واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: این روزها در حالی که بزرگراه های تهران خلوت شده اند و نفس می کشند، ترافیک در خیابان های منتهی به بهشت زهرا بیداد می کند.پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : کاشت هفت درخت به یاد هفت شهید، بهانه ای شد تا پای صحبت های مادرانی بنشینیم که این روزهایشان در بهشت زهرا می گذرد و سفره هفت سین را با پلاکی قسمت می کنند که نام فرزندشان روی آن نقش بسته است. بهشت زهرا این روزها شلوغ ترین جای تهران است. خیلی ها سبزه عیدشان را به بهشت زهرا می برند تا شادی نوروزی را با کسانی قسمت کنند که روزگاری با هم کنار سفره عید می نشستند. اینجا پر از مادرانی است که هرچه به لحظه تحویل سال نزدیک تر می شویم چهره شان غمگین تر می شود. هفت مادر شهید سفره هفت سین خود را در قطعه شهدای بهشت زهرا با وسواس مادرانه ای چیده اند و منتظر «نو» شدن سال در کنار فرزندان شهیدشان هستند. هفت مادری که چندی پیش هفت درخت را به نام فرزندشان کاشته اند. صدیقه خسرونژاد دو درخت را جست وجو می کرد که شبیه ترین درختان به هم باشند؛ او مادر دو شهید دوقلوست. سعید و مجید برادران دوقلو که شهادتشان ذهن را گره می زند به داستان «دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز» سیدمهدی شجاعی. درخت اول که ریشه هایش داخل خاک قرار می گیرد، مادر، نام سعید را برای او می گذارد، همان سعیدی که در سال ۶۵ و در عملیات کربلای ۵ شهید شد و بعد از آن قاطی شد با ذهن و زبان مادر و این گونه در وجود مادر جاودانه شد. و درخت دیگر مجید نامیده شد؛ چسبیده به سعید تا باز هم در کنار هم بالا بروند و سایه گستری کنند. عباس، نام درخت دیگری است که مادرش با وسواس عجیبی خاکش را دست می کشد و چشم از درختش بر نمی دارد. می گوید: عباس، تنها فرزندم بود. وقتی رفت، عید از خانه ما رفت. اشک از چشم های مادر جاری می شود: همین یک فرزند را داشتم، ۲۰ سالش بود که شهید شد. زهرا محمودیان هر سال نوروز، با پسر شهیدش در بهشت زهرا خلوت می کند و با پلاک او پای سفره هفت سین می نشیند. درد دل مادران با نهال های چنار یک لحظه هم متوقف نمی شود و اشک های آن ها با خاک پای درخت ها قاطی می شود. کبری فراهانی از پسر ارشدش می گوید که سال هاست، سال را با او در بهشت زهرا نو می کند. همان طور که ریشه های نهالی را که حسین نامیده است، داخل خاک می گذارد، به لحظه سال تحویل اشاره می کند و اینکه همیشه احساس می کند حسین واقعا کنار سفره با او نشسته است: دیپلمش را که گرفت، به جبهه رفت. ۶ سال بعد شهید شد و با شهادت او دلهره ۶ ساله من به پایان رسید. یکی دیگر از این مادران شهدا، ۱۳ روایت از ۱۳ بار مجروحیت پسرش تعریف می کند: پسرم ۱۳ بار مجروح شد؛ یا بیمارستان بود یا در حال عملیات. یک بار سفره عید را توی بیمارستان پهن کردیم و بعد از شهادت محمدرضا، هر سال، سفره عید ما کنار او در گلزار شهدا پهن می شود. آب را پای خاک چناری می ریزد که محمدرضا صدایش می زند و مادرانه تنه آن را نوازش می کند. حسین نام نهال دیگری است که نامش را از شهیدی به یادگار گرفته که ۱۸سال مفقود بوده است. حسین ملاباقری، سال۶۱ مفقودالاثر شد و سال۷۹ بعد از ۱۸ سال، تنها پلاکش از جبهه های جنگ بازگشت. همسر این شهید می گوید: ۱۸ سال شکنجه شدیم، هر بار که خبر از ورود آزادگان می شد، ولوله در دل ما برپا بود. رقیه ذاکری ادامه می دهد: هر سال نوروز تنها نامه همسرم روی سفره عید بود و دعای همیشگی ما بازگشت او. بعد از ۱۸ سال، حالا سفره هفت سین با پلاک شهادت شهید، در قطعه شهدا، میزبان خانواده اوست که لحظه عید کنار او هستند. درخت دیگر، نهال کوچک چناری است که چند سال دیگر به درخت تنومندی بدل خواهد شد. این درخت به یاد ناصر کاشته شده است؛ جوانی که ۲۰ سالش نشده بود که خبر شهادتش را برای خانواده آوردند. صحبت های فاطمه معماری، مادر ناصر خلاصه می شود در روزهای کودکی پسرش و خاطرات عیدهایی که توی ذهن او حک شده اند. این تصویر، تنها برش کوچکی از مادران شهدایی است که این روزها بساط سفره هفت سین شان در گلزار شهدا پهن شده است و انتها و ابتدای سال را با فرزند شهیدشان می گذرانند. اگر این روزها سری به بهشت زهرا بزنید، مادرانی را می بینید که با یک عکس و یک پلاک، خلوت کرده اند.
شنبه ، ۲۹اسفند۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]