واضح آرشیو وب فارسی:دزنیوز: خبرگزاری فارس – حسن شیخ حائری: عنوان «ایثار و شهادت» در قم با نام «اسماعیل صادقی» پیوند خورده است؛ کسی که وقتی پس از شهادت فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام، سردار رحیم صفوی به سراغش آمد تا موافقت او را برای فرماندهی لشکر بگیرد، متواضعانه از این پذیرش خودداری کرد و البته […]خبرگزاری فارس – حسن شیخ حائری: عنوان «ایثار و شهادت» در قم با نام «اسماعیل صادقی» پیوند خورده است؛ کسی که وقتی پس از شهادت فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام، سردار رحیم صفوی به سراغش آمد تا موافقت او را برای فرماندهی لشکر بگیرد، متواضعانه از این پذیرش خودداری کرد و البته «غلامرضا جعفری» را فردی شایسته تر از خود برای این مهم دانست و وی را به فرمانده کل سپاه معرفی کرد و گفت: من تعهد می دهم همان طور که با شهید زین الدین کار می کردم، با آقای جعفری هم کار کنم. و این، اوج تواضع و فروافتادگی او بود. اسماعیل صادقی در سال ۱۳۳۶ در روستایی در اطراف قم به دنیا آمد و همزمان با روزهای انقلاب، به تکثیر نوارهای سخنرانی امام خمینی در قم و کمک به توزیع آن در همه شهرها می پرداخت. او خود در این باره می گوید: زمان شروع انقلاب، کارمان تکثیر نوارهای امام بود. وقتی نوار می آمد، ما مرتب تکثیر می کردیم؛ بعد، مدرسین حوزه علمیه قم آنها را در سراسر کشور پخش می کردند. آشنایی او به سیستم های صوتی موجب شد تا در روز بازگشت امام به ایران، مشتاقانه به بهشت زهرا بشتابد تا هر چه از دستش برمی آید، برای تنظیم سیستم صوتی بهشت زهرا به کار گیرد. او در آن روز به همراه جمعی دیگر از همکارانش، تمام تلاششان را کردند تا مردم بتوانند به بهترین شکل، سخنرانی پیر و مقتدایشان را بشنوند. پس از آن هم در قم و در زمان سکونت امام در این شهر، تنظیمات صوتی بیت امام را بر عهده گرفت و وقتی بدون خستگی در این مسئولیت کار می کرد و دیگران، از خستگی فراوان او نگران می شدند می گفت: یک نگاه به امام، تمام خستگی ها را از بین می برد. پس از شروع جنگ تحمیلی به جبهه ها شتافت و سخت کوشی ها و نوآوری هایش موجب شد تا به عنوان رئیس ستاد لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب منصوب شود و البته، هیچ گاه در این عنوان، منحصر نشد و همیشه، روحیه بسیجی خود را حفظ کرد. هر زمان، کاری بر زمین مانده می دید، به سرعت دست به کار می شد تا آن کار حتی اگر به ظاهر ساده و پیش پا افتاده باشد، به سرانجام برسد. تمام تلاش اسماعیل صادقی در ستاد لشکر بر این بود تا مشکلات ظاهری و امور اداری لشکر را به بهترین شکل سر و سامان دهد تا این امور، وقت و ذهن مهدی زین الدین را به عنوان فرمانده لشکر درگیر نکند؛ چرا که معتقد بود فرمانده لشکر فارغ از مشکلات و مسائل ظاهری و اداری، باید در امور کلان و عملیاتی متمرکز باشد؛ این بود که با ایثارگری کامل، تمام هم و غم خود را بر این قرار داد تا هر کاری از دستش بر می آید، انجام دهد. این گونه بود که مهدی زین الدین می توانست با فراغت بال، فرماندهی کند و رضایت فرماندهان ارشد، از عملکرد لشکر ۱۷، موید این مطلب بود که تلاش و کوشش همه مجاهدان لشکر و به ویژه فرمانده و رئیس ستاد، نتیجه بخش است. شهادت مهدی زین الدین برای اسماعیل صادقی بسیار گران آمد چرا که می دانست برادر و فرمانده ای بزرگ را از دست داده است؛ بعد از آن بود که برای شهادت، شتاب داشت و گاهی هم می گفت: الان دیگر لشکر ۱۷ توی بهشت همه چیز دارد؛ از فرمانده و قائم مقام تا مسئول محور و مسئول عملیات، فقط یک مسئول ستاد کم دارد که آن هم منم. پایان سال ۱۳۶۳ نزدیک می شد که عملیات بدر، خودنمایی کرد و اسماعیل صادقی به همراه بسیاری از رزمندگان و مجاهدان، بار دیگر وصیت نامه هایشان را با چشمانی اشک بار، بازنویسی کردند. حرف اسماعیل با معبود و البته برای ثبت در تاریخ این بود: «… خدایا! دیگر رویم نمی شود که به شهر برگردم و چشمم به خانواده های شهدا بیفتد … .» و خدا، نوای اسماعیل وار و نجوای صادقانه اش را پذیرفت و در بیست و نهم اسفند ماه، یعنی در آخرین روز سال ۱۳۶۳ و در حالی که مردم ایران در شهرها و روستاها، برای نوروز ۱۳۶۴ و آغاز سال نو آماده می شدند، در ۲۷ سالگی از نو متولد شد و به آسمان پیوست و پس از تشییعی باشکوه، در جوار فرمانده اش در گلزار شهدای علی بن جعفر قم آرام گرفت. روحش شاد و راهش پر رهرو.
جمعه ، ۲۸اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دزنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]