واضح آرشیو وب فارسی:اعتماد: هر قدر به روزهای آخر اسفند نزدیک می شویم همه چیز حال و هوایش عوض می شود؛ این تغییر احوال را نه فقط در طبیعت که در دل و جان مان هم احساس می کنیم. روزهایی که شیداییم و «دل مان بی قرار» است، «دل در دل» نداریم، احساس می کنیم «دل تنگ» خیلی جاها و آدم ها و اوقاتیم، خلاصه همه به نوعی گرفتار دلیم. ظهور بیرونی بی قراری دل در ایامِ نزدیک نوروز، اغتشاش و درهم برهمی شهر است. همه در این روزها احساس می کنیم وقت تنگ است و نباید زمان را از دست بدهیم. «دل مان رضا نمی دهد» این اوقات را مثل کل سال سپری کنیم؛ هر کاری می کنیم که «دل مان آرام و قرار گیرد». کارهایی که حول و حوش ایام نوروز می کنیم معمولا با منطق اوقات دیگر سال جور نیست؛ در اوقات دیگر عقل حسابگر است که زمام زندگی ما را به دست دارد ولیکن نزدیک نوروز بیشتر گوش به حرف دل می سپاریم. اگر در روزهای دیگر سال از شلوغی پرهیز داریم در این ایام ای بسا به بهانه های کوچک در جاهای پرازدحام سرک بکشیم. مشاهده شور و حال بقیه «دل مان را باز می کند». کارهای ناتمام را تمام می کنیم، خانه تکانی می کنیم، سفره هفت سین می چینیم و از هر کجا که باشیم لحظه تحویل سال خودمان را به خانه و نزدیک عزیزان مان می رسانیم. این بی قراری منحصر به ایرانیان مقیم ایران نیست؛ با اینکه ایرانیان خارج از کشور در این ایام مجبورند اقتضائات روزمره زندگی شان را رعایت کنند، ای بسا مصمم تر از ایران نشینان نوروز را جشن می گیرند؛ آنان در این روزها بیش از هر وقت دیگر «مرغ دل شان» برای ایران و عزیزان شان پر می کشد و با به جا آوردن تمام و کمال مراسم نوروز در اصل آبی به آتش بی قراری دل می زنند. بی شک همه این کارها توام با سختی و دردسر است. با این حال اگر کسی از ما بپرسد چرا اینهمه خودمان را به زحمت می اندازیم از این پرسش تعجب می کنیم چون به زعم همه ما «نوروز» برهان قاطع برای متحمل شدن همه این سختی هاست. برهانی که به جای عقل و منطق، دل ما را متقاعد و راضی می کند. آرش کمانگیر اسطوره شد زیراکه او پرّان ترین تیری که می توانست در چله کمان گذاشت و همه قدرتش را در بازوانش جمع کرد و تیرش را به دورترین نقاطی که می توانست پراند تا سرحدات ایران را تعیین کند. مرزهای سیاسی ایران کنونی که از ششم دی ماه ۱۳۰۴ رسمیت یافت، تنها اندامی از پیکره ای است که آرش حدود آن را تعیین کرد. یعنی نام «ایران» اعتبارا بر بخشی از ایران حقیقی گذاشته شده است ولیکن حقیقت ایران هنوز در تمام حدود اصیلش زنده است. مرزهای حقیقی ایران همه آن جایی است که در وقت نوروز دل شان بی قرار می شود. چراکه نوروز همان تیری است که آرش آن را در چله گذاشت و پرتاب کرد و مقصد تیر آرش نه مرزهای خاکی ایران که قلب همه ایرانیان بود. ما ایرانیان در هر کجای جهان که باشیم به وقت نوروز شیدا و دلداده و عاشق می شویم و این ورای اراده و منطق ما است. اگر روزی هر یک از ما تصمیم بگیریم بنا به عللی، خود را از همه ظواهر ایرانی بودن خلاص کنیم از نوروز خلاصی نخواهیم داشت. نوروز کاری با دل ما کرده که هیچ نیرو و انگیزه بیرونی ای نمی تواند بکند. هیچ نیرو و جبر سیاسی و اجتماعی نمی تواند جمع کثیری از ایرانیان را مجاب کند که با وجود همه گرفتاری ها در وقت خاصی خانه های شان را نظافت کنند، هفت سین بچینند و همه دور هم جمع شوند و به دید و بازدید هم بروند و نحسی روز سیزده را بیرون از خانه و شهر به در کنند، تنها انگیزه ای باطنی و قلبی است که قادر است چنین کاری با آدمیزاد کند. حقیقت نوروز آنقدر شگرف و ذومراتب است که نمی توانیم تصور کنیم نیاکان ما تنها مبتنی بر حساب و کتاب و قرارداد آن را به عنوان آغاز تقویم خود برگزیده باشند. گویی بیش از اینکه ما نوروز را انتخاب کرده باشیم، نوروز ما را برگزیده است. نوروز دلالت می کند که ما ایرانیان اهل دلیم. نیاکان ما، حقیقت نوروز را «به جا آوردند» و آن را مبدأ تقویم خود قرار دادند. نوروز تیری است که مرزهای زمان هزاران ساله را درنوردیده و در دل ما نشسته، چون ما مستعد این ابتلا بوده ایم. همین تیر است که دل های همه ایرانیان از سند تا قفقاز و از ورارود تا میان رودان را به درازنای هزاران سال به هم دوخته است. در نوروز هر آنچه «قلبی» دارد «منقلب» می شود و هر چه «احوالی» دارد «متحول» می شود. به اعتبار تاثیر حیات بخش تیرِ نوروز بر دل است که در دعای تحویل سال از گرداننده حال ها و از مقلب کننده قلب ها می خواهیم عمیق ترین مرتبه وجود ما یعنی قلب ما را دریابد. نوروز حتی با مبدأ دیگرِ تقویم ها و سالشمارها قابل قیاس نیست چراکه ورای زمانی تقویمی و قراردادی، «وقت» است؛ وقتی که در آن بیش از هر زمان دیگر آدمی حضور قلب دارد و طعم خوشِ وقت را می چشد. به همین سبب نوروز آنقدر مقام و منزلت دارد که چون مغناطیسی قدرتمند، میدان تاثیری وسیع حول خود ایجاد می کند که عمر ما را از یکنواختی درمی آورد و هر ماه و روز و ساعت در نسبت با نوروز شأن و شخصیتی پیدا می کند. بسیاری تلاش می کنند که توضیح دهند چطور ایرانیان پس از اسلام به سختی توانستند نوروز را که آیینی باستانی بود با مضامین اسلامی پیوند بزنند و آن را حفظ کنند ولیکن به نظر من به عکس، ایرانیان تلاشی برای این پیوند نکردند؛ ایرانیان مسلمان شدند چون نوروز را جشن می گرفتند، مسلمان شدند چون اهل دل بودند و در این رمزی بزرگ است اگر بفهمیم. بی گمان اگر بدانیم ایرانیان ورای ظاهر مسلمانی، قلب و باطن و معنویت اسلام را به جا آوردند و به آن مشرف شدند بسیاری از گره های زندگی ما باز خواهد شد. ایرانیان ورای مسلمانی، مستعد رسیدن به مقام «ایمان» شدند و مقام ایمان میسر نمی شود مگر با دل. همه آنچه گفتیم نشان می دهد که نوروز آیینه ای است که ما در آن می توانیم قد و قامت فرهنگ خود را به کمال ببینیم و در واقع خود را بشناسیم. در این ایام بر ما است که قلب مان را مهیای نشستن تیر حیات بخش نوروز کنیم زیراکه این گرفتاری گرفتاری خجسته ای است. خاک را زنده کند تربیت باد بهار/ سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم (سعدی)
پنجشنبه ، ۲۷اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اعتماد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]