واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشت مهمان؛
«دهلی ستاره بود» تجلی عینی سفرنامهنویسی و شاعری
شناسهٔ خبر: 3578518 - یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۴
فرهنگ > شعر و ادب
محمد جواد آسمان میگوید مجموعه «دهلی ستاره بود» سفرنامهای منظوم است که هم برجستگی نگاه شاعرانه در آن گم نشده و هم واقعاً سفرنامه است. به گزارش خبرنگار مهر، محمد جواد آسمان شاعر و فعال ادبی در یادداشتی که در ادامه از نگاه شما میگذرد نگاهی به ویژگیهای زبانی و موسیقایی منظومه «دهلی ستاره بود» سروده مرتضی امیری اسفندقه پرداخته است. آیا میتوان سفرنامهای منظوم سرود که هم برجستگی نگاه شاعرانه در آن گم نشود و هم واقعاً سفرنامه بماند؟ منظومه ارجمند «دهلی ستاره بود» پاسخ مثبتیست به این پرسش. «دهلی ستاره بود»، یک شعر خوب و یک سفر کامل است. شاعر دانشی زمانه ما استاد مرتضی امیری اسفندقه در این منظومه دلچسب، شهودهای شاعرانه خود را در طول سفرش به هندوستان ـ که لابد بیشترش در شهرهای دهلی و آگرا گذشته ـ در شعر نیمایی بلند و چندپارهای شیرازه بسته است. این منظومه، خود سفر است؛ فرازهای این شعر بلند، به تناظرِ خودِ سفر آغاز میشوند و ادامه مییابند و به فرجام میرسند. کسی که از نزدیک پای سخنان رسمی و غیررسمی اسفندقه نشسته باشد، تصدیق خواهد کرد که او بیرون از دنیای شعر هم سخنور زبردستیست. کشف نسبتها و ظرفیتهای ظریفه زبان، گویی ممیزه ذاتی و درونیشده اوست. یکی از انواع چاشنیهای دلچسبی که همواره در سخن و شعر اسفندقه ـ و در این منظومه نیز ـ میتوان یافتشان، چراغانیهای جناسواری از این دست است که من آنها را پیایندهای موسیقایی مینامم: «هاله و هلال» (فراز ۱)، «تلقی و تلقین» (فراز ۵)، «وهم و فهم» (فراز ۶)، «اوج و موج واهمه و فاهمه» (فراز ۶)، «خاطر و خاطره» (فراز ۸)، «کاهن و کهنه» (فراز ۱۵)، «شوقات و سوغات» (فراز ۱۹)، «شرح شرحهشرحه» (فراز ۱۷)، «الهه الهام» (فراز ۱۷)، «شر شر شراب» (فراز ۱۱)، «رنگ زمان و رنگ زمینه» (فراز ۱۲)، «بی برج برج و باغ» (فراز ۹)، «صوفیان صاف و صفاکیش» (فراز ۹) و «لاتانه، لوتواره... بیبند و بار و عار» (فراز ۱۴). اسفندقه منظومهاش را از نمک واجآراییهایی چون «در شرجی مکاشفههای شریف شرم» (فراز۱) و «دهلی، صبور و ساده، سپید و سیاه بود» (فراز ۱) و ترکیبسازیهایی مانند «چشمرس» (فراز ۱)، «عطشخیز» (فراز ۵)، «آیینهور» (فراز ۱۷)، «آیینهواره» (فراز ۹)، «دیرجوش» (فراز ۱۰)، «تلوخوران» (فراز ۱۱)، «کارکشتهرند» (فراز ۱۴)، «لوتواره» (فراز ۱۴)، «تهیپای» (فراز ۱۴)، «نیمخفته» (فراز ۱۶)، «پریدهرنگ» (فراز ۱۸)، «خاموشوار» (فراز ۱۸)، «زمزمهوار» (فراز ۲۱) و «تلونخورده» (فراز ۲۱) هم بیبهره نساخته است. اما شاید یکی از چشمگیرترین جنبههای شعر اسفندقه که در کتابهای پیشین او هم قابل رصد بود، راحتی شاعر در دخالت دادن واژههای بومی کمترآشنا در شعر است. این قبیل واژهها ـ مثلا در این منظومه: شلتاق، جغجار، شیرزد، شره، تهیپا، دل، تلو ـ گرچه الزاما خودمانی نیستند اما آنقدر هم عصاقورتداده و کتابی نیستند که گمانه فاصله شعر و مخاطب را به چند سده برسانند. جنم این واژهها بیشتر روستاییست تا آرکاییک. بار صمیمیت را در شعر اسفندقه امّا، به باور من، نه مطلقاً زبان، بل بیشتر، پستوهایی بر دوش میکشند که شاعر، مخاطب را به آنها راه میدهد؛ این یعنی از نهانیترین خطوراتِ خویشتنِ خویش سخن گفتن با خواننده شعر؛ القاگرِ حس ازخودبودن و معتمد بودنش. در این منظومه، در کنار کاربردهای کهنتر زبانی، مانند «واکشیده است» (فراز۱۲) و «معاینه کردم» (فراز ۱۳)، کاربردهای بیانی خاص را هم البته میبینیم؛ مواردی چون: «بهتر زمین [= بهترین زمین]» (فراز ۵)، «آیا / من در شعور راز تناسخ رسیدهام؟ [= آیا من به شعور راز تناسخ رسیدهام؟]» (فراز ۷)، «انگار میکنی [= میانگاری]» (فراز ۱۲)، «رویت نداشتند [= رویت نمیکردند]» (فراز ۱۷)، «هریک به کار خویش گرفتار و بار خویش [= هریک به کار و بار خویش، گرفتار]» (فراز ۲)، «این شاعران که اینهمه شعر ـ و چهقدر خوب ـ در هند گفتهاند [= این شاعران که اینهمه شعر در هند گفتهاند؛ و آنهم چهقدر خوب!]» (فراز ۱۷)، «در شعر بستهاند [= در شعر به کار بردهاند]» (فراز ۱۷) و «خون و خانهتکانی [= خونتکانی! و خانهتکانی]» (فراز ۱۷). یکی دیگر از کاربردهای خاص زبانی شایان توجه در این فرازها از شعر اسفندقه، حذف «در» است؛ مثلا در: «[در] دهلی، غروب، دیر میرسد و دیر میرود» (فراز ۱۳) و «[در] دهلی تلو نخورده، به تهران رسیدهام» (فراز ۲۱). از زبان که درگذریم و به موسیقی که برسیم، باید گفت که یکی از اقتضائات شعر نیمایی و وجه ممیّزهی آن با قالب بحرطویل ـ که کسانی چون «م. امید» نیز به ضرورت و چند و چون آن پرداختهاند امّا به گمانم کمتر شاعر نیماییسرایی در وفاداری به آن تجویز کامروا شده ـ، سوای قافیهبندیِ درست و بهاندازه، رستگاری در اجرای درستِ پاگردها و رعایت بزنگاههای موسیقاییِ سطرهاست؛ چیزی که به باور من، نه تنها یکی از عرصات اثبات توانایی شاعران نیماییسرا به حساب میآید، بلکه حتّی بیاغراق، میتواند حکم مرگ و زندگی یک شعر نیمایی را امضا کند! ساده بگویم؛ اسفندقه توانسته با بُریدنِ دنبالهی سطرهای شعرش از جاهای مختلف، رخدادهای متنوّعی از وزن «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلُن» ارائه دهد. امّا این انصافاً همهی ماجرا نیست... از بحث قافیهبندی ـ که مجال طرحش نیست ـ که بگذریم، اگر اصحاب فن، کتاب «دهلی ستاره بود» را در دست بگیرند و موارد زیر را مرور کنند، خواهند دید که شاعر چگونه توانسته با استفاده از پتانسیلهای گوناگون تصرّف در وزن، نمونهای والا از موسیقای شعر نیمایی عرضه کند: «با [فعل] بینهایت، سیارهی غریب» (فراز ۱)، «سیل سهچرخه و [مکث] ریکشا» (فراز ۲)، «در ازدحام گیج خیابان [ها] / شلتاق میکنند» (فراز ۴)، «آنجا که آدم و [مکث] حوا / بعد از [فعل] هبوط، هراسان» (فراز ۵)، «آنجا که [فعل] کالبد خاک» (فراز ۵)، «همواره [فعل] در همه حالی» (فراز ۶)، «از هر طرف که رفتم و / برگشتم [و فعل] / جز حیرتم به هوش نیفزود» (فراز ۷)، «مرغان پرگشوده آمین [اند]؟» (فراز ۸)، «آن صوفیان صاف و صفاکیش [اند]» (فراز ۹)، «[مفعول] دیر میرسد و / دیر میرود» (فراز ۱۳)، «آن شعرها که هرکس و از هر [جا]» (فراز ۱۷)، «در هند / بیتکلف و توجیه [و فاعلن] / تعبیر میشود» (فراز ۱۷)، «ناب و نگفته معنی بسیار [ی]» (فراز ۱۷)، «به [= بر] کوچههای هند / به [= بر] خانههای هند / به [= بر] مردمان هند / بدهکار [و فاعل] است» (فراز ۱۷)، «[مفعول] بل به خنده / [مفاعیل فع] گریست» (فراز ۱۸)، «به [= بر] شاهنامهخوانی شبهای بیکسی» (فراز۲۱). البته نمونه کاملتر و حتی جسورانهتر اینگونه تصرفات وزنی را میتوان در برخی از واپسین سرودههای فروغ فرّخزاد و تعداد کمتری از اشعار نیمایی ژاله اصفهانی دید. هرچند نامگذاری این کتاب و این منظومه، سبب میشود که مخاطبِ جدّی، ناخواسته با پیشزمینه محتوایی حماسییی از سنخ «وارتان / نازلی ستاره بود» ا. بامداد و «کیوان ستاره بود» هـ. ا. سایه به سراغش برود و غافلگیر شود، اما باید از شاعر سپاسگذار بود که از بسیاری از ظرفیتهای موضوعیِ هندوستان ـ مناظر، مردم، معماری، حتی نسبتی که با دورهای از شعر فارسی دارد و... ـ بهره برده تا ما را با آناتی از شگفتی و شهود، مسافرِ هند کند. به عنوان مخاطب جدی این کتاب، یعنی کسی که دلبسته شعر و هند است و دقایقی از زندگیاش با خواندن آن دلپذیرتر شده، از ناشر محترم هم بابت انتخاب درست، و کیفیت قابل قبول چاپ، و طراحی چشمنواز و متناسب جلد، سپاسگزارم و البته امیدوارم در چاپهای مکرر بعدی ـ که چنین باد! ـ، نوشته پشت جلد را با کمی وسواس و حواسجمعی اصلاح کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]