واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مهر گزارش می دهد؛
گلزار شهدا خلوتگه آخرین پنجشنبه سال/شهدا حالمان را بهتر می کنند
شناسهٔ خبر: 3582518 - پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۲:۴۶
استانها > سمنان
شاهرود - گلزار شهدای شاهرود در آخرین پنجشنبه سال یکبار دیگر دلها را بهسوی خود میکشاند دلهایی که این مکان را خلوتگاه خویش قرار دادهاند و یکدل سیر دلتنگی را بر مزار عاشقان میبارند. خبرگزاری مهر، گروه استان ها: گلزار شهدای شاهرود در واپسین پنج شنبه سال حال و هوایی دیگر دارد همه آمده اند تا دقایق پایانی سال کهنه را با بغض بشویند و دل هایشان را جلال دهند با دیدار شهدای گلگون کفن، امروز یکی دیدار پدر آمده و یکی دیدار همسر برخی آمده اند تا با برادر حرف بزنند و برخی به دنبال گلزار آشنایان لابلای قبور مطهر شهدا گام برمی دارند. گلزار شهدا شاهرود امروز نورانی از تر همیشه است مردمی که آمده اند یکسال نگرانی هایشان را در قطره ای اشک جمع کنند و یکباره آن را رها سازند تا سبک بالی عاشقان را یکبار آن هم برای لحظاتی تجربه کنند و این حس افسوس که من ماندم و شما رفتید امروز در دل کدامیک از ما نیست؟
یادشهدا آرامش دل های خسته ما است نگاه به تصاویر شهدا یک پای همه زیارت گلزارهای شهداست عکس هایی که می توان با آنها دنیایی حرف زد مانند پدری که به فرزند خردسالش می گوید: این عمو رضاست که برات گفتم شهید شده، شبیه منه بابا درسته؟ و آن لحظه که بر سر مزار برادر، دست فرزند را گرفت و بغض نگه داشته را آزاد کرد و می گوید اگر رضا هم بود امروز فرزندی به همان اندازه تو داشت. به نزدیکی اش می روم، لرزه لبانش را از فرزند پنهان می کند شاید با خود می گوید در بدترین زمان ممکنه به سراغش رفتم، می گوید: رضا وقتی رفت من ۱۶ ساله بودم برادر بزرگم بود یکبار کنکور داده بود قبول نشده بود این بار دوم بود که رفت و در نصر هشت جاودانه شد. محمد، یادگاری در ماووت سلیمانیه از برادر دارد در یک روز سرد پائیزی وقتی رضا شهید شد آن هم غمی است به بزرگی بغض فروخفته اش که اگر بترکد چه فریاد هایی خواهد زد، ادامه می دهد: امروز یاد شهدا آرامشی در دل هایمان ایجاد می کند دل های همه مان خسته است، و چه کسی بهتر از شهدا. به فرزندش اشاره می کنم، سوال نپرسیده می گوید: از کودکی دوست داشتم به این مکان بیاورمش چون می خواهم از همین حالا در گوشش یاد شهدا زمزمه شود در ضمن وقتی او را سال به سال و هر روز بزرگتر به دیدار رضا می آورم احساس خوبی دارم به او می گویم داداش ببین پسرم را ... و بغض می ترکد... شهدا رفتند و حسرت بر دلمان ماند یادش بخیر پدر شهیدان خواجه مظفری را که درست پارسال همین روز همین جا با او صحبت کردم و امروز جای خالی اش در کنار مزار دو پسر ۱۸ و ۲۰ ساله اش خالی است از او خبر ندارم ولی درست یادم هست که می گفت: در مراسم تشییع پیکر فرزند بزرگترم در ششم فروردین سال ۶۶ بود که خبر شهادت دیگر پسرم را آوردند و آنجا این بار نوبت من بود که با بغض بجنگم این پدران و مادران شهدا از چه جنسی اند؟ چگونه این همه عشق را در دل جای داده اند و چگونه می شود به این مقام والا نزد خداوند متعال دست یافت. یا مادر شهیدان شریف که یادم هست با کمک دختر و عصا پای به گلزار شهدا می گذاشت و آنقدر زیبا، محکم و مقاوم از هدیه ای به نام فرزند به انقلاب و اسلام سخن می گفت که من می لرزیدم و او با لحن کلامش به ما دلداری می داد. افتخار سخن با مادر عرب احمدی نصیبم می شود، می گوید: فرزندم را هدیه دادم برادرم هم رفت اما لحظه ای فکر نکردم که پشیمان شده ام یا اگر امیر و علیرضا نمی رفتند امروز وضعیتم بهتر بود هیچگاه به خود اجازه ندادن ناراضی باشم هیچگاه چرا که انجام وظیفه کردم همین و امروز استوار این را می گویم و به آن افتخار می کنم. از او می پرسم به هیچ وجه ناراحت نیستید؟ جوابی جالب دارد آن هم اینکه ناراحتم... بله، اتفاقا خیلی هم ناراحتم اما نه از رفتنشان از دل تنگی و عشق و دلدادگی ... نه؛ از این ناراحتم که رفتند و حسرت بر دل ما ماند که ما هم لیاقت داشته باشیم نزد خداوند چنین قربی بیابیم.
وادی السلام یاد رفتگان و پنج شنبه آخر سال وادی السلام شاهرود نیز در واپسین پنج شنبه آخر سال حالی عجیب دارد امروز بسیاری این مکان را وعده کرده اند تا نخستین دید و بازدید نوروزی خود را با یادی از پدران و مادران خفته در خاک سرد آغاز کنند آنانی که رفتند، دستشان از این دار فانی کوتاه است و امروز قرائت فاتحه بهترین بیان دل تنگی برای بازماندگان است. مرتضی میرزایی جوانی سی و هفت هشت ساله است که با دو کودک و همسر خود به وادی السلام آمده است آن هم با موتور سیلکت در این سرمای واپسین روزهای اسفند که حتی زور خورشید هم به گرم کردن جلوی پایش هم نمی رسد از او می پرسم چه چیزی باعث می شود با دو کودک که از فرط استتار در لباس های زمستانی چهره شان معلوم نیست به اینجا آمده است و می گوید: پدرم را امسال از دست دادم یادم هست دم دم های گرم شدن بود روزش را هم به یاد دارم پنجم خرداد ماه روزی بد که به دلیل حضورم در معدن حتی مجال خداحافظی لحظه آخر را هم با پدرم نیافتم. مرتضی ادامه می دهد: رفت و ما را تنها گذاشت امسال نخستین عیدی است که خانه پدری، پدر ندارد و امروز که من خود پدر دو فرزندم حس و حال غریبی با این موضوع تجربه می کنم چرا که بابا صحیح و سالم بود یکبار هم بیمارستان نرفته بود یکباره سکته قلبی و دیگر هیچ رفت به همین راحتی و امروز من اگر نیایم در این آخرین روزها که بگویم چقدر نوروز بدون او خاکستری است، طاقت نمی آورم. چقدر زیبا سخن می گوید استفاده از واژه خاکستری برای نوروزی که پدر در آن نیست نوروزی که حتی تخم مرغ های رنگی اش هم خاکستری هستند و چقدر کارم را راحت می کند در مجالی که باید توصیف کنم لحظات بودنش را در کنار مزار پدر با این واژگان، رفت، راحت، خاکستری و نخستین نوروز بدون پدر. همسر مرتضی هم داغ پدر دارد اما چند سالی از این ماجرا می گذرد، ریحانه می گوید: مرتضی را درک می کنم خیلی سخت است برای همین هرگاه می خواهد عقده اش را خالی کند همراهش می شوم چرا که در عزای پدر نگذاشتند من خودم را خالی کنم و حسرتش هنوز بر دلم هست نمی گذارم مرتضی با حسرت سر کند. نوروز و خاک سرد داغ دوری و تنهایی کمی جلوتر مقبره کسانی است که هنوز یکماه از فوتشان نمی گذرد اینجا بسیار شلوغ است شاید خاک سرد باعث شده تا دیگران که سال ها از فوتشان می گذرد اسیر در خاک کمتر به یاد بستگان باشند اما اینجا خاک هنوز داغ است و داغ هنوز خاکی. بر سر مزار جوانی که می گویند در اثر سانحه رانندگی درگذشته می روم، عموی محمد می گوید: محمد پدر نداشت مثل پسرم می ماند امروز وظیفه ام بود بیایم نخستین نوروزش را به او تبریک بگویم چرا که می دانم او امسال به منزل من نمی آید. حاج علی اکبر رحیمی در ادامه می گوید: هرسال روز اول عید می آمد با مادر و خواهرش بعد از دیدار در منزل مادرمان اولین نفر بعد از پدربزرگ و مادر بزرگ و این برایم معنای خاصی داشت چراکه مرا بزرگتر می دانست جای پدر خدابیامرزش و چه زود رفت و ما را تنها گذاشت بر اثر یک حادثه یک لحظه. وی می افزاید: پنج شنبه پایانی سال قرائت فاتحه ای برای اسیران خاک آرامش دل انسان را نیز به همراه دارد از سوی دیگر دل تنگی را می کاهد شاید اگر امروز نمی آمدم روز اول عید ناآرام بودم امسال در مسجد عید اول محمد است و این نوروز را قطعا تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد.
دیدار رفتگان سبک بالی بازماندگان است خانواده عبدالهی نیز داغدار مادرند آن هم در نخستین نوروز، پسر این خانواده که از همه خود دار تر است می گوید: نخستین نوروز بدون مادرمان نیست چرا که پارسال پیش از عید متوجه بیماری اش شدیم و درست در لحظه سال تحویل بیمارستان بود و این دومین عیدی است که مادر در خانه حضور ندارد اما با این تفاوت که پارسال امیدی بود که باز گردد و امسال هیچ امیدی نیست اما دیدارش سبک بالی خاصی به ما می دهد بالاخره مادر است و همیشه دیدارش آدم را سبک می کند. رضا می افزاید: قرائت فاتحه در آخرین پنج شنبه سال به یادمان می اندازد که چه کسی را از دست دادیم و همچنین به ما یادآوری می کند که زندگی در جریان است و بهاری دیگر از پس زمستان می آید او رفت راحت شد بیماری از او قوی تر بود اما نوزایی و نوروز و بهار هنوز هست. چه کسی می داند چه می کشند مادر از دست داده هایی که نخستین نوروزشان را بدون نگاه محبت آمیز مادر و بوسه ای بر گونه ها مهربانش می گذرانند و چه کسی می داند چه می کشند آنهایی که نخستین نوروزشان را بدون نواز دستان استوار پدر به بهار پیوند می دهند و چه کسی می تواند دل خود را بگذارد کنار دل آنهایی که امسال فرزند در بینشان نیست تا از لای برگ های قرآن عیدی به بلندای امید به بزرگی روزهای فردا هدیه کنند و به او بگویند صد سال به این سال ها اما حیف که عمر فرزند به این بهار قد نداد تا نوروز تنها تر از همیشه برای پدر و مادر رقم بخورند. این روزها آمدن بهار برای عده ای جشن است و برای عده ای یادی از اموات و درگذشتگان جلایی برای روح خسته و دل آشفته که از روزگاران سخت، زندگی ماشینی و دنیای فانی زنگار بسته و چه زمان بهتر از بدو نوروز برای این جلا بخشیدن به دل های خسته در گلزار شهدا و یا سرای آخرت وادی السلام.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 82]