تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكاتِ رفاه، نيكى با همسايگان و صله رحم است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855381978




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خبر، کوتاه است؛ مادری گریخت!


واضح آرشیو وب فارسی:شما نیوز: شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز): پیرزنی ناتوان و فرتوت، توجه مرا به خود جلب کرد. حرکات و نگاه سرگردان او نشان می داد که مکان یا فرد خاصی را جست وجو می کند. به قصدکمک به پیرزن به او نزدیک شدم: " سلام مادر! کجا م خوای بری؟! " پیرزن، هراسان چند قدم عقب رفت و با دست، صورتش را پوشاند: "م... مأ... مأموری؟! "به گزارش خبرنگار شبکه مردمی اطلاع رسانی(شمانیوز): «حمیدرضا نظری» در متن کوتاهی با عنوان«خبر، کوتاه است؛ مادری گریخت!» برای خبرگزاری دفاع مقدس نوشت: دریکی از روزهای پایانی سال و در آستانه بهار دلنشین، دریکی ازایستگاه های مترو، به انتظار آمدن قطار بهشت زهرا، لحظه شماری می کردم. درگوشه ای از سکو، پیرزنی ناتوان و فرتوت، توجه مرا به خود جلب کرد. حرکات و نگاه سرگردان او نشان می داد که مکان یا فرد خاصی را جست وجو می کند. به قصدکمک به پیرزن به او نزدیک شدم: " سلام مادر! کجا می خوای بری؟! " پیرزن، هراسان چند قدم عقب رفت و با دست، صورتش را پوشاند: " م... مأ... مأموری؟! " انگارصدای لرزانش، از ته چا بیرون می آمد. خنده ام گرفت: " مأمور؟!... نه به خدا! " - مشهد؛ می خوام برم پابوس امام رضا! - به سلامتی انشاءالله!... خب حالا با چی می خوای بری مادر جون؟! پیرزن، سرش را بلند کرد و من توانستم چهره چروکیده و بغض کرده اش را ببینم: " باقطار؛ تاچنددقیقه دیگه میاد! " - مشهد؟! باقطار؟! ازاین جا؟! - آره دیگه! می خوام از این جا با قطار، خودم رو برسونم مشهد؛ برای ساعت هشت شب بلیت قطار دارم؛ ایناهاش! و با دست های سست و ناتوان حاصل از رنج زمانه، ازجیب مانتوی مندرس اش بلیتی قدیمی و پوسیده را بیرون آورد و به پهنای صورت شکسته اش خندید: "ببین؛ اینم بلیت قطار درجه یک مشهد!" چه چیزی باید به او می گفتم. آیا او نمی داند که مترو، یک وسیله نقلیه عمومی درون شهری است و به طرف مشهد نمی رود؟ ... پیرزن همراه با موجی از ترس، محتاطانه به اطرافش چشم دوخته بود؛ انگارمی خواست به شکلی خود را از دید و نگاه مسافران پنهان کند. ترس و وحشت پیرزن از چه بود؟... این را می توانستم با کمی شک و تردید حدس بزنم: "ببینم مادر، از آسایشگاه سالمندان فرار کردی؟!" پیرزن، وحشت زده برخود لرزید: " ف... فرار؟!.. نه، نه... من مرخصی گرفتم تا با پسرم برم زیارت امام رضا... یا امام رضا! کمک کن تا هرچه زودتر این قطار مشهد بیاد منو با خودش ببره!! " - حالا پسرت کجاست؟! - نمی دونم؛ الان چندساله منتظرشم! جوون خوبیه؛ اون هیچ تقصیری نداره؛ زنش همش دعواش می کنه و می گه منو از دست مادرت نجات بده!... یه روز پسرم بهم گفت بیا ببرمت زیارت، اما به جای زیارت، منو برد آسایشگاه سالمندان کهریزک و گفت مادر، فردا میام دنبالت!... می دونی آقا؛ الان خیلی وقته چشم به راه همون فردام تا بیاد منو با خودش ببره... وقتی دیدم نیومد، امروز خودم بلیتم رو برداشتم و یواشکی از درآسایشگاه... بلیت کهنه را از دست پیرزن گرفتم و به تاریخ و ساعت حرکت قطار نگاه کردم: " هجدهم اسفند هزار و سیصد و هشتاد، ساعت هشت بعد ازظهر" و به یکباره همه وجودم یخ کرد و ستون فقراتم تیرکشید... آیا او سال ها از زمان عقب بود و خود نمی دانست؟!...آیا او، امروزش را با چهارده سال قبل اشتباه گرفته بود؟!... آیا... ... صدای سوت ممتد، از نزدیک شدن قطارمترو به ایستگاه خبر داد. زبانم بند آمده بود و نمی دانستم چگونه حقیقت را به او بگویم... مانده بودم به چه شیوه ای به او بگویم که این قطار مترو است و مقصدش ایستگاه... پیرزن، درمیان شلوغی جمعیت، وارد یکی از واگن های قطار شد. او خوشحال بود و برق شادی را می توانستم در چشم هایش ببینم. نمی خواستم این شادی موقت را از او سلب کنم. او تا چند دقیقه بعد، به جای حرم امام رضا، به زیارت اهل قبور می رفت؛ جایی که فاصله زیادی با آسایشگاه سالمندان کهریزک و آخرین ایستگاه مترو ندارد؛ به بهشت زهرا!


سه شنبه ، ۲۵اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شما نیوز]
[مشاهده در: www.shomanews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن