محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1847316195
آندلسیزاسیون ایران (سینما و استعمار قلب ها )
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سوپر شیعه - از آنجا که در سال های اخیر موج سیاست زدگی در سینما به صورت آشکار نمودار شده و این موج در راستای تامین هدف برخی گروه های سیاسی معارض با انقلاب در برابر دولت خدمتگزار هیچ مرز و محدوده ای نمی شناسد، بر آن شدم تا اندکی از این رفتار را با نقدی به گذشته درخشان و تابنده اش با شما عزیزان واکاوی کنم. مقدمه: مهمترین عرصه ای که توسط استعمار نوین باید مورد هدف قرار میگرفت فرهنگ مردم بود. فرهنگی که توسط اسلام و با پشتیبانی تمدن کهن ایرانی، سدی بسیار محکم در برابر متجاوزین به خود ساخته بود و ریشه های آن چنان عمیق بود که با هیچ عنصری جز فرهنگ منحرف غربی که مبتنی بر فحشاست نمی شد آن را شکست. حکام یهود در پروتکل های خود به این مورد به صراحت اشاره میکنند که باید به هر شکلی رسانه ها را در اختیار خود بگیرند و با سر گرم کردن عموم جامعه، طرح های شیطانی خود را به راحتی عملی کنند. در ایران موج تهاجم فرهنگی با رسانه های نوشتاری شروع شد و با آمدن رادیو و به خصوص سینما به شکلی غیر قابل باور نشر و تسریع پیدا کرد. از همان آغازین روزهای تهاجم فرهنگی غرب مسیحی نما، سینمای تازه تاسیس خدمات بی شماری به سیستم شیطانی استعمار نوین کرد که سست کردن اعتقادات مردم یکی از اهداف بلند مدت این رسانه در دست شیطان بود. با نگاهی اجمالی به فعالیت این رسانه از گذشته تا کنون و روند تحرکات و تغییرات در این حوزه به خوبی در مییابید چرا این قشر معروف این چنین با اصلاحات ویرانگر دوم خرداد همراه و یکپارچه عمل میکند. شاید شما هم از جمله کسانی باشید که وقتی یک فیلم سینمایی جدید در سینما یا در کلوپ های تصویری منتشر میشود مشتاقانه به سوی آن می شتابید و آرزو دارید که فیلمی متفاوت در سطح سینمای کشور تولید شده باشد که در آن اعتقادات دینی و ملی به شکلی درست و واقعی به نمایش گذاشته شده باشد اما بعد از تماشای آن فیلم تنها چیزی که نصیبتان میشود پشیمانی از صرف وقت و پولتان است، چیزی که در این گونه آثار به عنوان یک اصل تلقی شده و باید مورد توجه قرار بگیرد پمپاژ روحیه ضعف، شیطان ترس، اهرمین غم و اندوهی است که به واسطه داستان و عوامل اجرایی فیلم، همیشه در ذهن مخاطب می ماند و یگانه دلیل این موضوع انقلاب و روحیه انقلابی شناخته میشود. فقر و فلاکت دست مایه اصلی این آثار فاخر و تاثیر گذار است. البته این فقر و فلاکت همیشه در انقلاب ریشه دارد و ربطی به سلسله شاهان که صدها سال این کشور را از جهان عقب انداختند ندارد! بعد از روی کار آمدن دولت نهم و ورود افرادی چون آقای صفار هرندی در وزارت ارشاد ما بسیار به خود وعده و نوید دادیم که انشاء الله این وضع تمام میشود و فصل جدیدی در سینمای کشور رقم میخورد اما بعد از گذشت سه سال و نیم به این نتیجه تلخ و البته زجر آور رسیده ام که این وضع، معلول علتیست که ریشه در تاریخ سینمای ایران دارد و البته بخشی از آن را طبق عهد گذاشته شده با هم مرور خواهیم کرد. وضعیت فعلی سینمای ایران با ضابطه و وضع قانون تغییری نکرده و نمیکند، درست است که در سالهای اولیه انقلاب وضعیت سینما با زور و ضرب، کمی تغییر پیدا کرد اما باید یادمان باشد شاکله آن سینما و این سینما از توابین زمان ستم شاهی بوده و یا در حداقل بدبینی و واقع گرایی باید این موضوع را قبول کنیم که بدنه این سینما اقتباسی کج و معوج از سینمای قبل از انقلاب است که در دوره های اخیر این الگو با هالیوود جا به جا شده و در این شکی نیست که صنعت سینمای ایران با اشلهای غربی تعریف و پایه ریزی شده است که البته بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی آن وضعیت کمی بهتر و متناسب با وضعیت جامعه باز تعریف شد، ولی در زمان زمامداری اصلاح طلبان و کسانی چون مهاجرانی ها بعضی عقده ها و غده های سرطانی از زیر پوست خود بیرون زدند و شد آنچه دیدید و میبینید. اما برای تحلیل این موضوع بهتر است تاریخ سینمای کشور را با هم مرور کنیم: تاریخچه: دالان هزارتوی تاریک و سرد سینمای ایران در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی برابر با ۱۹۰۰میلادی همزمان با سفر مظفرالدین شاه به دیار فرنگ و دیدن سینماتوگراف شکل گرفت. حضرت اجل با دیدن این جادوی دلفریب غرب دستور خرید آن را به ابراهیم خان عکاسباشی داد تا به صورت رسمی این اختراع وارد ایران شود. البته آن سینما در ابتدا مخصوص درباریان به ویژه هدف اصلی یعنی زنان دربار بود و از آنجا که فیلمهای به نمایش درآمده صامت و تک حلقه ای بودند فقط برای وقت گذرانی مورد استفاده قرار میگرفتند. اولین مکان شبیه به سینما هم در سال ۱۲۸۳ در تهران آغاز به کار کرد. در زمانی که کشور در موجی از مشروطه خواهی و استبداد ستیزی قرار داشت مستکبران جهانی با همان خوی استبدادی و شیطانی خود پایه های سینمای ایران را بنا مینهادند تا طرح دراز مدت خود را برای استحاله فرهنگی مردم ایران از حالت تئوریزه به حالت اجرایی و دین ستیزی خود را در بخش فرهنگی با قوت بیشتری به پیش ببرند. در حالی که مردم سرگرم فعالیتهای اجتماعی و خواص در پی سیاست بازی های خود بودند اربابان ظلم و جور و فریب مشغول زدن پایگاهی بودند که بتوانند بر قلب و فکر مردم حکومت کنند؛ پایگاهی که با هیچ انقلابی سقوط نکند. موضوع قابل توجه اینکه اولین مدرسه سینمایی ایران توسط یک ارمنی به نام آوانس(اوگانیانس) اوهانیان در خیابان علاء الدوله با نام "مدرسه آرتیستی سینما" تاسیس و رشته هایی مانند: بازیگری – بوکس – شمشیربازی و آکروبات، تکنیک سینما و رشته های مرتبط در آن تدریس میشد. بعد از یک سال ۱۲ نفر از آن مدرسه فارغ التحصیل شدند. سینمای ایران توسط مستعمران انگلیسی و با همکاری ارمنی ها پا گرفت. آقای اوهانیان در مسکو تحصیلات سینمایی خود را به پایان رسانده بود. اولین فیلم ایرانی که توسط این فرد در هندوستان مستعمره انگلیس تولید شد " آبی و رای" نام داشت. این فیلم در سال ۱۳۰۸به کارگردانی آگانیانس تولید و آماده اکران شد. نمی دانم این را یک اتفاق بخوانم یا بدانم که اولین مدرسه، اولین کارگردان، اولین بازیگران زن و مرد و... توسط ارمنی ها در ایران قدم به عرصه وجود گذاشتند یا این فراتر از یک اتفاق بوده و توهم توطئه ای در کار نیست و این عین توطئه بود! همزمان با ساخت این فیلم "ابراهیم مرادی" فیلم دیگری به نام "روح و جسم " یا انتقام دو برادر را فیلمبرداری میکرد، اما به دلایل مختلف آن فیلم نیمه کاره ماند و از آن جالب تر اینکه همان 45 دقیقه ساخته شده با یک پرده "رقص" در رشت به نمایش در آمد. در این فیلم دو زن ارمنی به نام های "لیدا ماطاوسیان" و "ژاسمن ژوزف" بازی کرده بودند. بعدها ابراهیم مرادی "استودیوی جهان نما" را در انزلی تاسیس کرد. البته این خط شکن ها ماموریت پنهان خود را به هر شکلی و در هر قالبی ایفا میکردند و این مهم نبود که فیلم در ژانر کمدی باشد یا درام مهم تغییر نگرش مردم و جلب آنها به این پدیده جدید بود. کمتر از یک سال بعد از این قضیه اولین مجله سینمایی ایران با نام "سینما و نمایشات" انتشار پیدا کرد. شک ندارم صاحبان آن نشریه فکر این را هم در مخیله خود راه نمیدادند که این کار آنها سر آغاز یک روند باشد که ده ها سال بعد و در عصر حاضر ما، روی دکه هر روزنامه فروشی تعداد بی شماری از آن نشریات به وضوح رؤیت شود، مجلاتی که نامی جز زرد نمی توان روی آنها گذاشت. در سال ۱۳۱۱دومین فیلم اوهانیان با نام "حاجی آقا اکتور سینما" ساخته شد و به خوبی نشان داد این جادوی غرب فقط برای سرگرمی مردم به این دیار فرستاده نشده و طرحهای بسیار عمیق و پیچیده ای پشت این جریان قرار دارد. توطئه ای شگرف که هدفش نابودی دین مردم با وارد کردن همان فرمول آندلس بود. ایران تنها نقطه در جهان اسلام بود که با محوریت دین واقعی اسلام و با راهبری مراجع هوشیارش هنوز بر سر اعتقاداتشان میجنگیدند و حاضر نبودند سر سوزنی از اعتقادات خود کوتاه بیایند. حاجی آقا اکتور سینما داستان مردی مذهبی بود که مخالف بازیگر شدن دخترش در سینما بود اما در انتهای فیلم به این موضوع تن در میدهد. نمونه این فیلم به اشکال مختلف و با داستانهای پیچیده تر بارها و بارها به نمایش در آمده و نمونه بعد از انقلاب آن فیلم "سینما سینماست" اثر "ضیائالدین دری" است که تقلیدی بی نقص از همان فرمول تعریف شده در ده ها سال قبل از او بوده، آن فیلم اولین نمونه تقابل سنت(دین) و مدرنیسم(کفر) بود . اگر ما باقیات و صالحات را قبول داشته باشیم باید باقیات و سیئات را هم در نقطه مقابلش قبول کنیم. کسانی که چه در آن زمان چه در زمان ما و چه در آینده با فروختن چهره ، اندام و عشوههای خود به چشم های نامحرمان، دل و جان مردمان را در خط مشی تعریف شده استحاله فرهنگی میلرزانند، باید این نکته را متوجه باشند تا زمانی که آن فیلم دست به دست بگردد و تا زمانی که حس شهوت، حسادت و یا هر حس نفسانی دیگری را در کسی بر بیانگیزند، بی شک سهمی از آن گناه را برای خود ذخیره شده بپندارند و بدانند که همانطور که قبلی ها فراموش شدند ولی گناهشان ماند آنها هم چنین خواهند شد. در آن فیلم اولین بازیگر زن سینمای ایران با نام "آسیا قسطانیان " ایفای نقش کرد. او که یک مسیحی نما بود با بازی در این فیلم برای همیشه در صحنه سینمای کشور نام خود را به عنوان یک خط شکن که حاضر شد روح خود را به شیطان بفروشد ثبت و ضبط کرد و برای خود تا قیامت نامه ای را گشود که در آن جز آتش چیز دیگری ثبت نخواهد شد. وی جزء بزرگترین فراموش شدگان تاریخ سینمای ایران به حساب می آید، مرگی که قبل از مرگ دنیویش به سراغش آمد و مایه پند و اندرز برای امثال او شد، ولی به گفته امیر مومنان علی علیه السلام: در دنیا چقدر پندها بسیارند و چقدر پند گیرنده ها کم. در سال ۱۳۱۲ابراهیم مرادی تصمیم گرفت دومین فیلم خود را با نام "بولهوس" بسازد. این فیلم در استودیوی شخصی وی که با نام "محدود فیلم ایران" مشهور گشت، ساخته میشد ولی مشکل اصلی همان مشکل همیشگی آن زمان ها بود: پیدا کردن بازیگران نقش اول زن که این امر با درج آگهی و البته همکاری ارامنه که محدودیتی در خود حس نمیکردند حل شد و کار کلید خورد. این فیلم پس از تولید در سال ۱۳۱۳در سینما "مایاک" به نمایش در آمد. تغییر جهت جمهوریت به نظام سلطنتی، کودتای میر پنج، رشد جریانهای ضد سلطنتی هیچ یک در راهبرد کلان سینما که توسط بیگانگان ترسیم شده بود خللی وارد نمیکرد و گویی این سینما هیچ رابطه ای با متن جامعه و مردم نداشت که اگر واقع گرایانه بنگریم به نوعی شکل دهند آینده آنها هم بود. اما فیلمی که آن را بهتر میشناسید فیلم "دختر لر" بود . این فیلم توسط عبدالحسین شیروانی یا شیرازی معروف به "سپنتا" در سال ۱۳۱۱ باز هم در هند و در استودیو "امپریال هند" تولید شد. او به "اردشیر ایرانی" هم معروف است و جای سوال است که آیا این اسم میتواند واقعی باشد یا شخصیت مرموز وی همیشه در حاله ای از ابهام باقی خواهد ماند! در این فیلم هم مثل فیلمهای قبلی تلاش شده بود فرهنگ جامعه را یک گام دیگر به سمت فرهنگ غربی سوق بدهند ولی برای پیدا کردن بازیگر نقش "گلنار" چنان دچار دردسر شدند که مجبور به استفاده از همسر راننده سفیر انگلیس در تهران گشتند. "روح انگیز سامی نژاد" یکی از خط شکنهای دیگر بازی در سینما بود. او در اولین فیلم ناطق ایران بازی کرد و با این عمل نام خود را در جرگه کسانی که برای خود باقیات السیئات میگذارند جاودانه نمود. البته پاداش این عمل او در همین دنیا داده شد، در همان فیلم او از اسب به زمین افتاد و کفشش چنان جراحت شدیدی بر بدنش به جای گذاشت که با تلاش اطباء هم درمان نشد و ضربه ای به او وارد ساخت که حسرت داشتن فرزند برای همیشه در دلش ماند. او که تا همین چند سال پیش در پاسداران تهران زندگی میکرد در طول زندگیش سه بار ازدواج کرد که هر سه بار منجر به جدایی او از همسرش یا بهتر است بگوییم همسرش از او شد، که البته این روند در این دست افراد عادی به حساب می آید، اما در آن زمان این عمل زیاد عادی نبود! او در اواخر عمر به بیماری آب مروارید دچار و در نهایت در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۶ در سن ۸۱ سالگی درگذشت. او در خاطراتش آورده که بعد از برگشتن از هند در ایران دچار مشکلات بسیار زیادی شده بود؛ از طرف خانواده اش طرد شد. هر جا میرفت و او را میشناختند با سنگ و چوب و دیگر وسایل به او حمله ور میشدند و به همین خاطر نیاز به محافظ شخصی پیدا کرد. اینگونه شد که بعد از فیلم دومش یعنی لیلی و مجنون دیگر در هیچ فیلمی بازی نکرد. این فیلم در سال ۱۳۱۲ در دو سینمای "مایاک و سپه" به نمایش درآمد. در این میان توده مردم همچنان برخوردی سرد و بهتر بگوییم با شکی نسبت به این پدیده فرنگی داشتند که آن هم مدیون روحانیت بیدار و گوش به زنگ بود. فیلمهای دیگر سپنتا "اردشیر ایرانی": لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و چشم های سیاه نام داشت، که آخرین اثرش همان لیلی مجنون بود که در سال ۱۳۱۶ به نمایش درآمد. از سال ۱۳۱۵ تا سال 1326فیلم دیگری در ایران ساخته نشد. گرچه همه آن فیلمهای قبلی هم در هند به تولید رسیده بودند. از سال ۱۳۲۴ اسمائیل کوشان فارغ التحصیل فرنگ که در استودیوهای آلمانی و اتریشی کار کرده بود دوبله فیلمهای اروپایی و آمریکایی را در ایران شروع کرد و اولین اثر او فیلمی فرانسوی با نام "نخستین وعده دیدار" بود که در ایران با نام "دختر فراری" به نمایش در آمد، با کمی دقت نسبت به نام گذاری این فیلم ها که جزء اولین ها به شمار می آیند به خوبی متوجه میشوید چه هدف های کثیفی در متن و بطن این سوغات ها فرنگی نهفته شده بود. در زمانی که زنان ایران با چادر و روبند بیرون می آمدند و جوی سالم و سنتی بر جامعه حاکم بود٫، لفظ دختر فراری می توانست با یک ضربه دو هدف را نشانه گذاری کند: اول جذب مخاطب به واسطه نام کثیف و نا شناخته خود، دوم تلنگری باشد برای زمینه سازی چنین امری در آینده، پدیده ای که امروزه دیگر جزئی از زندگی رقت بار جامعه ما شده است و معضلات بسیار جدی در سطح و عمق جامعه بر جا میگذارد. این فیلم دیگر مثل فیلمهای قبلی با بی توجهی مردم روبه رو نشد و او را به این امر واداشت تا سینمای فارسی را کلید بزند. در سال ۱۳۳۸ فرح غفاری "کانون فیلم" را پایه گذاری کرد. نام آشنای "شهلا ریاحی " به عنوان اولین کارگردان زن ایرانی در تاریخ سینمای کشور ثبت شده است. او فیلم "مرجان" را در سال ۱۳۳۵ کارگردانی کرد. شروع فصل نوین سینمای ایران از سال ۱۳۳۷ بود که اربابان پشت پرده سینما تصمیم گرفتند یکسری مؤلفه های خاص مانند: رقص و رقاصه، آواز، کافه و استفاده از مشروب، قهرمان های مطلقا خوب و دشمنان مطلقا بد، رفتارهای قشر اوباش جامعه(لات)، بی حیائی ها و شکستن قبح دینی جامعه، بدلباسی های بسیار زننده و ... را که در فیلم های قبلی با احتیاط مورد استفاده قرار میگرفت با شدت و قوت زیاد به کار بگیرند تا با این مؤلفه ها بتوانند در دین زدایی از جامعه نقشی موثرتر ایفا کنند. دکتر هوشنگ کاووسی این گونه فیلم ها را به صورت رسمی "فیلم فارسی" نامید و این گفته هژیر داریوش منتقد دهه ۳۰ سینمای ایران از این واقعیت تلخ تاریخی پرده بر میدارد؛ زمانی که او در یک نقد خود چنین آورد: اولین فیلم ساز ایرانی هر که باشد هنوز فیلمی نساخته است. گفته میشود موج روشن فکری در سینمای ایران در سال ۱۳۴۸ با دو فیلم " گاو" ساخته "داریوش مهرجویی" و "قیصر" به کارگردانی " مسعود کیمیایی " آغاز شد ولی مؤلفه های فیلم فارسی در آثار این دو نفر تا امروز هم موج میزند و استفاده از لفظ روشنفکر برای آنها کمی سنگین و نا متناسب می نماید. در دوران سیاه ستم شاهی انبوهی از فیلم های فارسی روانه سینما شد که البته قشر متدین را بیش از همه میسوزاند و با تحریم آنها رو به رو میشد ولی از این نکته نمیتوان گذشت که کار چند دهه ای استعمار فرهنگی به بار نشسته بود و تعداد سینماروها بسیار بیش از آن چیزی بود که کسی بتواند آن را انکار کند یا خیال بخواند، بر عکس گذشته دیگر مشکل پیدا کردن بازیگران زن وجود نداشت بلکه مشکل انتخاب آنها و جدا کردن از خیل عظیم جمعیت متقاضی بود. این سینما با قدرتی باور نکردنی پای بسیاری از امور دیگر را در این ملک باز کرد، از کاباره ها و کلوپهای شبانه تا چیزها و جاهایی که نویسنده از نوشتن آن شرم دارد! چند نسل متمادی در این دوره "تاسیس تا بلوغ سینما" در قبل از انقلاب آمدند و رفتند و بسیاری با این فرهنگ با تمام وجود خو گرفتند و با آن بزرگ شدند. با آرزوهای واهی ساخته و پرداخته دست آنها زندگی کردند و روز به روز به آن وابسته تر شدند. وضعیت اسف بار حاصل استحاله فرهنگی فضا را برای قشر متدین جامعه بسیار نا امن و غیر قابل تحمل کرده بود؛ ذهن های آکنده از خیالات و توهمات این جادوی غرب مجال هرگونه فکر کردن به وضعیت معیشتی و واقعی کشور را از آنها گرفته بود و تنها چیزی که مورد توجه و اهمیت قرار میگرفت لاابالی گری، کافه گردی ها، تماشای رقص رقاصه ها، تغییر لباس طبق مد روز و ... بود و در میان این خفقان و بی توجهی ها تنها چیزی که رو به نابودی میرفت فرهنگ اسلامی-ایرانی کشور بود. کسانی چون شاه و اطرافیانش خود را در حریم امن این جادوی کم نظیر محفوظ میدانستند. اگر زمانی زنانی بودند که به خاطر قضیه کشف حجاب پدر او(میر ژپنج)، تا چند سال از خانه بیرون نیامدند در این زمان احتیاجی به اجبار یا تهدید نبود بلکه با یک فیلم میتوانستند هر آنچه صدها روحانی بر بالای منبر فریاد بزنند را در ساعتی به باد بدهند. اما آن قشر عظیم متدین و خون به دل از این همه ظلم به رهبری مردی از جنس نور طومار این سلطنت را در هم پیچیدند و شاه و عفریت های اطرافش را به جهنمی که از آن آماده بودند فرستادند. دهه 50 پایان دوره اول فیلم فارسی و افول آن از آسمان سینمای ایران بود. افولی که ریشه در بیداری دوباره مردم نسبت به آرمان های بلند اسلام برای آنها بود و متعاقبا آن بیداری موجب خاموشی پوچ گرایان گشت. " قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا". در سال های ۵۶ و ۵۷ فیلم های ایدئولوژیک و انقلابی اکران میشد و بعد از انقلاب و سر و سامان پیدا کردن وضعیت کشور در سال 1361 بنیاد فارابی توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاسیس شد. جشنواره فیلم فجر هم در همان سال وجود خود را در جامعه جهانی سینما ثبت کرد. در این زمان با فرار قشر بزرگی از بازیگران، خوانندگان، رقاصان و ... صحنه سینمای ایران برای افراد متعهد و انقلابی جا باز کرد گرچه فیلمهایی که در سینما به نمایش در می آمد تا چند سال نخست انقلاب متاثر از دوران ستم شاهی بود اما با ورود چهرهای انقلابی یا انقلابی شده این بخش به سمت بهبود وضعیت خویش قدم های مثبت بزرگی برداشت. اما به گفته کارشناسان اوج قله سینمای ایران از آغاز تا کنون در 8 سال دفاع مقدس رقم خورد. در این دوره فیلمهای بسیار خوب و زیبایی که در روحیه ملت شریف ایران تاثیری فراموش نشدنی گذاشت تولید شد. اما بعد از دوران جنگ وضعیت سخت اقتصادی ناشی از آن دوران بعلاوه تغییر نگرش ها نسبت به انقلاب و انشقاق در مردان انقلاب باعث شد که سینما باز از مسیر خود دور شده و کم کم به مسیر انحرافی کشیده شود، شاید بتوان دوره بعد از ریاست آقای هاشمی و تیم ایشان را سر آغاز سینمایی جدید در ایران نامید. سینمایی که با ژستی طلبکارانه تمام انقلاب و دست آوردهایش را نه تنها زیر سوال میبرد بلکه با پوست اندازی و بیرون آمدن از زیر کالبد انقلابی خود و با کمک عناصر نفوذی سعی در استحاله فرهنگ انقلابی جامعه خسته از جنگ و تحریم اقتصادی درایران کرد و متاسفانه میکند. البته هیچ مکانی بهتر از خانه هنرمندان برای این موضوع نبود. افرادی چون رامین جهانبگلو، هاله اسفندیاری، یحیی کیان تاج بخش و کسانی چون سیامک پور زند و تیمش در تلویزیون و افرادی دیگری در عرصه سایتها و وبلاگها حرکتی شتابنده برای آنچه که آنها آن را "تغییر رژیم" مینامیدند صورت دادند که نتایجی چون ۱۸ تیر ۷۸ حاصل دسترنج آنها بود، اگر آمار بسیار وحشتناک طلاق را از این نتایج حذف کنیم نمی توانیم بی بند و باری های اجتماعی در عرصه پوشش جوانان، اکس پارتی ها و باز شدن دوباره کافه ها که با نام جدید کافی شاپ هویت خود را پنهان میکنند نادیده بگیریم. اگر زمانی زنان و دختران این مملکت را به زور از داشتن حجابشان منع میکردند و آنها بر سر این موضوع تا سر حد مرگ جنگ و ستیز میکردند، باید اکنون طرح هایی چون امنیت اخلاقی را برای حفظ عفت عمومی جامعه مستمر کنیم و بسیاری از خود میپرسند چرا؟ چرا آن زمان حجاب معادل جان شناخته میشد و افراد حاضر بودند چند سال از خانه بیرون نیایند ولی از حجابشان دست نکشند ولی الان باید یک روسری را به زور بر سر دخترانمان حفظ کنیم!؟ دلیل آن و این، هوایی است که در آن نفس میکشیم! بله فرهنگ، فرهنگی که به قول مقام معظم رهبری مظلوم مانده و باید رفع مظلومیت از آن صورت بگیرد. شما برای جوان خود ساعت ها منبر میروید و او را موعظه میکنید اما او با دیدن یک فیلم، قهرمان خود را میبیند که نه حجاب دارد نه حیا بعد خود را به جای او میگذارد و سعی در همسان سازی با او میکند و در نهایت میشود آنچه که امروز در خیابانهای شهرها و متاسفانه بعضی روستاهایمان جاریست و همه با به خواب زدن خود میخواهند که وضعیت خود به خود درست بشود. سینمای ایران بعد از خرداد ۷۶ با روی کار آمدن کابینه رفرمیستها و نفوذ عوامل بیگانه در دستگاه های ارشادی و سینمایی با ایجاد موجی بسیار عمیق و ویرانگر در عرصه فرهنگ جامعه ایران که میتوان آن را به سونامی فرهنگی سینمای ایران تشبیه کرد شکل نوینی از استحاله فرهنگی توسط عروسک های خیمه شب بازی بیگانگان رقم خورد. دیگر شبیخون فرهنگی از حالت شبیخون به تکهای سنگین و ناجوانمردانه علیه ریشه های انقلاب تبدیل شده بود. همراه با فضای سیاست زده و پر آشوب کشور سینما هم در روند تسریع تغییر رژیم از درون و با قدرتی لجام گسیخته عمل میکرد. در این دروه فیلمهای بسیاری ساخته شد که هر کدام زخمی بودند بر قلب و جان مومنین جامعه، قشری که گویا باید همیشه از دست این موجود زاده استعمار دل خون باشند. ریشه دوانی هنرمندان زاده سینما در دیگر ارگان های تاثیر گزار چون سیما، رادیو و مجلات و روزنامه ها میزان نفوذ آنها را به حدی از قدرت رسانده که دیگر امیدی به تغییر این وضعیت جز با ورود قشر متعهد و متدین جامعه وجود ندارد. البته لازمه این کار سرمایه گذاری بسیار گسترده و بی توقع عزیزان دولتی و مجلسی است که مطمئنا به وضعیت موجود بی توجه نیستند. امید است که وضعیت موجود با هوشیاری و زمان سنجی مسئولین شورای عالی انقلاب فرهنگی رو به بهبود برود. ادامه دارد... /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 509]
-
گوناگون
پربازدیدترینها