داری تو خودت حیدری، برای خودت رهبری و سیادتی داری عدّه ای گرگ بی حیا بودند که ندیدند ، عزتی داری دشمنت خوار شد زمانی که پشت در دید همّتی داری گفته ای من فدایی علی ام چه جلالی ، چه هیبتی داری فاطمی هرکه بود، مادری است فاطمی هرکه ماند، حیدری است حمید رمی تویی فاطمه ، وارث فصل عشق هلا عاشقان ! فصل شیدایی است جهان غرق در نور و زیبایی است هلا عاشقان ! بوی شادی رسید جهان پر شد از بوی لبخند عید خبر آمد امروز جشن گل است جهان روشن از جلوه ی سنبل است بپاش آب و آیینه ، عشق و گلاب بخوان با ملایک غزل های ناب بپاش آب و آیینه ، قرآن بخوان دو رکعت اشارات عرفان بخوان بیار آب و قرآن که آدینه شد جهان ! فصل میلاد آیینه شد زمین ! مژده ، جان جهان می رسد زنی روشن از آسمان می رسد شب مکه امشب ، شبی دیگر است شب بارش سوره ی کوثر است بشارت جهان ! لطف بی حد رسید جهان ! نور چشم محمد رسید هلا عصمت سبز ، بانوی آب ! سفیر سحر ، دختر آفتاب ! خبر آمد از غیب ، زهرا تویی به بام جهان ، مهر یکتا تویی امین خدا ، نور چشم نبی ! تو یار علی ، مادر زینبی بدون تو ، خلقت صفایی نداشت خدا بهر خلقت « چرا » یی نداشت تو خندیدی و شد جهان دیدنی جهان پر شد از جلوه ی روشنی تو خندیدی و آسمان شد درست که این آسمان ، شکل لبخند توست تو خندیدی و غنچه ها وا شدند گل یاس و نرگس شکوفا شدند هلا عصمت سبز ، بانوی گل ! تو می آیی و می وزد بوی گل تویی فاطمه ، وارث فصل عشق شکوه شرف ، مادر نسل عشق چه گویم ز تو ، ای گل یاس عشق ؟ شکوفاترین باغ احساس عشق ز تفسیــــــــــر آیات تـــــو الـکنم من بی زبان ، از تو دم می زنم ؟ ! بلندست فهم تو ای نور ناب مُعمّای روشن ! به روحم بتاب مرا کن چو آیینه ات منجلی که گویا شوم از دمت ، یا علی ! رضا اسماعیلی هر که زهرا را بفهمد ... دل به دریا می زند نبض عالم تند تر از پیش گویا می زند طبع سرد خاک هم دارد به گرما می زند علت معراج رفتن ها مشخص شد ، چه بود هر که زهرا را بفهمد ... دل به دریا می زند می رود رو به کمال آنقدر که حیدر شود ذو الفقار عدل و رحمش ، برق خوشنامی زند فاطمه نوریست که وقت طلوعش ، آفتاب - چون خجالت می کشد از این سمت ، جا می زند از مناجات خدیجه می شود فهمید که ؛ حرف هایش را چونان طفلی به زهرا می زند ! خانه ی حیدر ندارد احتیاجی به حصیر مادر این خانه بر فرش جنان پا می زند واقعش این است دنیا رفته ، به پابوس او هر چه در ظاهر قدم بر خاک دنیا می زند پاره ی جان رسول ، آنگونه وارد می شود ؛ که روایت حرف از " قام الیها " می زند می نویسد تا خدا امضای خود را "فاطمه " زیر آن با مهر خود " ام ابیها " می زند مجتبی کرمی سلام یاسین سلام طاها به جسم زهرا به جان زهرا سلام خالق سلام خلقت سلام احمد سلام امّت سلام رضوان سلام جنّت سلام غلمان سلام حورا سلام آدم سلام حّوا سلام مریم سلام عیسی سلام یاسین سلام طاها به جسم زهرا به جان زهرا مهین صفیه بهین امینه نهال مکه گل مدینه رسول حق را سرور سینه ولی حق یگانه همتا جلال منّان جمال سبحان روان قرآن زبان فرقان قرار امکان مدار ایمان رسوله حق بتول عذرا در اوست پنهان کمال سرمد از اوست پیدا جمال احمد ریاض حسنش گل محمّد بیاض رویش بهشت بابا نجات بسته به تار مویش حیات روشن به یاد رویش به عرض حاجت روان به کویش هزار مریم هزار عیسی دُرِ نبوت گل ولایت محیط رحمت یم عنایت رسل به نورش شده هدایت یکی به جودی یکی به سینه هزار یوسف به تخت شاهی هزار یونس به بطن ماهی به عصمت او دهد گواهی به مدحت او هماره گویا نیاز دارد نیاز بر او نماز آرد نماز بر او الا محمّد بناز بر او که او بود تو، تو او به معنا کجاست آدم کجاست حوا کجاست مریم کجاست عیسی کجاست رضوان کجاست حورا که سجده آرد به خاک زهرا ستاره اشک شب نیازش سپهر سجّادهۀ نمازش خداپرستان کشند نازش اگر نگاهی کند به ترسا به هر کلامش هزار حکمت به هر پیامش هزار حجّت به هر نگاهش هزار جنّت به هر قیامش هزار طوبی بتول اول رسول ثانی سپهر حکمت یم معانی خدای دادش خدا یگانی به اهل دنیا به خلق عقبی اگر تو داری به او محبّت و گر مرا هست از او مودّت تو را به باغ جنان چه حاجت مرا زقعر سَقَر چه پروا ضلالت از ما هدایت از او توسّل از ما عنایت از او اطاعت از ما ولایت از او ولایت از او اطاعت از ما زبان گشودم به مدحت وی سنائی ام گفت بگوش هی هی «به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا» وجود بسته به بود و هستش خرد، تفّکر، دو پای بستش الا محمّد ببوس دستش که اوست دست خدای یکتا خدا به قرآن کند ثنایش رسول خیزد به پیش پایش علی به حسن خدا نمایش جمال حق را کند تماشا فلک به کویش پناه دارد ملک به سویش نگاه دارد دو آفتاب و دو ماه دارد دو عالم افروز دو عالم آرا الا که روح مطهّری تو الا که جان پیمبری تو فرشتگان را تو رهبری تو به فیض الهام به نور سیما ائمه حجّت برای امت تو بر ائمه هماره حجت کنند از تو همه اطاعت چنان که از ذات حق تعالی بهشت وحی آشیانۀ تو صدای قرآن ترانۀ تو بدین جلالت زخانۀ تو شرار آتش گرفت بالا زگریه بسته ره گلویت زغصه گشته سفید مویت چو خورد سیلی به ماه رویت جهان سیه شد به چشم مولا قسم به قرآن عدو ترا کشت چه بی گنه کشت چه ناروا کشت یکی نپرسید از او چرا کشت یکی نگفتا چه کرده زهرا تو جان خود را به کف نهادی زدست رفتی زپا فتادی گه اوفتادی گه ایستادی رها نکردی امام خود را خزان جفا کرد به لالۀ تو که رفت از کف سلالۀ تو مدینه لرزید زناله تو پرید رنگ علی اعلا زچشم خود خون، ببار میثم زسینه آتش برآر میثم هر آنچه داری بیار (میثم) به پای عترت بریز یکجا غلامرضا سازگار مادرم ! عالم همه مبهوت و حیرانِ شماست مادرم ! عالم همه مبهوت و حیرانِ شماست آسمانها و زمین هم تحتِ فرمان شماست عالمی را با نگاه خود مسلمان می کند هر که تسلیم شما گشته مسلمان شماست ما که تنها ریزه خوارِ خوانِ لطفت نیستیم رزق میکائیل هم از سفره و خوان شماست صور اسرافیل با ذکر تو احیا می کند جان عزائیل هم در مشت دستان شماست اینهمه از تو نوشتم خوب میدانم که این قطره ای ناچیز از دریای احسان شماست گر چه ناچیزم ولی دلبسته ی کوی توأم شکر حق بی بی که دست من به دامان شماست محمد ناصری ز عرش بس که فرشته ز فرش می بارد ملیکه ای ملکوتی سریر می آید الهه ای به نقابی حریر می آید ز عرش بس که فرشته ز فرش می بارد صدای هلهله از چرخ پیر می آید پیاله ها همه لبریز و تاکها سیراب چه کوثری است که این سان کثیر می آید تمام آینه ها را شکسته انوارش شگفت آینه داری منیر می آید چنان شکوه نزولش گرفته عالم را که آفتاب غباری حقیر می آید زمین به شوق قدومش به خویش می بالد و هرچه هست به چشمش فقیر می آید شب است و کعبه چه نا باورانه می بیند که ابر مهر به این گرم سیر می آید هزار آبشار از بهشت می ریزد هزار چشمه به چشمم کویر می آید به سوی خانه ی خورشید دستهاست بلند که مادرانه کسی دستگیر می آید رسید کعبه برای طواف قبله ی خود به گرد خانه ی او سر به زیر می آید گشود شهپر خود را و گفت جبرائیل چقدر زیر قدومت حصیر می آید ز فرط شوق پیمبر به خود نمی گنجد ز عطر هر نفسش یا مجیر می آید گرفت تنگ درآغوش و دید از قلبش صدای زمزمه ای دلپذیر می آید تپش تپش ز دلش یا علی علی جاریست نفس نفس ز لبش یا امیر می آید رسید تا که بدانند آسمانی ها برای شیر خدا هم نظیر می آید بگو به دشمن مولا که دشمن زهراست هنوز از دهنت بوی شیر می آید قسم به مادر دریا،قسم به مادر آب که شور موج به هر آبگیر می آید طلوع می کند از پشت ابرها خورشید ز شام غیبت خود گرچه دیر می آید برای آنکه ببینیم قبر مادر را ز راه مرحم زخم غدیر می آید حسن لطفی در جهان زهرائیان برتر ز خَلق عالمند کیست زهرا آنکه عطر سیب جنّت می دهد نام زیبایش به جان و دل محبت می دهد کیست زهرا آنکه خلقت بی وجودش هیچ نیست او که پیوند نبوت با امامت می دهد کیست زهرا بانویی از جنس باران جنس نور رحمت نابی که بر هر سینه بهجت می دهد کیست زهرا دختری بهتر ز مادر بر پدر آنکه درس مادری بر کل خلقت می دهد کیست زهرا حضرت انسیۀ حوراستی نور آن حوریّه بر انسان طهارت می دهد کیست زهرا حضرتِ عبدِ عبیدِ کردگار آنکه با رفتار خود درس اطاعت می دهد کیست زهرا آنکه دارد بر بشر فخر و شرف هرکه پوید راه وی بر خویش قیمت می دهد فاطمه آموزگار مکتب پیغمبران فاطمه بر اولیا درس شجاعت می دهد مِهر او صدجا گِره از کارها وا می کند نام او حتی به هر مظلوم قدرت می دهد در جهان زهرائیان برتر ز خَلق عالمند پس خدا ایرانیان را خویش رفعت می دهد هرکه دارد حبّ زهرا را خداوند کریم بر محبّ حضرتش از غیب نصرت می دهد پرچم زهرا به هر کشور شود در اهتزاز بی گمان آن خطّه را الله عزت می دهد هرکه سازد راه زهرا را مرام خویشتن دیر یا زود عاقبت تشکیل دولت می دهد گفتمانِ پیشرفتَش هم شعاری بیش نیست آنکه روی مصلحت شور عدالت می دهد سالکِ بی ادعا در هر فراز و هر نشیب با دل و جان تن به فرمان ولایت می دهد مکتب زهرا کجا و مکتب بیگانگان مکتب زهرای اطهر درس غیرت می دهد کیست زهرا نام او ما را وجاهت می دهد کیست زهرا آنکه دلها را حلاوت می دهد بانوان فاطمی درس تشخّص خوانده اند چون فضیلت های او زن را اصالت می دهد روز مادر را به مادر می توان تبریک گفت مادر هستی اگر زهراست ، رخصت می دهد چادرش غیر مسلمان را مسلمان می کند با حجاب و عفتش تعلیم عفت می دهد چون به محراب نماز خویش می سازد قیام هر رکوع و سجده اش خوف قیامت می دهد با وجود آن مصیبت های سخت و بی شمار خطبه های آتشینش درس همت می دهد هرکجا بیداریِ دلهاست مرهون وِی است قصۀ پر غصۀ او درس عبرت می دهد گرکه اُمت های اسلامی به او روی آورند خود نشانِ توده ها، راه هدایت می دهد یوسف زهرا به او وقتی توسل می کند پیرو دستور او پایان به غیبت می دهد بعد حکم مهدی اَش رو می کند سوی حسین وز میان قتلگاهش اذن رجعت می دهد بر تمام مومنین و شیعیان و شاهدان مُهر رجعت را بدستان کرامت می دهد روز محشر چون ندا آید که آمد فاطمه حضرت سبحان به او اذن شفاعت می دهد چونکه اسباب شفاعت را بگیرد روی دست دست قهّار خدا حکم قضاوت می دهد ایزد منّان میان آیه های مُصحَفَش بر جفا کاران او دستور لعنت می دهد این دعای خیر باید زینت لب ها شود اِنتقم یا منتقم! تیغ تو نصرت می دهد محمود ژولیده دل ما را رُبود یازهرا عشق وقتی مرا صدا می کرد درد جان مرا دوا می کرد چون نسیمی دل غریب مرا با گلی یاس آشنا می کرد به روی تشنگان رحمت دوست در رحمت دوباره وا می کرد همچو مرغ سحر همه هستی زمزمۀ خدا خدا می کرد گاه دستم به آسمان ها بود گه زبان دلم دعا می کرد با گلابی که ریخت از چشمم گفتگو با ستاره ها می کرد چون پرستوی عاشقی بودم که پر و بال شوق وا می کرد چه شب پُر ز رحمتی که خدا هرچه می خواستم عطا می کرد به امید مدینۀ زهرا دل غمدیده گریه ها می کرد عشق با خود پیام شادی داشت مرغ دل را ز غم رها می کرد گوش جان باز کردم و هاتف این سخن دم به دم ادا می کرد صلوات علیه من غفار وعلی اهلبیت الاطهار گل چو دفتر گشود یازهرا بلبل از تو سرود یازهرا بر مشامم ز عرش در قدمت می رسد بوی عود یازهرا حوریان درحضور تو آیند به سلام و درود یازهرا سائلان حریم تو هستند کرم و لطف و جود یازهرا عشق در هر کجا که زانو زد از تو گفت و شنود یازهرا به ولای تو کز ازل مهرت دل ما را رُبود یازهرا عطر جنّت به عرش بخشیدی در قیام و قعود یازهرا دین و ایمان و عصمت و تقوا از تو دارد نمود یازهرا به خدا آگه از مقام تواند همه غیب و شهود یازهرا گر بنام تو لب گشودم من لطف لطف تو بود یازهرا صلوات علیه من غفار وعلی اهلبیت الاطهار سید هاشم وفایی ای فاطمه ای حبیبه حق ای بانوی اطهر نمونه وی دخت پیمبر نمونه ای فاطمه ای حبیبه حق مشهور به کوثر نمونه مام حسنین و زینبینی ای طاهره مادر نمونه غیر از پدرت کسی ندارد مانند تو دختر نمونه طوبا به مقام تو علی را هم کفوی و همسر نمونه گنجینه علم و معرفت را ناید چو تو گوهر نمونه عقد تو در آسمان ملک خواند ای همسر شوهر نمونه زینب ز تو درس منطق آموخت تا گشت سخنور نمونه ای در حرم از ملک مقرب ای بر فلک اختر نمونه رو هر که به درگهت نهاده بگرفته فر از در نمونه از لطف تو درتمام عالم ایران شده کشور نمونه ولی الله کلامی زنجانی مصطفی بود سرا پا زهرا می نویسیم اگر یا زهرا کار داریم همه با زهرا مینویسیم هزاران دفعه... فاطمه، فاطمه، زهرا، زهرا وصف او را ز سر ناچاری... مینویسم، و الا زهرا... فاطمه بود سراپا احمد مصطفی بود سرا پا زهرا هر کسی را که ز نسلش دیدیم حرمی داشته، الا ... علی اکبر لطیفیان کوثر نبود، ساقی کوثر نداشتیم کوثر نبود، ساقی کوثر نداشتیم حرفی برای طعنۀ –أبتر- نداشتیم راز تکامل همه ی خاک ها تویی بی لطف و ذره پروری ات زر نداشتیم سرمایه ی محبت زهرا اگر نبود چیزی برای لحظۀ آخر نداشتیم در کوچه راه می روم و فکر می کنم قطعا بدون فاطمه، حیدر نداشتیم بار امامت است که او حمل می کند بی نسل او که مذهب جعفر نداشتیم قرآن بدون سورۀ کوثر تمام نیست بی فاطمه هدایت برتر نداشتیم وقت نزول وحی خدا گفت: جبرئیل زهرا اگر نبود، پیمبر نداشتیم جریان کوچه و در و دیوار اگر نبود سوگند می خوریم که محشر نداشتیم حسین ایزدی هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی دریایی و دل دادی یک روز به دریایی این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی از نور تو یا کوثر! ـ تا کور شود ابترـ دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی ! مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی معصومه ای و عصمت از نام تو می جوشد هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت حالا که زمین دارد انسیه حورایی آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر آن روز تو می آیی ای جلوه ی زیبایی ! هم دختر طاهایی هم همسر مولایی قدر تو ولی این نیست، اینست که زهرایی گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر ! "ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی" قاسم صرافان از فاطمه اکتفا به نامش نکنید از فاطمه اکتفا به نامش نکنید نشناخته توصیف مقامش نکنید هر کس که در او محبت زهرا نیست علامه اگر هست سلامش نکنید مرحوم حسن خوشزاد امروز آمد از جنان امّ "وفائی" از آسمان قدوسیان آواز کردند درهای رحمت را دوباره باز کردند در موسم میلاد یاس باغ عصمت در باغ جنت بلبلان آواز کردند در آسمان ها عرشیان با شور و شادی جشن سرور و شادمانی ساز کردند در وصف و مدح کوثر ختم رسولان امشب تمام قدسیان لب باز کردند او محرم راز خدا بعد از نبی بود گر مکه را آیینه دار راز کردند امشب ملائک بر نبی تبریک گفتند تا صبح گرد خانه اش پرواز کردند آندم که سر زد روی زهرا بر دو عالم سادات زین مادر به عالم ناز کردم حیرت مکن ای دل اگر گویم به عالم پیغمبران با مهر او اعجاز کردند در هر گرفتاری و غم حتی امامان با ذکر نامش درد خود ابراز کردند امروز آمد از جنان امّ "وفائی" خلق جهان را بعد او آغاز کردند سید هاشم وفایی هر کس که خاک پای تو شد شهریار شد باران گرفت و سینه پر از عطر یار شد بلبل غزل سرود و چمن بیقرار شد پیچید در طبیعت دنیای خاکیان عطر تبسم تو و نامش بهار شد تنها به شوق بوسه زدن بر عبای تو هر قاصدک به دوش نسیمی سوار شد ای کاش جایگاه خودش را به من دهد آن ذره ای که بر سر راهت غبار شد هر شاعری فرزدق و دعبل نمی شود هر کس که خاک پای تو شد شهریار شد حسین علاءالدین سلام برتو که سرمایه ی پیامبری صدای ساز طربناک قدسیان آید چه عاشقانه نوایی به گوش جان آید فرشتگان ز زمین تا به عرش پل زده اند مسیر آمدنش را ز شوق گل زده اند خدا ز راه محبت گرفته این تصمیم کند هدیه به پیغام آورش تقدیم به پاس آن همه رنجی که احمد محمود کشی�

[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: وارث]
[مشاهده در: www.]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن