تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829912694




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

میهمان خصوصی امام رضا(ع)


واضح آرشیو وب فارسی:شهرآرا آنلاین: حمیده وحیدی- آذرماه سال۱۳۹۲ بود که متوجه شدم کودکی به نام مایلز اسکات که مبتلا به سرطان است آرزو داشته بتمن باشد و تمام مسئولان و مردم شهر گاتهام (زادگاه بتمن) دست به دست هم دادند تا او به آرزوی خود برسد. تحت تاثیر قرار داد.  آن روز گذشت و من با خود به این موضوع فکر می کردم که پس آرزوهای کودکان ایرانی چه می شود؟ چه کسی آن ها را برآورده می کند؟ تا اینکه یکباره در خبرها، رسانه ها و شبکه های اجتماعی عکس ها و تصاویری از نیروی انتظامی اهواز دیدم که یک کودک ۱۲ساله مبتلا به سرطان به نام عباس عبدا...زاده که آرزو داشته پلیس شود به آرزوی خود رسیده است.  چقدر می شد با این اتفاق خوش حال شد تا اینکه از طریق خدمت گزارن حرم امام رضا(ع)، متوجه شدم قرار است پسری به نام عباس که تنها آرزویش دیدن ضریح امام رضا(ع) است یکشبه با کمک خیرین به آرزویش برسد.  عباس ۱۱ساله گفته بود می خواهد دستش به ضریح امام رضا(ع) برسد. گروه خادمین محبین حریم نور رضوی به استقبالش می روند و او را همراهی می کنند، اما ناگهان صبح متوجه می شویم که اطراف ضریح به دلیل شستشو بسته است به دلیل حال بد کودک، دکتر و پرستار نیز همراه اوست.  همه به امام رضا(ع) متوسل می شوند و با کمک خیرین، او به همراه پدرش، قبل از نماز ظهر چهارشنبه، ۲۶ اسفندماه، چند دقیقه ای به تنهایی در کنار ضریح به زیارت می پردازد.  قبل از رفتنش به کنار ضریح، از او پرسیدم: بار چندمی است که به مشهد آمده ای؟ جواب داد: اولین بار. ازش خواستم یک آرزو کند که گفت: خدا تمام مریض ها را شفا دهد. در این میان، گفتگوی کوتاهی داشتیم با هدی رشیدی، مدیرعامل موسسه پنجمین فصل قشنگ، که این کار خیر را درکشور گسترش داده است. از پنجمین فصل قشنگ بگویید. این اسم را انتخاب کردیم، چون دراصل، فصل قشنگی را در زندگی هر انسانی ایجاد می کنیم و آن همین بار مثبت و آموزه های دینی است که در زندگی افراد بیمار القا می شود.  ما از وزارت ارشاد مجوز داریم و اصلا هیچ وابستگی دولتی ای نداریم. تمام افراد از خیرین هستند، یک سری افراد که اصلا دنبال نام و نشان نیستند. مطمئن باشید یک دست صدا ندارد. ما باید همه با هم باشیم. درست است که هیچ ارگان دولتی ای پشت ما نیست، اما مگر چه اشکالی دارد که در کنار هم باشیم؟ ما در این موسسه می خواهیم بچه های سرطانی را به آرزوهایشان برسانیم. الان حدود ۵۰کودک سرطانی با حال وخیم وجود دارد که پزشکان برخی هایشان را جواب کردند. آیا هزینه های درمانی بچه ها را هم متقبل می شوید؟ ما مدتی این کار را در برنامه مان داشتیم، اما واقعا هزینه های درمان بالاست. ما سعی داریم کاری کنیم که کودکان سرطانی به آرزوهایشان برسند و البته از کودکی شان هم لذت ببرند.  تعدادمان روزهای اول کم بود، اما این روزها بیشتر شده ایم و از سرتاسر کشور به ما می پیوندند. من تمام این امور را از خدا می دانم. ما حتی روز اول یک عکاس برای تبلیغ خودمان نداشتیم، اما این روزها هر کارمان در شبکه های اجتماعی دست به دست می چرخد. حتی برخی رسانه های خارجی هم تصویرش را پخش کردند. دوست داریم ایرانی مهربان را به نمایش بگذاریم، کشوری که به کودکانش و به بیمارانش اهمیت می دهد.  من این حرف را شعارگونه نمی گویم، بلکه با تمام وجودم دیدم که چطور وقتی می خواستیم برای بشیر، پسر سرطانی، خیابانی را ببندیم، ۲هزارنفر به کمک ما آمدند. قرار بود یک کار متفاوت انجام دهیم، کاری که در ایران و دنیا منحصربه فرد باشد. از قدم های اولتان بگویید، از کودکانی که تا به امروز به آروزهایشان رسانده اید. اولین اقداممان نمادین بود. یک درخت کاشتیم، نه از این درخت های سرزنده و سبز که به صورت نمادین می کارند.  رفتیم یک درخت را پیدا کردیم که خشک بود، نحیف بود و می شد زندگی یک فرد سرطانی را در آن دید. آن را آوردیم، اول خیابان نادری اهواز در گلدان قرار دادیم تا به همه نشان دهیم که سرطان می تواند با زندگی آدم چه کند، اما همین درخت مرده هم می تواند بهانه ای باشد برای ثبت آرزوی سرطانی ها. از ١٠کودک مبتلا به سرطان خواستیم که آرزوهایشان را نقاشی کنند و از میان آن ها، آرزوی سه کودک را که متاسفانه از سوی دکترها چندان امیدی به بهبودی شان نبود انتخاب کردیم. بشیر، اولین کودکمان، روی برگ آرزویش نوشته بود دوست دارد شهرش تمیز و قشنگ شود. به همین دلیل، دست به کار شدیم.  اولش فکر نمی کردیم شدنی باشد، اما به خدا امید داشتم. به مدت پنج ساعت خیابان نادری، شلوغ ترین خیابان اهواز، را با کمک دست فروش ها، انجمن درخت کاری، انجمن خیریه و اعضای موسسه خودمان، خیابان را تمیز کردیم و بعد، فرش قرمزی پهن کردیم و ۲هزار نفر به استقبال بشیر آمدند و تشویقش کردند و فریاد کشیدند که دوستش  دارند.  آرزوی دوم مربوط به یک دختربچه بود. نوشته بود: دوست دارم یک عالمه اسباب بازی داشته باشم. برای این کار چهار کیسه بزرگ اسباب بازی خریداری شد و بعد، نوبت تحقق آرزوی عباس بود. او برایمان نوشته بود: دوست دارم پلیس باشم، لباس بپوشم، سوار ماشین پلیس بشوم و دزدها را بگیرم. در این کار، پلیس با ما همکاری کرد. عباس را سوار هلیکوپتر پلیس کردند و او نقش خلبان پلیس را بازی کرد. برای تحقق این آرزو، همیاری نیروی انتظامی خیلی تاثیر گذاشت. پلیس سنگ تمام  گذاشت.  صبح بدون اینکه عباس بداند، او را از بیمارستان به کلانتری شماره١٣ اهواز بردند، لباس نظامی تنش کردند، درجه پلیسی به او دادند و ١٦تکاور به مدت دو ساعت تحت فرمان او بودند.  عباس می خواست دزدها را دستگیر کند و به همین خاطر، برایش نمایشی خیابانی ترتیب دادند و در آخر، دزدها که از بچه های موسسه بودند توسط او دستگیر می شوند تا شاید عباس هم همچون دیگر سرطانی های مبارز، امیدوارانه به سوی شفاگرفتن حرکت کند. پسری به نام محسن هم بود که خیلی دوست داشت آتش خاموش کند. ما با سازمان آتش نشانی هماهنگ کردیم و در یکی از ایستگاه ها، آتش روشن کردند و کودک فرمان خاموش کردن سه آتش بزرگ را داد. آیا نهادهای دولتی با شما همکاری خوبی داشتند؟ قدم اول سخت ترین قدم است. یادم هست به خاطر بشیر که می خواستیم هوای پاک را به او برسانیم، خیلی دچار مشکل شدیم، اما باز هم مقاوت کردیم تا مسئولین قانع شدند، ولی از قضیه عباس به بعد، یعنی نیروی انتظامی، ارگان ها با ما بهتر کار کردند. چه شد که به مشهد و حرم امام رضا(ع) رسیدید؟ وقتی عباس به آرزوی پلیس بودنش رسید، در یک مصاحبه با خبرگزاری در خوزستان گفتم که در قدم بعدی، قصد داریم روی آرزوی مشهد بچه ها  کار کنیم.  جالب بود که دوستان خیر متوجه شدند و گفتند که این کار را متقبل می شوند تا اینکه چهارشنبه پیش، گفتند نرگس، دختری که تازه عمل کرده است و خواب حرم را دیده، بی تاب دیدن حرم شده است. یکی از خیرین مشهد که خبر را خوانده بود با ما تماس گرفت و تمام هزینه ها را متقبل شد.  ما تعدادی از بچه ها را برداشتیم و عازم شدیم. خودم باورم نمی شد این کار با این سرعت انجام شود. سفر مشهد برایم کار آسانی نبود. نمی دانستم چه اتفاقی می افتد تا اینکه در بین مسیر، گروه خادمین و محبین حریم نور رضوی هم به ما پیوستند. این یک حرکت کاملا خودجوش تنها براساس رسانه ای شدن یک آرزو بود که هیچ ارگانی در آن دخیل نبود. دوستان برای زیارت، تمام مسیر را هموار کردند و یک اکیپ ۱۲نفره به استقبالمان آمدند و کودکان را از ما تحویل گرفتند. من تمام راه نگران بودم که چطور باید این بچه ها را به نزدیک ضریح ببرم، اما خود این خادمان حتی نگذاشتند کوچک ترین نگرانی ای برای من به وجود بیاید.  یکی از کودکان به اسم سجاد کاملا فلج بود. برایم جالب بود که خودش می گفت: زمانی که دستم به میله ها خورد، احساس کردم دیگر آنجا نیستم و فکر می کردم استخوان هایم محکم شده اند. امیدوارم آن انرژی ای که باید وارد بدنش شده باشد. زیارت چه تاثیری روی بچه ها گذاشت؟ اشتهایشان باز شده بود و شروع کردند به بازی کردن. یک انرژی مضاعف داشتند. سابق، اصلا با ما حرف نمی زدند، اما بعد از این اتفاق، کاملا صحبت می کردند. از درد کمتر می گفتند. یک کودک سه سال ونیم هم به نام اعظم همراهمان بود که دوست نداشت از ضریح جدا شود. ما در دو روزی که در مشهد بودیم، واقعا بچه هایمان حالشان خوب بود و با این امید، به اهواز برگشتیم که بچه ها بتوانند در سلامتی، خودشان را کسب کنند. چرا بیشتر از دو روز در مشهد نماندید؟ چون این بچه ها آن قدر جسمشان توانایی ندارد که بتوانند تحمل کنند و باید حتما به مراکز خودشان برگردند. ما بچه ها را با نامه از بیمارستان آوردیم. حال بچه ها این روزها چطور است؟ تا جایی که من می دانم و پیگیر شده ام، خانواده بشیر با اینکه قبلا گفته بودند او ماندنی نیست، اما حالش بهتر شده است. به ما گفتند: روند درمان بهتر شده است و آن ها را به زندگی امیدوار کنیم. برنامه تان برای آینده چیست؟ ما می خواهیم یک زنجیره محبت را ویژه ایران تشکیل دهیم؛ یعنی استان ها را به هم وصل کنیم. اولین زنجیره انسانی ما از جنوب غرب که خوزستان باشد شروع شد و به شمال شرق که خراسان باشد وصل شد.  چقدر برایمان لذت بخش بود که دومین قدم انسانی و در اصل اولین استوانه حضور ما در کشور در مشهد و حرم امام رضا(ع) شروع شد. در این قضیه، ما توانستیم ایران بامحبت را شکل دهیم. برای روز جهانی آرزوها، می خواهیم با دست پر به جامعه جهانی آرزوها وصل شویم. از عباس بگویید که امروز توانست به تنهایی در جوار ضریح امام رضا(ع) برود. این اتفاق برای خودم هم عجیب بود. عباس حال خوبی نداشت. دکترها او را جواب کردند. روی کاغذ تنها آرزویش را دیدن ضریح امام رضا(ع) نوشته بود. پدرش وضع مالی خوبی ندارد. ما نمی دانستیم باید چه کار کنیم تا اینکه پزشکش گفت: اجازه می دهم به مشهد بیاید، اما خودم و پرستار هم باید همراهش باشیم. همین شد که یکباره با هزینه یکی از خیرین مشهد، یک شبه آمدیم. بچه از لحظه ای که فهمید قرار است چه اتفاقی بیفتد، لبخند بر لب داشت.  صبح که می خواستیم وارد حرم شویم، متوجه شدیم که به دلیل شستشو، این اجازه داده نمی شود، اما خود امام رضا(ع) لطف کردند و عباس به همراه پدر و دکترش، داخل شد و توانست زیارت کند. من این چیزها را اتفاق ساده ای نمی بینیم. کودکی تنها آرزویش دست زدن به ضریح امام رضا(ع) باشد و بیاید و تنهایی داخل شود یک معجزه است. او قبل از رفتن به داخل، کسل بود، اما بعدش کاملا صحبت می کرد. ................................................ دیدگاه یک  آرزوی بچه ها را برآورده کنیم از حضور عباس و حمایت جلسه خادمین و محبین حریم نور رضوی بگویید. ما با دوستان جلسه داشتیم. یکی از دوستان روزنامه ای را به ما نشان داد که در موسسه پنجمین فصل قشنگ و برآورده کردن آرزوی بچه های سرطانی آشنا شدیم. تصمیم گرفتیم که کمک کنیم. در سری اول، سه کودک آمدند که مهندس رحیمی هزینه آن ها را متقبل شد. در همان جلسه، خانم رشیدی، مدیرعامل موسسه، به من گفت که کودکی هست به نام عباس که دوست دارد به زیارت امام رضا(ع) بیاید. از آنجایی که پزشکان گفته بودند این کودک لحظه ای زنده است و ممکن است فوت کنند، اجازه سفرش را ندادند. این بار ما با دکترجاسب صحبت کردیم. حتی یک سری آمادگی های پزشکی هم از قبل داشتیم که اگر خدایی نکرده مشکلی پیش بیاید، به نحو احسن کارها را انجام دهیم. امروز که برای زیارت به حرم رفتیم، ضریح امام رضا(ع) بسته بود و با همکاری و همیاری و خواست خدا، این کودک توانست به آرزویش برسد. به نظر من، هرکسی برایش مقدور است می تواند چه به این موسسه و چه به دیگر موسسات خیریه کمک کند. فکر می کنید باید نگاه دولتی و ارگانی هم به این موضوع باشد؟ نه، خیرین که حتما کمک می کنند. ما خودمان در جلسه خادمین و محبین حریم نور رضوی چنین برنامه هایی همیشه داشتیم، اما هیچ گاه اسم شخصی را نمی آوریم و اسم گروه را می آوریم چرا که دانه به دانه افراد کمک می کنند. به نظر من، حرکت قشنگی بود. ما حدود ۲هزارنفر عضو داریم. من امیدوارم که امثال عباس ها به آرزوهایشان برسند. هزینه درمان بچه های سرطانی بسیار زیاد است . *خیر مشهدی مرتضی طباطبایی* ................................................ دیدگاه دو  زیارت اولی ها طرح زیارتی ای که به طور خودجوش انجام می دهید چگونه است؟ ما سه سال است به طور شخصی، طرح زیارت را اجرا می کنیم. افراد ۵۵سال به بالایی که به دلیل مشکلات مالی به زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) نیامده اند را دعوت می کنیم. هیچ ارگان دولتی ای پشت سر ما نیست. من ۲۵درصد درآمدم را در این سه سال روی این کار گذاشته ام و واقعا برکت آن را می بینم. در شروع کار و در سال۹۲، ۲۸۰نفر و در سال گذشته، ۴۸۰نفر را به مشهد آوردیم. این افراد را چگونه شناسایی می کنید؟ ما از طریق همکاران در کشور، این افراد را شناسایی می کنیم و تمام کارهای مالی اش را انجام می دهیم. این افراد حتی یک ریال هم خرج نمی کنند. بارها بهزیستی می خواست که یک تفاهم نامه با آن ها داشته باشیم، اما من دوست نداشتم این کار با واسطه انجام شود. به همین دلیل، خودمان افراد را شناسایی می کنیم. شروع این اتفاق از کجا بود؟ این کار از سال۹۲ شروع شد من به فردی مسن برای گرفتن آب مراجعه کردم. ایشان از لهجه من فهمید که مشهدی هستم. این پیرمرد ۷۸سالش بود و بهم گفت: رفتی مشهد، به آقا بگو من با این سنم نتوانسته ام هنوز به مشهد بیایم. همانجا تصمیم گرفتم استارت کارم را بزنم و در کمتر از پنج ماه، تعداد زیادی را به آرزویشان رساندم. این کار چه برکتی در زندگی تان داشته است؟ از روزی که این کار را شروع کردم، زندگی ام تغییر کرده است و الحمدلله از هیچ کسی هم کمکی نگرفته ام و خدا امام رضا(ع) لطف کرده اند. *خیر مشهدی مهدی رحیمی* ................................................ دریچه  پنجمین فصل قشنگ این روزها گروهی در اهواز با نگاهی انسانی در حال انجام کارهای بزرگی برای کودکان سرطانی هستند. پلیس شدن عباس یا تمیزکردن شهر برای بشیر کارهایی است که این گروه انجام داده اند. غول چراغ جادو نیست، اما سعی می کند هر آرزویی که کوچولوها داشته باشند برآورده کند. ۲هزارنفر را به صف می کشد تا بشیر ١٢ساله را تشویق کنند. عباس ۱۳ساله را برای سه ساعت، فرمانده یکی از واحدهای کلانتری اهواز می کند و برای نیم ساعت خلبان یک هلیکوپتر. هدی رشیدی به تازگی توانسته است یک روز خوب برای عباس و بشیر بسازد و چهره زیبا و تازه ای از ماموران نیروی انتظامی را تصویر کند، آرزوی دو کودک سرطانی را به دست بگیرد و میان بهت و حیرت، چشم های بسیاری کادوپیچ کند و به آن ها هدیه دهد. او این روزها به همه شهر شادی بخشیده است. فرمانده ۱۳ساله ماموران کلانتری۱۳ اهواز به دیدن او در بیمارستان شفا می روند و می گویند: تو امروز پلیس شدی! عباس نه خواب است، نه بیدار. هنوز باور نکرده است. دنبال ماموران راهی می شود. به مقر کلانتری می رسند. لباس هایی را که برایش مهیا شده است می پوشد. کلاه کاملا اندازه سر عباس نمی شود. مرتب با دست آن را کج و راست می کند و روی سرش نگه می دارد. ستاره های سردوشی می چسبد روی شانه های عباس و او رئیس کلانتری  می شود. حالا خودروهای کلانتری منتظر او هستند. رئیس کوچک کلانتری باید به گشت زنی روزانه در شهر برود. هنوز نمی داند خواب است یا بیدار که ناگهان اسمش را پیج می کنند و به او اعلام می کنند در نقطه ای از شهر سرقت شده است. ماموران چشم می دوزند به رئیس کوچک و می گویند: حالا چه کار کنیم؟ عباس معطل نمی کند و فرمان می دهد: برید دنبال دزدا! عملیات دزد و پلیس در شهر راه می افتد. صدای آژیر دل مردمان همیشه نگران شهر را می خراشد. عباس بهت زده پی درپی فرمان می دهد: برید دنبال دزدا! دست آخر، بعد از پیچ وتاب خوردن های بسیار در شهر، دزدها به دام ماموران عباس می افتند. عباس کوچولو پیاده می شود. اسلحه اش را از کنار کمرش بیرون می کشد و دستور می دهد دزدها را به کلانتری ببرند. هنوز دلش می خواهد توی بیداری بخوابد و رویاهایش را یک به یک ببیند. دلش می خواهد اهواز را بعد از پشت سرگذاشتن این حادثه، از بالای شهر رصد کند. دلش می خواهد از آرامش شهر مطمئن شود. دستور می دهد او را به آشیانه هلیکوپتر ببرند. رسیده اند به آشیانه. سوار هلیکوپتر می شود و تمام شهر از دیدرس نگاهش می گذرد. گشت زنی هوایی هم پایان می گیرد. حالا ماموران کلانتری به همراه ۱۶تکاور روبه روی عباس رژه می روند و موسیقی نظامی می نوازند. عباس یک ماموریت سخت را گذرانده است و باید به آسایشگاه برگردد. بسیاری از رویاهای کودکان به همین سادگی و پاکی برآورده می شوند. گاهی برای یک تشنه، کمی آب خوشبختی است. برای یک کودک، لحظه ای شادی خوشبختی است، اما چرا هیچ گاه به صورت برنامه ریزی شده از سوی مسئولان، سعی در برآورده کردن این آرزوهای کوچک نشده است؟ هدی با همه بضاعتی که دارد، حتی رویاهای بزرگ کودکان را برآورده می کند. باید منتظر بمانیم و ببینیم رویای دیگری از کودکان شفا با این لطافت برآورده می شود؟ کسی که تحقق رویای عباس را فرمان دهی کرد دختری است به نام هدی رشیدی که موسسه پنجمین فصل قشنگ متعلق به اوست، دختر جوانی که فعالیت های فرهنگی اجتماعی بسیاری در کارنامه خود دارد و طی سال های اخیر، عمده فعالیت هایش را برای کودکان متمرکز کرده است.


پنجشنبه ، ۲۷اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهرآرا آنلاین]
[مشاهده در: www.shahraraonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن