واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۹
غزل زندگی این روزهای «غزال» شورانگیز نیست، چهار بهار از جوانیش خزان شده و آیندهای گنگ و مبهم انتظارش را میکشد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه کردستان، در محله فیضآباد سنندج خانوادهای زندگی میکند که چهار سال است رنگ بوم زندگی آنها رنگ غم و ماتم است. چهار سال از بیماری ناشناختهای که مادر خانواده به آن مبتلا شده میگذرد، همه این مدت در خانه زمینگیر شده و همسر فداکارش پرستار او و فرزندان است. مهمان خانه استیجاری و محقرشان شدم، به امید آنکه سرانگشتان قلمم گرهگشا و پایاندهنده روزهای غمناک این خانواده باشد. غزال، مادر جوانی است که فقط 31 بهار از عمرش میگذرد و اینک چهار سال است که تنش نیازمند طبیب گشته و بیماری ناشناختهای جسم و جانش را تسخیر کرده است تا جایی که علیرغم مراجعات مکرر به پزشکان و انجام آزمایشهای بسیار، تاکنون هیچ راه درمان و هیچ کورسوی امیدی برای درمانش پیدا نشده است. بیماریش آن چنان بر جسم و جانش سیطره انداخته که نه تنها توان هیچ حرکتی را ندارد، بلکه به سختی و با لکنت زبان نیز سخن میگوید. غزال از روزهای غمبار زندگیاش میگوید... غزال کلمات را به سختی بر زبان میآورد و از روزهای غمبار زندگیش میگوید: سه ماهه به فرزند دوم باردار بودم که علائم این بیماری آغاز شد، ابتدا طرف راست بدنم و دستهایم لمس شد، در ماه ششم بارداریم تقریباً فلج شدم و توان هیچگونه حرکتی را نداشتم.
زندگی غزال
همچنان با لکنت زبان ادامه میدهد: پس از مراجعه به پزشک، تشخیص بیماری MS را برایم دادند و در همین راستا داروهایی را تجویز کردند که نه تنها وضعیت من را بهبود نبخشید، بلکه به مراتب بدتر نیز شدم. او میگوید: برای درمان بیماریم بارها به استانهای دیگر از جمله تهران و کرمانشاه نیز مراجعه کردهام و بالغ بر صدها آزمایش و MRI و ... از من گرفته شده است، اما تاکنون پزشکی قادر به تشخیص بیماری من نبوده است، حتی آزمایشهایم نیز به کشور آلمان فرستاده شد، اما پزشکان آلمانی نیز در تشیخص بیماریم عاجز ماندند. در ادامه صحبتهایش از فرزندانش میگوید که «ماهان» فرزند اولش هماکنون کلاس پنجم ابتدایی است و دخترش «هوزان» نیز سه سال دارد و بهار سال آینده چهار ساله میشود. نتوانستهام برای فرزندانم مادری کنم غزال میگوید: از روزی که دخترم به دنیا آمد تاکنون نتوانستهام برایش مادری کنم، او را در آغوش بکشم و به او شیر دهم و حتی نوازشش کنم، وجود دخترم را لمس نکردهام و او امروز من را به عنوان یک مادر نمیشناسد...
زندگی غزال
دخترش را صدا میزند، «هوزان جان بیا پیشم» میآید، اما خودش را در آغوش پدر جا میدهد. سخنانش را ادامه میدهد: خودم بچگیم را به دور از مادرم سپری کردم و از مهر مادری محروم بودم، همیشه به خودم قول میدادم که وقتی بچهدار شدم برای بچههایم مادر خوبی باشم، اما امروز وقتی پسرم به خانه بر میگردد و میگوید «گرسنه ام»، اشک از چشمانم جاری می شود و با خود میاندیشم که چقدر خوب بود موقع برگشتن پسرم به خانه، با غذایی گرم از او پذیرایی میکردم. باران بیامان از چشمهایش سرازیر میشود و میگوید: هر روزم را با گریه به شب میرسانم، وقتی بچههایم از من کمکی درخواست میکنند و من از انجام آن عاجز میمانم، فقط چشم انتظار کسی هستم که از در وارد شود و به امور فرزندانم رسیدگی کند. غزال از هزینههای سرسامآور داروهایش، کرایه خانه و قسط وام تاکسی شوهرش میگوید و اینکه هیچ منبع درآمدی برای تأمین آنها ندارند. هیچ ارگانی حمایت نمیکند او میگوید: تاکنون هیچ ارگانی از ما حمایت نکرده است و نهادهای حمایتی همچون بهزیستی و کمیته امداد هم بهعلت اینکه دارای سرپرست هستم از حمایتم خودداری میکنند. او ادامه میدهد: بهرغم داشتن دفترچه بیمه تأمین اجتماعی، هزینه داروهایم به دلیل اینکه خارجی هستند بسیار سنگین است و این بیمه آنها را تقبل نکرده و مجبورم بهصورت آزاد آنها را تهیه کنم. غزال میگوید: پارسال مؤسسه خیریهای برای نگهداری من اقدام کرد اما شوهرم قبول نکرد و گفت: «تنهایی آنجا دوام نمیآوری».
زندگی غزال
اما آقای عباسی، همسر فداکار این زن بیمار، در سمت دیگری از اتاق، آرام نشسته است و انواع آزمایشهایی را که طی این چند سال از زنش گرفته شده است را به من نشان میدهد. او هم میگوید: عاجز ماندهام، کاش پزشکی پیدا شود و بیماری زنم را تشخیص دهد، پاسخ آزمایشها و MRI هایی که تاکنون از وی گرفته شده هیچ چیزی را نشان نمیدهد. از او در خصوص کار و پیشهاش میپرسم، میگوید: راننده تاکسی هستم اما این روزها خانهدار شدهام و باید به امور خانه و بچهها رسیدگی کنم چون کسی نیست از آنها نگهداری کند. در ادامه از او میپرسم که آیا شخص دیگری را با علائم بیماری مشابه زنش در استان میشناسید؟ پاسخ میدهد: در استان خودمان دو نفر دیگر را با علائم مشابه همسرم دیدهام اما نمیدانم که آنها نیز دقیقاً همین بیماری را دارند یا نه. غزال در پایان صحبتهایش عاجزانه درخواست کمک دارد او آرزوی پایانی خود را اینگونه مطرح میکند که ای کاش پزشکی پیدا شود و بیماریم را تشخیص دهد و روزی برسد که یکبار دیگر مانند گذشته روی پاهایم بایستم. اما چگونگی بیماری غزال را از دکتر «عارف رجبی»، متخصص مغز و اعصاب که یکی از پزشکانی است که غزال برای مداوا به وی مراجعه کرده است نیز جویا شدیم، وی نیز به ناشناخته بوده این بیماری اشاره و خاطرنشان کرد: از سال 91 که غزال مراجعات مکرر پزشکی داشته است، آزمایشها و تصویربرداریهای به عمل آمده از وی تاکنون به تشخیص خاصی منجر نشده است. اکنون که در آستانه سال نو هستیم چقدر خوب است که دلهای مهربان و دستهای سخاوتمند به یاری انسانهایی بشتابند که عاجزانه درخواست کمک دارند. غزال به حمایتهای مادی و معنوی شما هموطنان نیاز دارد و اینکه پزشکی حاذق از پزشکان سرزمینمان بیماری او را تشخیص دهد و او را از این آینده مبهم و تاریک رهایی بخشد. معجزهها هر روز در زندگی ما انسانها رخ میدهند، بیائیم در این روزهای پایانی سال، معجزه زندگی دیگران باشیم. به گزارش ایسنا، شماره تلفن 33287516-087 داخلی 16 جهت دریافت کمکهای شما به این خانواده آماده پاسخگویی است. گزارش از «ویدا باغبانی» - ایسنا کردستان انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]