واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: سفر ترسی دولت آبادی و حکایت «آدم به دری»
همین که در نوروز 95 با نام و تصویر آیدین آغداشلو رو به رو می شویم خبر خوبی است چون نوروز 94 در ایران نبود و حتی این شایعه درگرفت که کوچیده و رفته است.
عصر ایران- ماهنامه «اندیشه پویا» در شماره نوروز خود نیز به همان پُر و پیمانی است که در هر شماره ماهانه است. تقاوت ویژه نامه اما در صفحات بیشتر است و بهای بیشتری که به قلم داران داده است.
روی جلد به خاطر گفت و گو با آیدین آغداشلو به این نقاش – نویسنده اختصاص دارد و این بار البته نه به بهانه آثار هنری او که به خاطر رونمایی از مجموعه 8 جلدی مقالات و نوشته های نویسنده.
همین که در نوروز 95 با نام و تصویر آیدین آغداشلو رو به رو می شویم خبر خوبی است چون نوروز 94 در ایران نبود و حتی این شایعه درگرفت که کوچیده و رفته است. سال پیش مجله ای درباره سفر او نوشت: «تهران، آیدین ندارد» اما در آستانه نوروز 95 اندیشه پویا با آغداشلو در تهران گفت و گو کرده است.
سال پیش و با این که خبر مهاجرت را قطعا تکذیب نمی کرد اما همه منتظر بازگشت او بودند زیرا می دانستند اگر قصد رفتن داشت سال ها پیش و هنگامی که او را از کار و تدریس محروم کردند و جوان بود این کار را می کرد نه حالا که تقریبا به تمام آرزوهای خود در عرصه نقاشی رسیده و به خاطر حضور مستمر در مطبوعات و توجه فراوان روزنامه نگاران به او و البته یگانگی در هنری که خلق می کند شهرت بسیار دارد.
وقتی درباره نقاش هم به وجه نویسندگی او توجه می شود چگونه می توان به گزارش دیدار نویسندگان افغان با محمود دولت آبادی پرآوازه ترین نویسنده پارسی زبان اشاره نکرد؟
هنگامی که از او برای سفر به آن سوی مرو دعوت می کنند نویسنده خراسانی می گوید: بسیار دوست دارم به افغانستان سفر کنم اما «سفر ترس» شده ام و در توضیح این « سفر ترسی» اشارات قابل تأمل و شاید تکان دهنده ای دارد:
« بر خلاف استاد زریاب – نویسنده سرشناس افغان – که روز به روز جوان تر می شود من روز به روز پیر می شوم و آدم بد خُلقی شده ام. این خُلق تنگ اما به ذات من برنمی گردد، مقتضای شرایط زمانه است. من به لطف دوستان از همه جا معاف و تبدیل شدهام به یک گوشه نشین. این گوشه نشستن باعث شده که شب و روزم قاطی شود. به قول خودمان از آدم به در شدهام.»
در جای دیگر هم می گوید: « یک ضرب المثل خراسانی می گوید آدم به آدم خوش است. وای به روزی که آدم احساس کند دور و برش خالی شده و این سرنوشتی است که گویا حالا برای من رقم خورده است. من اکنون ایام عجیبی را می گذرانم که البته بدتر از ایامی نیست که گذشتگان ما گذراندهاند.»
وقتی سخن از جادوی کلمه و آفرینندگان واژهها باشد نوشته بهرام بیضایی درباره هوشنگ گلشیری هم چنان که نخوانده نیز قابل حدس است باشکوه از کار درآمده است:
«درآن روزهای انکار وجود موجودم- که هیچ یک از پیش کسوتان فرهنگی اصفهان که هر روز دلداریام می دادند سرانجام حضورم را تأیید نکردند- حتی بازیگران و همکاران تهرانی که پی اجرایی در اصفهان، خانه ام میهمان بودند و نگران دستمزد اجرای خود، روزی گلشیری با نام کوچک هوشنگ، تسخه خطی و هنوز منتشرِ نوشته بلندی را به من داد که روی برگه نخست آن نوشته بود: شازده احتجاب.
وگفت: تو اولین خواننده آنی. منظورش البته غیر از نجفی و حقوقی بود که حاضر بودند. اصفهان، فقط زاینده رود نبود. در سال 47 گلشیری تازه 31 سال داشت و هیچ یک از آن سه چهره فرهنگی برای فرهنگ و هنر تهران چنان شناخته یا معتبر و موجه نبودند که حضور مرا در اصفهان تأیید کنند. گلشیری گفت: به این پیش کسوت ها امید مَبَند؛ سرکشی نشان می دهند و نهانی ساخته اند.
نفهمیده ای چرا هر خیالی داری پیش از رسیدن به عمل، رییس می داند و خنثی کرده است؟! یک سال از من بزرگ تر بود و از من بسیار عاقل تر!»
با نگاه تخصصی تر گل این شماره اندیشه پویا گزارش تحلیلی «جامعه شناسی بهار سیاسی عربی» است با مطالعه موردی مصر، تونس و لیبی با عنوان «از بحران تا فروپاشی» و کافی است نام نویسنده را بیاوریم تا شما را به خواندن آن ترغیب کند: دکتر حسین بشیریه.
اما اگر بحث سلیقه و علاقه نویسنده این سلسله معرفی ها باشد گزارشی از زندگی بیژن الهی فوق العاده است تا جایی که شک ندارم استادان روزنامه نگاری می توانند گزارش امید ایران مهر را به عنوان یک نمونه بسیار خوب امروزی معرفی کنند.
تنها فصل یازدهم را نقل می کنیم. باقی را باید خود شما بخوانید! چون غرض از معرفی ها رفع عطش نیست. ایجاد تشنگی است تا بخرید و بخوانید و لذت ببرید و در پایان تعطیلات نوروز اگر دوستی گفت چه تعطیلات طولانی و ملال آوری بود یا از رخوتناکی ناشی از آن شکایت کرد سخن او را تصدیق نکنید و بگویید من اما فرصت داشتم و این و آن مجله را خواندم والبته غیر از سر زدن به تارنمای عصر ایران! و اما شروع فصل یازدهم:
« روزگار تنهایی بیژن الهی پس از جدایی از غزاله علیزاده 15 سال به طول انجامید تا این که او اراده کرد یک بار دیگر اقبال خود را در انتخاب همسر بیازماید و مسعود کیمیایی دوست قدیمی اش را واسطه کرد.
کیمیایی به یاد آورد که یک روز بیژن به من تلفن کرد و گفت من عاشق شدهام. عاشق کسی شدم که تو می شناسیاش و دوست توست. گفتم کیه؟ گفت: ژاله. من هم تلفن کردم به ژاله و ماجرا را برایش تعریف کردم. زمانی که می خواست با ژاله ازدواج کند من وشمیم بهارشاهدش بودیم. انتخاب بیژن، ژاله کاظمی دوبلور و گوینده باسابقه رادیو و تلویزیون بود. زنی که با همه شهرت در دوبلاژ نقاش بود و علاقه جوانی را در بیژن زنده کرده بود.»
مجله در هر شماره با یک چهره فرهنگی، هنری یا سیاسی گپ و گفتی صمیمانه دارد که با عنوان «یک فنجان اسپرسو» عرضه می شود و در این شماره مریم شبانی با سروش صحت – نویسنده، بازیگر و کارگردان - گفت و گو کرده است.
برای خوانندگان این سطور که شب قبل سروش صحت را در برنامه « دور همی» مهران مدیری در شبکه نسیم دیده اند شاید جای تعجب باشد که چرا یک نشریه روشنفکری جدی با بازیگر طنز گفت و گو کرده است.
توضیح ماجرا اما پیچیده نیست اگر بدانیم سروش صحت یک کتاب خوان حرفه ای است باخانه ای مالامال از کتاب که با مطبوعات نیز همکاری دارد و بازیگری در واقع منبع ارتزاق اوست.
مهران مدیری اما در برنامه تلویزیونی خود به همه وجوه زندگی سروش صحت اشاره کرد الا همین کتاب خوانی و کتاب شناسی او.
شاید می دانست که ممکن است از نویسندگان و مترجمانی نام ببرد که مدیران سیما را چندان خوش نیاید.
هر چند در گفت و گو با اندیشه پویا هم از علاقه اش به «هایدگر» گفته است که تفکر حاکم بر صدا و سیمای ایران مشکلی با او ندارد و شاید اگر می گفت « پوپر» حساسیت زا می شد!
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۱ - ۰۸ فروردين ۱۳۹۵ - 27 March 2016
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]