تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، كليد هر نوشته‏اى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804523760




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زندگی کاری و خصوصی مهراوه شریفی نیا؛ قبل از کیمیا، بعد از کیمیا +تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:صدای میانه: من با خودم گفتم مهراوه جان شش ماه قرار است اینجا بمانی، پس بایدکاری کنی خوش بگذرد. قبلا سر کار سامان مقدم یک تجربه اینچنینی در ابیانه داشتم و هیچی با خودم نبرده بودم. صدای میانه به نقل از تماشاگران امروز: مهراوه، فرق می کند. دختر بزرگ آقای شریفی نیا و خانم حاجیان. اصلا جنس اش جنس دیگری است. باید با اهالی سینما رفت و آمد کرده باشید تا متوجه شوید چی می گوییم. بین همه چهره های سرشناس موسیقی که تا اسمی در می کنند، سرسنگین می شوند و بچگی های شان را فراموش می کنند، مهراوه یکی از تک و توک ستاره هایی است که گم نشده است. خودش را گم نکرده است.  اگر دقیق شده باشید این را از همان صفحه اینستاگرام و وبلاگ اش هم می توانید بفهمید. جاهایی که برای خودش سرخوشانه زندگی می کند و از گلدان هایش عکس می گذارد و از دل مشغولی هایش می گوید، بازی سایه و آفتاب و برگ هایی که از یک صبح درخشان پاییزی خبر می دهند یا یک لیوان چای در بعدازظهر خواب آلوده بیماری، به همین سادگی با همین اصالت. ممکن است خیلی ها بگویند مهراوه شریف نیا با بیش از 25 سال حضور سینمایی هنوز کار درخشانش را نکرده است. شاید خیلی ها سایه پدر و مادر نامی اش را همچنان بالای سرش ببینند. یا با مور آخرین سریال اش کیمیا، بخواهند همه چیز را در نقدها و شوخی های دنیای مجازی خلاصه کنند. کیمیا سوپرمن می شود.  کیمیا به جنگ می رود. کیمیا! اینجا، کیمیا آنجا. خودش اما به همه اینها لبخند می زند. راحت و بدون کینه. بیش از سه ماه هر شب روی آنتن بوده و نقش یک بوده و یکی از خبرسازترین نقش های سال را بازی کرده اما برای خودش همه اینها بهانه ای است تا برگردد و به خودش نگاه کند و به زندگی نگاه کند و نگران شود که نکند چیزی عوض شود. نکند چیزی خراب شود. خاطره بچگی هایش و لذت نشستن کنار رفقایش و همه آن لحظه های ناب زندگی که شهرت و زندگی در رفاه، جان شان را می گیرد. با مهراوه شریفی نیا گپ زده ایم. در آخرین روزهای یک اسفند ماه ملتهب. درباره سریال پر سروصدایش و روزهای خلوتش درباره انتقاد و محبوبیت. تلویزیون و انتخابات و فضای مجازی. مهراوه شریفی نیا همه سوال های مان را به8 8همان آسودگی جواب می دهد که دراو سراغ داریم. هر چند که بعدش که می رود و مصاحبه را می خواند یادش می افتد که بعضی حرف ها برای چاپ شدن خوب نیست. که بعضی جمله ها را باید خط زد. حرف های معمولی که درباره عقاید و تصمیماتش زده بود. چیز هایی که حتی شاید در تعریف از دیگران گفته بود و می توانست سوءتفاهم ایجادکند. باشد. بگذارید به حساب اینکه نمی خواهد دلی را بشکند. بگذارید به حساب شکنندگی اش. این مصاحبه با او، عکس گرفتن با او به ما خوش گذشته است، کاش به شما هم خوش بگذرد. به نظر خودت سریال کیمیا پرطرفدار بود؟ - بله بود. من خیلی به عدد و رقم کار ندارم ولی تا پیش از کیمیا اطرافیان خودم که طرفدار سریال های ترکیه ای بودند کارهایم را نمی دیدند... چون جم، یاسمین یا چنین چیزی پخش می کرد. همزمان با کیمیا هم سریال لطیفه و دو سریال دیگر از جم پخش می شد ولی آنها را ضبط می کردند و بعدا می دیدند تا بتوانند کیمیا را ببینند.  از طرفی هم کلا در کشور ما برای همه اتفاقات جوک می سازند. کیمیا هم کهاز شبکه دو پخش می شد. راستش ... ما وقتی فهمیدیم از شبکه دو پخش می شود خوشحال نشدیم، چون فکر می کردیم سریال های شبکه سه همیشه موفق تر هستند اما آخرش همان شد که از اول می گفتند؛ یعنی سریال از شبکه دو پخش شد و به شدت دیده شد... وقتی این همه سوژه از سریال درمی آورند یعنی دیده شده و هر سریالی را با چنین دقت و حساسیتی ببینند، از کارهای خودمن تا کارهای اطرافیان، حتما یک چیزی از آنها درمی آید. این دقتی که مردم در دیدن کیمیا داشتند برای من عجیب بود. مثلا یک خودکار گوشه تصویر بود، می گفتند این خودکار سال 72 ماه فلان ساخته شده یا قابلمه های شما فلان است. یا ما در خانه ای فیلمبرداری می کردیم که 50 سال قدمت داشت، روی در آن صندوق پستی بود و به آن ایراد گرفته بودند. آقای افشار (کارگردان سریال) عکس خودش را که مربوط به سال 46 در خانه پدربزرگش بود، آورد که روی در خانه عین همین صندوق پستی بود. البته یک چیزهایی هم از دست ما در رفت و باعث شد مردم دیگر ول نکنند. اشکال این بود که همان ابتدای کار یک برچسب «همراه اول» از دست ما در رفت که این شروع قضایا بود.  البته من خیلی خوشحال بودم که مردم اینقدر سریال را با دق5ت می بینند. یعنی همیشه مردم سریال ها را رادویی می دیدند ولی سریال ما را مثل سینما می دیدند و زوم می کردند که ایراددربیاورند. به نظر من این برای تلویزیونی که همه می گویند با آن قهرند، یک پیروزی است چون اغلب بیننده ها حتی نگاه انتقادی هم به برنامه های تلویزیون ندارند؛ اصلا نمی بینند که بخواهند انتقاد کنند. به نظر من این اتفاق خوبی است ولی ایرادهای خودش را هم دارد. من خودم اگر می دانستم اینقدر این سریال دیده می شود شاید سر یکسری مسائلی پافشاری بیشتری می کردم و کوتاه نمی آمدم. آقای افشار و شفیعی هم کوتاه نمی آمدند. البته شاید با حضور این همه ستاره، پربیننده شدن آن قابل پیش بینی بود. - نمی دانم. ما اینجوری فکر نمی کردیم. یک زمانی شبکه دو به عنوان شبکه کودک و نوجوان جا افتاد و شاید همین مسئله ما را ترسانده بود. چه شد که قرار شد از شبکه دو پخش شود؟ - از اول هم قرار بود از شبکه دو پخش شود ولی آقای دارابی به ما قول داده بودند این سریال را از شبکه سه پخش کنند. آقای پورمحمدی به مراسم تقدیر از عوامل کیمیا نیامدند؟ - چرا، آمدند. به سریال انتقادی داشتند؟ - هم تشکر کردند و هم انتقادهایی را که به سازمان درباره کیمیا گفته شده بود را برای ما خواندند. همه می گویند آقای پورمحمدی شوخ طبع و رک و صریح اللهجه است. آقای شفیعی هم دو مورد را پاسخ دادند. درباره گریم و حضور نیروهای دریایی در زمان جنگ. اینکه می گویید نزدیکان شما این سریال را بیشتر دیدند شاید به این دلیل باشد که نام سریال کیمیا بود و شما نقش اول آن بودید. من هم اگر یک آشنایی داشته باشم که نقش اول یک سریال صد قسمتی پرستاره باشد، حتما آن را می بینم. - نه اینطور نیست. به نظر من بهترین باکس برای پخش یک سریال ماه رمضان است. یعنی وقتی کاری برای باکس ماه رمضان به من پیشنهاد می شود اینطوری آن را می خوانم که ان شاءالله خوب است و بازی می کنم. در بقیه موارد می گویم ان شاءالله جوری باشدکه نروم. «خداحافظ بچه» در ماه رمضان و شبکه سه پخش می شد. «روز حسرت» هم همینطور... ولی نشاندن مخاطب عام پای تلویزیون در باکسی به غیر از ماه رمضان، آن هم وقتی که به رنگ و لعاب شبکه جم عادت کرده اند، کار آسانی نیست.  منظورم این است که حتی نزدیکان خودم هم که از طرفداران سریال های ترکیه ای بودند، کیمیا را بدون اینکه بگویم، می دیدند. آنقدر به سریال های جم عادت کرده بودند که مثلا می گفتم، عمه تو رو خدا سریال من را یک قسمت ببین، ببین چه شکلی شده ام، می گفت نه، یاسمین (کاراکتر یکی از سریال های جم) خیلی خوشگل است! نمی توانم تو را ببینم. خب کاری نمی توانستم بکنم. بعد هم رفتم دیدم راست می گوید، واقعا خوشگل است! (خنده) حاشیه های ماجرای گریم چه بود؟ مسائل دیگر مربوط به طراحی صحنه و عوامل دیگر است ولی مردم واقعا حساس شده بودند که این بازیگر الان واقعا 47 ساله است؟ یا چرا بازیگرها وقتی پیر می شوند فقط عینک می زنند و ...؟ - این هم واقعا به من ربطی ندارد. من نمی دانم امیر اسکندری چرا آن مصاحبه را انجام داد. در فاز سه آقای عبدالله اسکندری برای گریم من لطف کردند و تشریف آوردند چون نسبت به ابروهای دوره نوجوانی من انتقادات بسیاری شد، ... و من این مشکل را از همان ابتدا می گفتم... ولی کسی گوش نکرد. آن زمان یعنی از اول سریال هم آقای عبدالله اسکندری بودند؟ - نه، در فاز یک و دو سریال آقای امیر اسکندری بودند. بعد دو ماه فیلمبرداری، آف شدیم و فاز سه را شروع کردیم. همان زمان من به خاطر این ابروها خیلی ناراحت بودم. می گفتم ابروها را دستی بچسبانید ولی آقای امیراسکندری می گفتند نه تو طاقت نمی آوری هر روز دو ساعت زیر گریم باشی. یک سال کار است و نمی توانی. گفتم اگر قرار است من بتوانم که می توانم اما حرفم را گوش نکردند و ابروهایم را برایم بافتند. آبادان هم هوا شرجی بود.  این ابروها وز می شد و شکل بدی پیدا می کرد. باور نمی کنید که حتی خواهش می کردم چند سکانس را به خاطر ابروها اصلا نگذارند یا کلوز آپ ها را حذف کنند. بعد به تهران آمدیم و یکی از مجری های گریم لطف کرد برای من ابرو گذاشت و من یک سال و نیم تمام، روزی دو ساعت گریم می دم. به همین دلیل برای دوران پیری، آقای شفیعی از آقای عبدالله اسکندری خواهش کردند گریم من را انجام بدهند؛ ایشان هم این گریم را برای من در نظر گرفتند. آقای شفیعی و آقای افشار هم اوکی دادند... صدات هم می لرزید و این بیشتر مریضی را به ذهن می آورد تا پیری. - من برای کارم چند ابزار دارم. لباسم، طرز راه رفتن، استفاده از دستم، صدایم و وقار و... کیمیا در فاز سه به نظر من بیشتر شبیه سوپرمن ها بود تا فاز یک و دو. خانم مدیر هم شده بود. تم مذهبی بیشتری هم داشت و شبیه خانم جلسه ای ها شده بود. البته فیلمنامه چندین بار بازنویسی شد که کیمیا از این حالت سوپرمنی دربیاید. به هر حال ساخت 110 قسمتی به این راحتی ها هم نیست. ما در فاز سه با مشکلات و سلایق مختلفی روبرو بودیم. می خواهید بگویید چون ابزارهای دیگر را نداشتید، بیشتر روی صدا مانور دادید؟ - اصلا مسئله این بود که من نقش یک دختری را بازی کردم که در سنین هفده هجده سالگی مدام بالا و پایین می پرید؛ طوری که در زندگی شخصی خودم هم مدام روی پنجه راه می رفتم. جیغ جیغ می کردم، از تن صدای بمم اصلا استفاده نمی کردم، بلند و تند حرف می زدم و ... در واقع من بینابین دو کیمیا هستم و در این سریال اصلا سن خودم را بازی نکردم. دقیقا یا 13 سال جوان تر یا 13 سال پیرتر را بازی کردم.  به همین دلیل فکر کردم برای اینکه این دو بالانس شوند باید آن طرف کمی شر و نابالغ باشد. آن هم در آن جوی که مادرم تعریف می کرد یا در عکس های شان می دیدم که مثلا جوان های نسل انقلاب با آن پوشش ها یکباره درست از فردای انقلاب دیگر یک تار موی شان هم بیرون نبود. فضا انقلابی بود... یک جوی ایجاد می شود اینکه چقدر تحت تاثیر آن قرار بگیری مهم است. آن چیزی که من از صحبت های اینها فهمیدم این بود که یک هیجانی در اینها بوده. من هم خیلی سعی کردم کیمیای آن دوره با بعد از ازدواجش متفاوت باشد. یعنی کیمیای بعد از ازدواج از همه لحاظ به خودم نزدیکتر بود؛ می توانست پخته باشد، بالغ باشد، دیکر تکنیک کمی نیاز داشت.  یعنی شخصیت پردازی نیاز نداشت؟ - شخصیت پردازی نیاز داشت ولی کار تکنیکی سخت نیاز نداشت. دیگر دوران انقلاب گذشته بود، ازدواج کرده بود و باید از یک بچه نگهداری می کرد. به نظرم یک آرامش بیشتری داشت. بالغ تر و پخته تر شده بود و به من نزدیکتر بود. برگردیم به ماجرای گریم و فاز سه. گفتید همه اوکی دادند... - این نظر آقای عبدالله اسکندری بود که گفتند من برای بازیگری که چهار ماه روزی دوازده ساعت جلوی دوربین است از لاتکس یا مواد دیگر استفاده نمی کنم. گفتند به خاطر تجربه ام این را می گویم. یک ماه برایش لاتکس بزنید صورتش تاول می زند. آن وقت باید یک ماه کار را تعطیل کنید تا خوب شود. به نظر شما استدلال هایشان درست بود؟ - ببینید مگر برای صورت خانم های بازیگر چهل و چند ساله ما چه اتفاقی افتاده؟ یا نمونه های خارجی. مدونا 67 ساله است. جنیفر لوپز، نیکول کیدمن و ... میانسال هستند. من خودم 34 سلام است. کیمیا سیزده سال بزرگتر از من است. دقیقا بین 40 تا 50 بدترین سن است. با گریم نمی توانی هیچ کاری برای نشان دادن این سنین انجام بدهی9 چون اتفاقی که می افتد این است که چشم و پوست پخته تر می شوند. این آبی که زیر پوست من هست، آن زمان نیست. من نمی دانم دقیقا باید چه می کردند. بعد اینکه ما واقعا روزی یک ساعت گریم داشتیم و در بعضی صحنه ها اصلا سن من مشخص نبود. صدای یک زن 47 ساله هم نمی لرزد. - صدای من نمی لرزید، از بخش بم صدایم استفاده می کردم. سعی می کردم اصلا جیغ نشود و یک مقدار آرام تر و با طمأنینه و متین صحبت می کردم.. فکر می کنم برخلاف آن چیزی که همه فکر می کنند ما می خواستیم یک خخانواده گل و بلبل را نشان بدهیم، اینطور نبود. آن خانواده سال 57، ماه بود. یک پدر نمونه داشت که بسیار آدم حسابی بود... خیانت هم نکرد. شهیدهم شد ولی باحال بود. ریش و سیبیلش را می زد، سه تیغ می کرد، ارتشی بود، جزو نظام قدیم بود.  به نظر من کیمیا تنها سریالی است که یک آدم نظامی دوره پهلوی در آن اینقدر آدم حسابی نشان داده می شود. پدر من، آقای حسن پورشیرازی شهید می شود. به مردم خیانت نمی کند و این آدمی است که از نظام پهلوی است. من اینها را خیلی دوست داشتم و حتی آن اوایل که می گفتند این فیلم باز می خواهد پهلوی را بکوبد من شاخ سه سر درآوردم که آخه مثبت ترین نقش داستان ما پدر من است که نظامی است اما به کشورش تعهد دارد، به ملتش وفادار است. این قشنگ ترین تصویری است که می شود از یک نظامی داد. فراتر از این که در کدام دوره خدمت کرده. این شایعه درست است که مایل نبوده اید فاز سه را بازی کنید؟ - خیلی ها به من گفتند مادرت چرا جای تو بازی نکرد. در فیلمنامه اولیه فاز سه قرار بود نقش مهری یعنی نقش خود مامان ادامه داشته باشد ولی چون فاز یک و دو بیشتر از زمانی که فکر می کردیم و قرار بود طول کشید، مامان بسیار خسته شده بود. مجبور بود برای کاری از ایران برود. ما یک سال و چهار ماه بی وقفه کار کرده بودیم.  در نتیجه آب پاکی را ریخت روی دسته همه و گفت من نمی توانم باشم. در نتیجه کلا ماجرای حضور مامان منتفی شد و حتی ادامه در نقش خودش هم بازنویسی ها حذف شد. در نتیجه ما اصلا امکان این را که مامان جای من بازی کند نداشتیم. من خودم نمی خواستم بازی کنم چون می ترسیدم بیننده ما را در سن بالا باور نکند و حس- مادر و دختری بین من و دختر و پسرهای هم سن و سالم باورپذیر از آب درنیاید. اسم حداقل ده بازیگر خانم را به آقای افشار پیشنهاد دادم که جای من بازی کنند، گفت حرفش را نزن. چه کسانی بودند؟ - دوست داشتم فاطمه گودرزی یا ماهایا پطروسیان بازی کنند... من یک لیست از کسانی که می توانستند جای کیمیا باشند، تهیه کردم. گفتم کیمیا برای من مثل معشوقه ام می ماند. خیلی سخت است او را دست شخص دیگری بدهم ولی اگر قرار است من را به عنوان یک زن 47 ساله باور نکنند، من معشوقه ام را دست کس دیگری می دهم که خوشبختش کند. این شبیه ایثار در عشق است! - بحث ایثار نیست. بحث این است کهاصلا نقش پیر بازی کردن در مملکت ما بزرگترین ریسکی است که یک بازیگر می کند. پژمان بازغی در دوئل آقای درویش پدر خودش را درآورد، خیلی هم خوب بازی کرد ولی آخر سیمرغ نگرفت. نرگس محمدی در فیلم ستایش همینطور. شاید این کار در فیلم سینمایی جواب بدهد. نمونه اش مریلا زارعی در شیار 143 که نقش پیری اش خوب درآمده بودولی به نظر من این کار در سریال، امکانپذیر نیست. آقای افشار لیستی را که شما داده بودید قبول نکردند چون آنها را قبول نداشتند یا ... - نه، اصرار داشتند که من، مهدی پاکدل و پوریا پورسرخ برای بزرگسالی، خودمان باشیم. گفتند ما اصلا به این دلیل بازیگرهای سن متوسط انتخاب کرده ایم که بتوانند هم جوانی را بازی کنند هم میانسالی را. الان اگر بخواهیم اینها را عوض کنیم کلا همه چیز تغییر می کند و دوست نداریم که بیننده بزند یک سریال دیگر ببیند. بیننده دوست دارد کیمیا ببیند و فکر می کنم حق با ایشان بود. شاید اگر فصل به فصل پخش می شد و هر شب نبود، یعنی اگر بین فصل های مختلف فاصله ای می افتاد، باورپذیرتر می شد. - بله. همین طور است. مثلا من دیروز بیست و پنج شش ساله بوده ام و شب بعد 47 ساله می شوم و بعد... هیچ تغییری هم نکرده اید... - واقعا من تغییر کرده بودم ولی نمی دانم چرا مشخص نبود. به خاطر نور یا تصویری است که از تلویزیون پخش می شود و ... راستش را بگویم، من واقعا با آن گریم مینسالی خجالت می کشیدم بروم سوپرمارکت خرید کنم... حتی خجالت می کشیدم سوار ماشین شوم و تا خانه بروم. چطور می شود که این گریم اصلا در تلویزیون مشخص نمی شود؟ چرا خجالت می کشیدید؟ - پیر و پر از خط بودم. شایداشتباه مان این بود که عینک فریم دار زدیم. عینک فریم دار یک مقدار آدم را بشاش و جوان تر می کند. اصلا شاید نباید عینک می زدیم چون خیلی روی چشم من کار شده بود. ما برای هفده هجده سالگی صورت را جوان کردیم و چروک ها را برداشتیم اما برای 47 سالگی آمدیم چروک ها را زیاد کردیم و این پف چشم من را تشدید کردیم. وقتی عینک با فریم مشکی می زنی یعنی انگار یک خط چشم مشکی قشنگ کشیده ای و... ولی اشتباه ترین کار آن مصاحبه آقای امیر اسکندری بود آن هم برای گریمی که خودشانجام نداده بود و اصلا در مورد آن اطلاعی نداشت! این گریم تصمیم استاد عبدالله اسکندری است.  در فیلم دزد عروسک ها من بچه بودم. روی پای آقای عبدالله اسکندری می نشستم، من را گریم می کرد. عموی من است و از او بالاتر نداریم. خودشان این تشخیص را داده اند. قطعا اینجا هم بنشینند آن حرف ها را نقض نمی کنند. من باز هم می گویم یک زن چهل و هفت ساله واقعا پیر نیست، فقط میانسال است. اینها که می گویید فارغ از اینکه انتقادها درست یا غلط بوده، به شخص تو برنمی گردد؛ بزرگترین انتقاد از گریم این است که می گویند چهره این فرد به 47 ساله نمی خورد. - واقعا ربطی به من ندارد. انتقادها هم فقط به من نبود، به همه گریم ها8 بود. آن زمان هم من می گفتم که با این لپ ها زن 47 ساله نمی شوم. البته این در مورد مادرتان، خانم حاجیان هم صدق می کند و با توجه به شباهت هایی که دارید ایشان هم اصلا چهره شان به سن شان نمی آید. ده سال پیش به راحتی می توانستند نقش زن 35 ساله را بازی کنند و ... - مدل صورت من مدلی است که راحت تکیده نمی شود. من اصلا دلم می خواهد این لپ ها برود ولی نمی شود. انگار همیشه ترگل ورگل هستی. من دقیقا به8 خاطر فرم صورتم از آقای افشار خواستم برای فصل سوم شخص دیگری جای من بازی کند. درباره کار که صحبت می کنی خیلی با تعصب حرف می زنی؛ انگار بیشتر از نقش یک بازیگر در آن پروزه بوده ای. - کیمیا دو سال کامل از زندگی من را گرفت و اینطور نبود که من وقتی آفیش نیستم، مهراوه باشم. وقتی آفیش نبودم هم باز کیمیا بودم چون ما شش ماه در ابتدا به آبادان رفتیم. به نظر می رسد از آن بازیگرهایی بوده اید که بعد از هر برداشت، اول می دیدید چی از آب درآمده. - واقعا هم همینطور بود. به این دلیل که من به اندازه برنامه ریز پروژه برای کیمیا دفتر داشتم. یعنی تمام سکانس های خودم را درآورده بودم، خلاصه نویسی کرده بودم، راکورد لباسم را نوشته بودم. این پروزه اصلا برایم شوخی نبود؛ مهمترین اتفاق زندگی ام بود. شاه نقش تان بوده. - واقعا شاه نقش بود. هم تکنیک و هم حس نیاز داشت. نگه داشتنراکورد لازم داشت. مثلا من صبح سکانس 15 را بازی می کردم، دو ساعت بعد سکانس هزار و دویست و شصت و سه آفیش بودم. یعنی صبح یک قسمت را بازی می کردم، شب قسمت 65 را؛ یعنی بعد از ازدواج و طلاق و ... من اول هر قسمت می نوشتم اینجا بابام گم شده، مامان زندان است، اینجا کیوان اسیر شده و ... به نظر می رسید در آبادان خیلی به شما خوش گذشته. - من سخت کار شهرستان قبول می کنم. در این پروژه دیدم نقش خوب است و مامان است و اینها هم آدم های جالبی هستند، قبول کردم. آقای شفیعی را هم از نزدیک نمی شناختم... بابا هم ایشان را نمی شناخت. هیچ کس از خانواده ما قبلا با ایشان کار نکرده بود. من «مادرانه» آقای افشار را دیده بودم و خیلی خوشم آمده بود. گفتم اگر یک چنین کارگردانی است و اینقدر بازی های حسی خوب در کارش دارد و آقای شفیعی هم که در کارنامه اش وضعیت سفید دارد و ... چرا قبول نکنم.  تازه نقش پدر را هم که آقای پورشیرازی بازی می کند. گفتند قرار است حامد بهداد و رضا کیانیان هم در سریال باشند و من حتی هنوز هم باورم نمی شود که آقای شفیعی به این حرفش عمل کرده باشد. همه این شرایط، در کنار اینکه نقش هم خوب بود و دختر جالبی بود و برخلاف همه نقش های این مدلی که یک دختر چادری، مهربان است، پررو و بامزه بود و باعث شد بروم بازی کنم. برایم مثل یک چلنج بود. انگار یک کشتی گرفتن اساسی بود. به رغم همه صحبت های تان که می گویید شهرستان قبول نمی کنید ولی در اینستاگرام تان مشخص است خصوصا روزهایی که در آبادان بوده اید خوش گذشته. - به این دلیل است که همه ما آدم کار بودیم و به شدت داشتیم حال می کردیم. آقای افشار هم اینقدر مرد نازنین و سلامتی است که ما اصلفا حاشیه نداشتیم و به شدت همه با تک تک سکانس ها کیف می کردیم. مامان دور تا دور اتاقش را چارت زده بود که ما بدانیم چی به چی است. از سر کار که می آمدیم با هم می رفتیم گل و گیاه می خریدیم، اتاق را شبیه خانه کرده بودیم که حال مان خوب باشد چون قرار بود شش ماه در یک اتاق ده دوازه متری زندگی کنیم و آشپزی هم نکنیم. خیلی سخت بود. من آمدم تهران پلوپز بردم که مثلا اگر یک روز آف باشم غذا بپزم و حال مان خوب باشد و ... چه مدت آبادان بودید؟ - شش ماه. البته می رفتیم و می آمدیم. طولانی ترین زمانی کهآنجا بودم 38 روز بود که دیگر تحمل نکردخ و یکروزه به تهران آمدم. (طبقه دوم) اتوبان صدر افتتاح شده بود و داشتم می مردم که تهرانم نیستم و ندیده ام تا اینکه یک اتفاق افتاد و من دو روز آف خوردم و اجازه گرفتم به تهران بیایم. به همه دوستانم هم زنگ زدم گفتم به همان رستورانی که همیشه می رویم بیایند. همه هم واقعا آمدند. روز بعد هم من را بردند پل صدر را دیدم. همان روز هم برف آمد. خیلی خوشحال شدم. فکر می کردم چون آبادان هستم برف نمی بینم. واقعا چه می کردید که در آبادان اوقات تان خوب بگذرد؟ - من هر روز آفیش بودم و بیکاری نداشتم. آبادان خیلی شهر زنده ای است. مردم تا ساعت یک و دو شب در خیابان ها هستند و خیلی هم خوش رنگ لباس می پوشند. همه فسفری، صورتی، زرد. من در عمرم این همه دختر و پسر جوان خوش رنگ ندیده بودم. خیلی به خودشان می رسند. پسرهایی با من عکس می گرفتند که آنقدر که آنها برای خودشان وقت گذاشته بودند، من وقت نگذاشته بودم؛ خصوصا که از سر کار آمده بودم و داغان بودم. همه سیکس پک، لباس فسفری، صورتی، موها کار شده، سولاریوم رفته. من مثل یک دختر شلخته کنار آنها عکس می گرفتم. می خواستند دوتا عکس خوب هم با خوش تیپ ها داشته باشید! - آره. واقعا آنها خیلی خوب بودند. به آنها می گفتم عکس ها را برای من بفرستیدکه من با شما پز بدهم. خیلی مهربان و با انرژی بودند. بستنی هایشان خیلی خوشمزده بود. کلی دستفروش های خوشگل و ... در شهر بود. ما بعد از کار یک خرید کوچک می کردیم و برمی گشتیم می خوابیدیم. دوباره فردا از شش صبح سر کار بودیم. گاهی هم در هتل، در اتاق آقای افشار دور هم جمع می شدیم و دورخوانی می کردیم یا درباره سکانس ها حرف می زدیم یا اگر فیلمنامه جدیدی بود، سکانس های مان را درمی آوردیم. من دو ماه اول هر شب فقط سکانس درمی آوردم. باید هشتاد قسمت را خلاصه نویسی می کردم. حضور مامان به شما کمک کرد؟ - خیلی خوب بود. اصلا عالی بود. تصویر قشنگی از آبادان می سازید. - من با خودم گفتم مهراوه جان شش ماه قرار است اینجا بمانی، پس بایدکاری کنی خوش بگذرد. قبلا سر کار سامان مقدم یک تجربه اینچنینی در ابیانه داشتم و هیچی با خودم نبرده بودم. برای آبادان من از اینجا چای و شکلاتی را هم که می خورم، برده بودم. بعد رفتم دیدم آنجا معدن همه چیز است. حتی آدامسم را برده بودم بعد دیدم آنجا آدامس من نصف قیمت بود. یعنی رفتی برزیل با خودت قهوه و کاکائو بردی؟! - واقعا جوان های آبادان خیلی بامزه بودند. بارها از کنارم رد می شدند می گفتند خانم شریفی نیا ویزایت تمام نشده برگردی؟! مردم باحالی داشت. یازده شب می توانستی بروی خیابان خرید کنی برگردی. واقعا شهرهای دیگر با تاریکی هوا تاریک می شوند. آبادان خیلی شهر خوبی است. آدم واقعا در آنجا بهش خوش می گذرد به خصوص اگر در کنارش همسفرهای خوب هم باشند. احتمالا در جای خوب شهر بوده اید؛ جاهای بد و خرابه هم دارد. - نه؛ ما در خرمشهر به محله8 های جنگ زده هم می رفتیم اما مسئله اینه است که مردمش مناعت طبع دارند. یک بار سوار تاکسی شدم، راننده گفت اهل کجایی، گفتم تهران، گفت ها! پس شهرستانی هستی! بامزه، شیرین و مهربان بودند. البته که من کلا دختر مثبت نگری هستم و ترجیح می دهم نیمه پر لیوان را ببینم. اعضای گروه مان هم خیلی خوب بودند و این هم مزید بر علت می شد. بیشتر من و مامان و عموحسن و علی شادمان و سودابه بیضایی و ... بودیم. آقای افشار هم که همیشه منبع انرژی بودند. آقای شفیعی و پوریا هم کمتر حضور داشتند ولی هر بار که می آمدند همه چیز مثبت تر می شد. حامد بهداد هم بود. - فقط چهار پنج روز بود. وقتی خود آقایان افشار و شفیعی هم در کنارمان بودند، خیلی خوب بود. من تا دو سه ماه نفهمیده بودم آقای افشار جانباز است. مامانم می گفت ولی من قبول نمی کردم. اینقدر که آدم باحال و باانرژی و باانگیزه ای بودند. من می گفتم شاید پای من مصنوعی باشد اما به او که با این همه تحرک اصلا نمی خورد. می گویند یکی از امتیازات آقای افشار برای پروژه های طولانی این است که سخت نمی گیرند و کار را راحت جمع می کنند. - موافقم. شاید اگر این سریال ده سال پیش ساخته می شد این همه ایراد به آن وارد نمی شد. - حتی شایدسه سال پیش... البته برای من که شوخی ها خیلی بامزه بود. از یک جایی به بعد انگار برای خودتان هم شوخی شده بود؛ عکس موبایل گذاشتید و ... - با موبایلم در آینه عکس گرفتم و گذاشتم و گفتم سوتی جدید کیمیا. به خاطر این بود که من یک عکس گذاشتم که فقط هم من آن عکس را داشتم و تقصیر من هم بود. یک 206 در عکس بود، روزنامه بانی فیلم همان را به عنوان سوتی فیلم نوشت. همان روز هم با آنها مصاحبه کرده بودم... اصلا یک وضعی پیش آمد. فضا را خراب کردند. یک بساطی شد. یکباره ایراد الکی گرفتن باب شد. قابلمه های تان چرا این شکلی است؟ مبل چرا این شکلی است. من رفتم وسایل عمه خودم را دیدم. اصلا اینطور نبود که آن دوران چیزهای درست و حسابی نبوده باشد. بعد واقعا عوامل در طراحی صحنه با دقت کار می کردند. در خاور شهر یک خیابان ساختند. باجه تلفن را از این طرف به آن طرف حمل می کردند. خودکار بیک، توپ فلان و ... سه ساعت طول می کشید تا تبلیغات لوله بازکنی را از روی درها بکنند چونه مثلا قرار بود آقای پورسرخ از این طرف خیابان به آن طرف برود. کلا دو ثانیه از فیلم است اما چون باید دوربین از اینجا به آنجا می رفت باید همه اش پاک می شد. ماشاءالله لوله بازکنی ها چقدر تبلیغ می کنند! من آنجا فهمیدم اینها اصلا در را فرش می کنند. یک انتقادی که بهاین پروژه وارد است این است که وقتی یکباره از قسمت یک تا صد آن را ساختنددیگر فرصتی برای جبران نماند. اصلا چطور به این نتیجه رسیده بودند که کل سریال را بسازند؟ الان در همه جای دنیا بهترین سریال را هم که می خواهند بسازند، چند قسمت می سازند بعد اگر دیدند بیننده دارد، ادامه می دهند. اگر سریال نمی گرفت ریسک بزرگی بود. - بر سر زمان پخشش خیلی بحث بود ولی از ابتدا می خواستند هر شب پخش شود. می خواستند رکورد خودشان را بشکنند؟ - شاید با سریال های جم کل داشتند ولی آن سریال ها هم حجم لوکیشن کیمیا را ندارند. ما دوتا از مهمترین اتفاق های این عصر را در سریال کیمیا به تصویر کشیدیم؛ جنگ و انقلاب. شش ماه در آبادان کار کردیم که فقط شش قسمت اول سریال در آبادان است، به اضافه چهار قسمتاز جنگ. یعنی ما فقط برای ده قسمت در آبادان کار داشتیم و هفتاد قسمت بقیه در تهران بود ولی شش ماه آبادان بودیم. جنگ خیلی سخت است. به نظر من یک سریال صد قسمتی را با این حجم لوکیشن و قصه مجبور بودند که بگیرند، بعد پخش کنند.  می خواستند ماه رمضان پارسال پخش را شروع کنند اما نتوانستند. در کل صد قسمت نباید این حجم لوکیشن را داشته باشد؛ خصوصا که صحنه ها مربوط به سال 57 بود و ما نمی توانستیم همین طوری هر جایی برویم و فیلمبرداری کنیم. مثلا بارها چهار ساعت گرفتار یک پراید بودیم که صاحبش بیاید و آن را برداردیا گرفتار صدای یک دزدگیر بودیم. مسئله این است که نمی توانستند تمامش نکنند بعد پخش کنند. به نظرم اتفاق مثبت این بود که فهمیدند که اگر ما دویست قسمت هم بسازیم مردم می بینند، از طرفی هم فهمیدند که سطح توقع و دقت مردم کجاست. شاید هم بالا بودن میزان مخاطب برای این بود که سوتی بگیرند؛ از هر بخشی یک چیزی درمی آمد. - این طور هم نبود. من را به اردبیل دعوت کردند، یک استادیوم حدود هفت هشت هزار نفری بود که 12 هزار نفر آمده بودند. من تا حالا این حجم آدم را ندیده بودم. نمی گذاشتند حرف بزنم. یکصدا می گفتند کیمیا دوستت داریم. واقعا به خاطر این کاراکتر آمده بودند. من آمدم بیرون و اصلا زد و خورد شد. کسی هم من را به اسم مهراوه نمی شناخت، همه کیمیا می گفتند. همین الان به هایپراستار یا هر جایی که می روم، جاهایی که قبلا خانم شریفی نیا بودم، الان دیگر کیمیا هستم. می گویند عه کیمیا! به نظر خودت هم این موضوع را دوست داری. - بله خوشم می آید. خیلی هم جذاب است. چنین کاراکتری را تا به حال بازی نکرده بودی. - فریده در روز حسرت هم چنین جوی برایم ایجاد کرده بود. در این حد نبود. - نه، اصلا در این حد نبود. این اواخر هم برای نرگس محمدی با ستایش همین اتفاق افتاد. - درست است. البته چهره تازه خیلی فرق می کند. من را قبل از کیمیا می شناختند. نقش های دیگری بازی کرده بودم. شهرت خانوادگی داشتم؛ بابا، مامان. من این را که تمام این شهرت های کوچک را کیمیا درمی نوردد و بالا می آید دوست داشتم. من قبول ندارم که همه سریال را می دیدند که سوتی بگیرند. در فاز سه شاید ولی واقعا تا آخر فاز دو خوب بود.... نقدی در این باره نخوانده اید؟ - اشکالم این است که کلا نقد نمی خوانم. شوخی های تلگرامی را هم نمی دیدد؟ - دوستانم برایم می فرستادند. بابا یکی از فعالان در این مورد بود. بهترین شوخی که دیدید کدام بود؟ - یک استیکر بود که سرش را باندپیچی کرده بودند نوشته بود این استیکر زمان جنگ کیمیاست. فوتبالی ها هم عالی بود. نکته سنجی هایشان هم عالی بود. یک نوحه هم بود که در یک شب، بابا و مامان و ملیکا و کل فامیل فرایم فرستادند. یک شوخی هم بود که کیمیا از نوزادی تا پیری را نشان می داد و روی تمام تصاویر صورت تغییر نمی کرد. - البته این شوخی های مربوط به گریم را قبول ندارم. این ایراد فقط به شما وارد نبود؛ مثلا می گفتند آزاده چطور در کودکی پوستش گندمی است اما بعدا در بزرگسالی بور می شود. - درباره همه می گفتند. به هر حال من نمیدانم اگر ما عوض می شدیم چقدر قابل باور می شد یا اینکه چقدر می شد گریم سنگین تری داشته باشیم. هیچ کدام از این شوخی ها عصبی تان نکرد. - نه اصلا. هیچ کدام توهین آمیز نبود؛ فقط بامزه بود. هیچ کدام از شوخی ها به شخص من برنمی گشت. به جز گریم ها... - گریم ها هم به شخص من مربوط نمی شد. شوخی هایی که مربوط به سوپرمن بودن کیمیا درست شده بود... - من واقعا با سوپرمن بودن کیمیا مخالفم. از نظر من در فاز یک و دو که کیمیا اصلا سوپرمن نبود و بیشتر خرابکاری می کرد. کیمیا در جنگ مؤثر بود و انقلاب هم کرده بود. - در انقلاب هم پیمان و خانوادهاش بیشتر موثر بودند. کیمیا فقط فضول بود. اعلامیه لو می داد. واقعا اگر سریال را دیده باشید کیمیا اصلا سوپرمن طور نیست. در جریان انقلاب دردسر درست می کند، بعد می زند شهرام کامفر را می کشد، مامان بیچاره اش جای او به زندان می رود که اوج سریال ما از اینجا بود. بعد گول آن پسر را می خورد و ازدواج بیخودی می کند. بعد حاضر نیست پای ازدواجش بایستد، می رود خرمشهر، بعدهم برمی گردد و طلاق می گیرد و ... من هیچ کار قهرمانانه ای ندیدم کیمیا بکند. در فاز سه هم کیمیا خیلی مثبت شد، قهرمان نبود. این شوخی هایی که می گفتند کیمیا وزنه بردار و فوتبالیست و ... شد خیلی جالب بود. می خواستم بگویم یکی آن کیمیا را بنویسد من بازی کنم. بایدآمار بگیریم ببینیم از حالا به بعد چقدر اسم کیمیا زیاد می شود. - یکی از شوخی ها همین بود که «همشهری عزیز! دیگر لازم نیست به ثبت احوال بیایید؛ خودمان اسم دخترهای تان را کیمیا می گذاریم.» مثل آقای حداد عادل باید از این شوخی ها تشکر می کردید. - اتفاقا می خواستم شوخی برتر را دراینستاگرامم بگذارم اما وقتی باب اینجور مسائل باز می شود، آدم ها درکامنت ها به هم بی احترامی می کنند. من هم یکباره تعداد کامنت هایم خیلی زیادشد. پانزده بیست هزارتا کامنت می آمد که من دیگر نمی رسیدم بخوانم. قبلا یک پست می گذاشتم 700 تا پست می آمد و من می رسیدم بخوانم، حتی جواب هم می دادم اما الان... حس یک میلیون فالوئر داشتن چطور است؟ - الان... دو میلیون و 200 هزار نفر هستند. الان جزو پرفالوئرها هستید. - خیلی ها بیشتر از من فالوئردارند، بهنوش بختیاری، الناز شاکردوست، بهنوش طباطبایی، خیلی ها هستند. بهنوش طباطبایی فالوئرهایش یکباره زیاد شد. اصلا چه می شود که این همه فالوئر دارند. - مردم دوستش دارند. روزی پنج شش پست می گذارد و شما را در جریان خیلی چیزها قرار می دهد. به طرفدارانش اهمیت می دهد. چه کسانی در اینستاگرام پست خوب می گذارند؟ - من پست های مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی را خیلی دوست دارم. خیلی عکس های خوبی می گذارند. اکثر کسانی که من فالو کرده ام پست بد نمی گذارند. مهدی کرم پور پست های خوبی می گذارد... چقدر برای اینستاگرام وقت می گذارید؟ - یک زمان خیلی وقت می گذاشتم. بعد از مدتی برای خودم رژیم اینترنت گرفتم و ساعت گذاشتم. یعنی از کسانی بودید که تا دو و سه نصفه شب پای نت بودید؟ - یکباره سرم را بلند می کردم می دیدم شش ساعت است مشغولم ولی از وقتی این رژیم را گرفته ام واقعا خودم را محدود کرده ام. دیدم اعتیاد به اینترنت نمی گذارد ساز بزنم، با آدم ها معاشرت کنم، غذا بپزم و ... بیشتر آدم نوشتاری هستیدتا اینکه بخواهید عکس بگیرید. وبلاگ پرباری هم دارید. - وبلاگ را خیلی دوست دارم ولی این فضای اینستاگرام یک زمانی خیلی وقتم را می گرفت. در حین سریال، اصلا بعضی ها گزارش لحظه به لحظه می دادند. از یک جایی به بعد دیگر هیچ کدام را نخواندم. زندگی حقیقی ام داشت از دست می رفت. فکر می کنید دراین چند سال زیاد تغییر نکرده اید؟ - تلاشم را کرده ام. از همان ابتدا هم بابا به من یاد داد که اگر دستمزدت صد تومان بوده و دامن می خریدی یک تومان، اگر دستمزدت مثلا هزار تومان هم شد نباید قیمت دامنت ده برابر شود، مگر همان دامن یک تومانی را دوست نداشتی؟ نباید دنبال برندها و مدها بروی چون سلیقه ات را از دست می دهی. ممکن است ما یک خصوصیاتی داشته باشیم که مثلا در بساط یک دستفروش چیزی ببینیم و خوش مان بیاید ولی چون دستفروشی است آن را نخریم. این یعنی سلیقه و تشخیصت را از دست داده ای و اجازه می دهی که مد و برندهای معروف جهان و سیاستی که پشت آنها است برای تو تصمیم بگیرند. یاد نمی گیری بدون پول زندگی کنی. اگر پول نداشته باشی دیگر اعتماد به نفس نداری جنس ارزان بخری و پول هویت تو می شود. توجه به این مسائل خیلی در من نهادینه شده. بابا و مامان هر دو جوان های مبارز و انقلابی و ریاضت کشی بوده اند که ممکن است الان کلا ایدئولوژی شان تغییر کرده باشد. - من یادم است بچگی هایم در خانه ما فقط موسیقی کلاسیک و چهار فصل ویوالدی پخش می شد. دبستانی بودم که لیلا فروهر دل ای دل را خوانده بود و خیلی دلم می خواست ببینم چه شکلی است. همه شوی طنین داشتند و ما نداشتیم. من توی خانه رویم نمی شد بگویم شوی طنین بخرید من ببینم...  ولی الان خیلی چیزها عوض شده. همیشه فکر می کردم اگر از این سی دی های گلچین شاد که سر چهارراه ها می فروشند در ماشینخودم باشد، هر وقت بابا سوار شد باید خاموشش کنم ولی الان ممکن است حتی خودش هم از این سی دی ها بخرد. اصلا نوع سلیقه بابا در موسیقی باعث شد من در دانشگاه موسیقی کلاسیک بخوانم و هنوز هم پیانوی کلاسیک می زنم ولی روش آنها عوض شد. در حقیقت جهان بینی شان وسیع تر شد. هنوز در مطالعه و سواد من به گرد پای شان هم نمی رسم. بابا درباره تفکر دکتر شریعتی چهار ساعت با تو حرف می زند؛ اصلا می مانی. کل جامعه عوض شد. - اصلا جهان به خاطر تکنولوژی تغییر کرده. آنها یک نسل خیلی فرهیخته بودند و یک نسل قبل از آنها هم خیلی آدم های فرهیخته ای بودند. ما نسل سوخته و درگیر جنگ شدیم. نسل بعد از ما هم درگیر تکنولوژی است و با آن به سرعت برق می رود. این نسل جدید حوصله کتاب خواندن ندارد و ارزش هایش عوض شده. آن زمان الگوی ما، طرز رقصیدن و کلیپ هایی که می دیدیم نبود. الگو و آرزوی ما این بود که مثل شخصیت های کارتونی باشیم، یعنی مادر و پدرمان نباشند، ما برویم سختی بکشیم پیدای شان کنیم. این را بلد بودیم که با سختی بروی و بتوانی کارهای بزرگترها را بکنی و از پس زندگی خودت عاقلانه بربیایی اما الان باید دافی باشی، خوش تیپ باشی، لباست برند باشد، ماشین فلان داشته باشی و ... ارزش ها جابجا شده.  امثال من حالا این وسط مانده ایم. دلت نمی خواهد بگویی ماشین خوب ارزش است ولی از طرفی هم دلت می خواهد ماشین خوب داشته باشی تا در رفاه باشی. من هنوز خیلی وقت ها پیاده این طرف و آن طرف می روم یا تاکسی سوار می شوم. راننده می گوید شما چرا، م یگویم چرا که نه؟ مثلا سروش صحت یکسری تاکسی نوشت دارد. خیلی هم خوب است و من خیلی با این اتفاق حال می کنم. خیلی کار خوبی است... چه ماشینی داری؟ - فولکس. ده سالی تویوتا کرولا داشتم همه گفتند این چه ماشینی است و زشت است، تا اینکه از این ماشین خوشم آمد. البته مدل های گران دارد ولی ماشین من از مدل های آنچنانی اش نیست. یعنی بالای دویست میلیون نیست؟ - (خنده) نه، زیر این قیمت هاست! زندگی پساکیمیا چی می شود؟ در انتخاب هایت تاثیر می گذارد؟ - خیلی سخت می شود. البته بعد از کیمیا یک فیلم سینمایی بازی کردم که خیلی در سکوت خبری بود ولی در کل خیلی سخت می شود. یکی دو سریال پیشنهاد شد که اصلا نخواندم و گفتم بازی نمی کنم. چرا؟ - فکر می کنم الان نباید در تلویزیون بازی کنم اگرچه من تلویزیون را خیلی دوست دارم. در اوج خداحافظی نکنید! - نه، من تلویزیون را دوست دارم و در خانهام هم همیشه تلویزیون روشن است. خیلی از کسانی که در صنف شما هستند تلویزیون نمی بینند و با افتخار هم این را می گویند. - من می بینم. اصولا در خانه ام تلویزیون دائم روشن است و اصولا هم شبکه سه می بینم. برای اینکه یادم می رود دوشنبه ها نود را ببینم برای همین ترجیح می دهم همیشه روشن باشد تا یک وقت صدایش را بشنوم و ببینم! کیمیا که پخش می شد تلویزیون فقط روی شبکه دو بود. دوستانم می گفتند این کانال تلویزیون کیمیا را عوض کن، این آرم دو آن بالا حک می شود. چی می بینید معمولا؟ - کلا روشن است. هر چه باشد. اخبار می بینم. بعضی تبلیغات هم اخیرا خیلی قشنگ هستند. محک یک تبلیغاتی دارد که خیلی قشنگ است، با آن تبلیغ که بچه برای خانواده اش غذا می پزد یا آن که بچه ها در کلاس درس هستند و برگدفتر یکی از پسرها تمام می شود و همه یک ورق از دفترشان را به او هدیه می کنند در حالی که معلم دارد شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند را به آنها دیکته می گوید. تبلیغ های عالی هستند. اصولا بیشتر آیتم می بینم. سریالی هم اگر جذبم کند می بینم. سریال ترکیه ای هم می بینید؟ - نه... یک زمانی برای اینکه زبانم قوی شود چند شبکه انگلیسی زبان می دیدیم. بعد زبان تان که قوی شد دیگر نمی بینید؟! - نه، دیدم فایده ای ندارد و زبانم قوی نمی شود، بی خیال شدم. گفتم همان شبکه یک خودمان را ببینم. آخرین سریالی که جذب تان کرده؟ - کیمیا! اصلا زندگی به قبل و بعد از کیمیا تقسیم می شود! البته الان (سریال) بیگ بنگ تئوری را به شدت می بینم. گریز آناتومی را می دیدیم که چون یک مقدار دوز پزشکی اش بالا بود، دیگر ندیدم. در یک قسمت از فصل چهار، طرف شاهرگش را می زند، یکباره ترکید، کل صفحه شد خون. من هم داشتم پیتزا می خورم کلا بی خیال شدم. فوتبال را هم پیگیری می کنید؟ - نه، خیلی کم. فقط نود؟ - بخش های حاشیه ای نود را می بینم که خودش (عادل) روی آن نریشن می گوید. کلا من برنامه سازی عادل فردوسی پور در نود را خیلی دوست دارم. آبادان دیگر نمی روید؟ - بای فاز سه رفتیم ولی محرم بود و شهر آن رنگ را نداشت. اوایل کار کیمیا هم می گفتیم کیمیا که تمام شد دور هم جمع شویم ولی مثل همه قرارهای این مدلی، فراموش شد. اگر بخواهند ادامه ای برای کیمیا بسازند و قرار باشد کیمیا دوباره نقشی داشته باشد، دوست داری باشی یا خسته شده ای و یک همکاری دیگر برایت ممکن نیست؟ - خیلی بعید است که بخواهند ادامه ای برایش بسازند. تکلیف همه روشن شد و دیگر فکر نمی کنم جایی برای قصه پردازی داشته باشد. بستگی دارد که چگونه بخواهد ادامه پیدا کند. اگر قرار باشد بین کارگردان ها پیشنهاد کاری بشود، از کدام استقبال می کنی؟ یعنی نتیجه کار کدام هایشان را بیشتر می پسندی و به نظرت تجربه یا همکاری با کدام هایشان لذتبخش تر است؟ - فکر کنم زا هر کسی این سوال را بپرسید چند کارگردان مشخص را قطعا نام می برد. من هم دوست دارم با کارگردان های خوب این مملکت کار کنم. البته به جوان های خلاق هم اعتماد می کنم. همین سوال را درباره همکاری با بازیگران می خواستم بپرسم. اگر قرار باشد کست یک فیلم یا سریال را خودت بچینی، چه بازیگرانی را انتخاب می کنی؟ با کدام ها سر کار بیشتر خوش می گذرد؟ - چه سوال سختی! نمی دانم. فقط هم نمی شود به خوش گذشتن فکر کرد، آن وقت می ترسم کار بخوابد! ولی سامان مقدم همیشه جوری کست (تیم بازیگری) می چیند که هم نتیجه کار خوب می شود و هم خیلی خوش می ذگرد و فیلمش تبدیل به بهترین خاطره زندگی تان می شود. باید رمز موفقیتش را بپرسم! حامد بهداد بعد از تجربه حضور در خرمشهر صحبتی مطرح کرد و از وضعیت شهر انتقاد کرد. به طعنه گفته بود خوبی اش این است که بعد از این همه سال که از جنگ می گذرد، هنوز هم نیزا به لوکیشن ساختن نداریم چون خوزستان و مناطق جنگی همانطوری مانده؛ نظری که البته واکنش هایی هم داشت. با حرفش موافقی؟ - من خرمشهر را قبلا ندیده بودم ولی آن شهری که ما درش صحنه های جنگ را فیلمبرداری کردیم واقعا نیاز به بازسازی آنچنانی نداشت. مردم خوزستان، شهرهایشان را با لبخند زنده نگه داشته اند. یعنی همه دوست داشتنی بودن جنوب مربوط به ذات مردمش است وگرنه شهر هنوز انگار جنگزده است.  پوریا پورسرخ وقتی برای فیلمبرداری کیمیا آمد گفت ما هفت سال قبل برای فیلم «روز سوم» همین جا در کوی بهروز کار کردیم و امروز ماشین هنوز در همان چاله هایی می افتد که آن موقع می افتاد! یعنی انگار هیچ تلاشی برای بهتر شدن وضعیت مردم خرمشهر انجام نشده است و این واقعا جای تاسف دارد. تنفس گرد و اخک و هوای آلوده و زندگی با حداقل امکانات، حق مردم جنوب نیست. به نظر من خاک خرمشهر تقدس دارد. روح تمام کسانی که جان شان را برای نجات کشورمان فدا کردند، هنوز در شهر حس می شود.  حامد بهداد پنج روز در کیمیا همراه ما بود و در این پنج روز برای بازیگرهای بومی که قرار بود در مقابلش بازی کنند چنان انرژی مصرف کرد که من باورم نمی شد. اصلا فکر نمی کردم حامد بهداد برای نقش کوتاه جهان آرا، اینطور از خودگذشته و سرشار از انگیزه ظاهر شود. فکر نمی کردم اینقدر زیاد برایش مهم باشد و با این شور و انرژی حس و حال همه را بهتر کند. این نشان می دهد که خرمشهر و دفاع مقدس و قدردانی از مردم باغیرتش هنوز دغدغه همه ماست. همه ما فکر می کنم همه مردم ایران، از ته دل برای جنوبی های خوب مان احترام و ارزش قائل هستیم؛ چه برای آنها که در راه دفاع از میهن رفتند و چه برای آنها که هنوز هستند و با کمبودها می سازند و لبخند از لبان شان محو نمی شود ولی نمی شود فقط در کلام برایشان احترام قائل بود یا برای نشان دادن رنج های شان فیلم ساخت! باید کاری کرد، برای مردم خرمشهر و خوزستان باید کار کرد. کلا غذا پختن را دوست دارید. - خیلی با علاقه غذا می پزید و خانوادگی در این زمینه خیلی فعال هستید. - برای ما غذا پختن همیشه یک موضوع جذاب بوده و من هم از آن لذت می برم. خانواده پدری ام همه آشپزهای خوبی بوده اند. من این مناسک آشپزی را هم دوست دارم. کلا دختر خانه هستم. وقتی زیاد سر کار هستم دوست دارم برگردم خانه، گل هایم را درست کنم و آشپزی کنم. زندگی نرمال واقعی فارغ از این مثلث قدرت، ثروت و شهرت را خیلی دوست دارم و فکر می کنم چیزی است که نه می توانی از دستش بدهی و نه کسی می تواندآن را از تو بگیرد. دوران کودکی ام در زمان جنگ، پدر و مادرم نبودند و بیشتر درگیر مسائل سیاسی بودند، به همین دلیل قناعت و �

[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: صدای میانه]
[مشاهده در: www.]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن