واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
باید دوباره بیاندیشیم که آیا میان پیشرفت تکنولوژیک از یک سو و بیعفّتی و فساد اخلاقی و جنسی آن دیار از سویی دیگر، رابطه ای وجود دارد؟فراهانی: چندی پیش یکی از آشنایان را که برای ادامه تحصیل به آلمان سفر کرده است، دیدم. وی که برای شرکت در عزاداری محرم و دیدار خانوادهاش به ایران آمده بود، اوضاع زندگی در آنجا را خوب توصیف میکرد؛ با این تبصره که ملالی نیست جز دوری خدا. او دائم از نظم و پیشرفت تکنولوژی سخن میگفت... و تنها نکته منفی آن جامعه را در بی عفّتی و فساد اخلاقی و جنسی آن دیار میدانست و از گسترش فساد و فحشا در آن جامعه اظهار تعجب میکرد. هنگامی که من این فساد و فحشا را جزء انکارناپذیر و بُعدی از ابعاد غرب مدرن دانستم، وی به شدت ناراحت شد که از شما فرد تحصیل کرده و فرهیخته بعید است چنین سخنان نسنجیدهای را به زبان بیاورید. واقعیت این است که فساد و فحشا تنها یکی از اهداف و جزئی از بهشتِزمینی است که انسان غربی برای خود تدارک دیده است. دراینباره نظر شما را به گفتارهای آنتونی گیدنز جامعه شناس معاصر انگلیسی جلب میکنم. دیدگاه گیدنز این است که روابط شخصی به طور فزایندهای از قید و بندهایی که «بیرون» از خود این روابط هستند آزاد میشوند و تبدیل به روابط ناب می شوند. برای مثال هر قدر اقتصاد سرمایه داری، رسانهها، نهادهای رسمی آموزشی و سایر نظامهای انتزاعی، تعهّد افراد را بیشتر به سوی خود جلب میکنند، ماهیت «اجباری» حقوق و وظایفی که اعضای خانواده سنتی را به هم میپیوست، بیشتر تضعیف میشود. وی سپس با یکسان دانستن مفهوم «عشق» و ارضاء «غریزه جنسی» آن را با «دموکراسی» مقایسه کرده و میگوید: «اگر رویکردهای گوناگون به دموکراسیسیاسی را مقایسه کنیم، درمییابیم همه آنها خواهان تأمین «روابط آزاد و برابر» بین افراد هستند، به شیوهای که نتایج معینی به بار آید:1- ایجاد اوضاع و شرایطی که مردم بتوانند استعدادهای خود را بپرورانند و قابلیتهای گوناگون خود را نشان دهند2- مصون ماندن از کاربرد خودسرانه اقتدار سیاسی و قدرت جابرانه3- مشارکت افراد در تعیین شرایط ارتباط4- گسترش فرصتهای اقتصادی برای رشد و توسعه منابع موجود». بنابراین گیدنز «روابط آزاد و برابر» را وجه مشترک دموکراسی و آزادی جنسی میداند و درباره «دموکراتیزه شدن حوزه خصوصی» میگوید: «دموکراتیزه شدن حوزه خصوصی امروز نه تنها جزو مقاصد علنی است، بلکه کیفیت ضمنی تمامی آن بخشهای زندگی است که در سایه رابطه ناب قرار میگیرند. اعطای دموکراسی در حوزه عمومی در ابتدا عموماً برنامهای مردانه بود،که در طیّ آن ترتیبی داده شد تا پای زنان، عموماً به وسیله مبارزات خود آنها، عاقبت به مشارکت کشانده شود. دموکراتیزهکردن زندگی شخصی فرآیندی است که کمتر مشهود است تا اندازه ای به این دلیل که در حیطه عمومی رخ نمیدهد، اما نتایج آن همانقدر اساسی و ژرف است. در این فرآیند زنان تا به حال نقش اول را ایفا کردهاند، حتی اگر منافعی که در پایان بدست می آید، همچون حوزه عمومی، در دسترس همه باشد». وی ادامه میدهد: در حوزه سیاسی، دموکراسی مستلزم ایجاد قانون اساسی و طبعاً عرصهای برای بحث عمومی درباره مسایل و موضوعات مربوط به خطّمشیها و تصمیمگیریهای سیاسی است. اما در متن روابط ناب به عنوان مثال در روابط نا همجنسان، معاهده ازدواج تعیین کننده فهرست حقوق متقابل است که اساساً ماهیت «جداگانه اما نابرابر»، این پیوند را رسمیت میبخشد. بنابراین وی سخن از ضرورت تبدیل کردن ازدواج رسمی و الزام آور به یک رابطه مبتنی بر تعهّد حفظ حقوق طرفین (احترام به هوای نفسانی همسر) میگوید و میافزاید تبدیل کردن ازدواج به پیوندی که دلالت بر تعهّد می کند نه این که مجبور کند، این وضعیت را به طور ریشهای تغییر می دهد. همه روابطی که به شکل روابط ناب نزدیک می شوند به نوعی دارای معاهدهای تلویحی هستند که هر یک از شرکا هرگاه حس کنند وضعیتی غیر منصفانه یا ستمگرانه بیش آمده، میتوانند به آن استناد کنند .وی در تبیین تفاوت دموکراسی و آزادی جنسی می گوید دموکراسی کسالتآور و معاشرت جنسی هیجانانگیز است– هر چند ممکن است بعضیها در جهت عکس این قضیه استدلال کنند. هنجارهای دموکراتیک، رابطه جنسی را از توزیع قدرت جدا میکنند. به خصوص از قدرت ذکوریت. دموکراتیزه شدنی که در بطن دگرگونی روابط صمیمانه نهفته است شامل کثرتگرایی رادیکال است، اما همچنین از آن نیز فرامیگذرد. و سرانجام نتیجه گیری می کند که هیچ حد و مرزی برای فعالیت جنسی وجود ندارد مگر آنکه تعمیم اصل خودمختاری و نیز هنجارهای توافقی رابطه ناب ایجاب می کند.رهایی جنسی مرکب از ادغام رابطه جنسی انعطافپذیر با برنامه تأمّلی نفس است. بنابراین برای مثال، هیچ ممنوعیتی برای ماجراجوییهای جنسی وضع نمی شود؛ مادامی که خودمختاری و سایر هنجارهای دموکراتیک مرتبط با آن از سوی طرفین رعایت میگردد. از طرف دیگر، هر جا که رابطه جنسی به صورت وجهی از سلطه استعماری مورد استفاده قرار گیرد، یا هر جا که نشاندهنده نوعی اجبار باشد از آرمان رهایی بخش جنسی فاصله میگیرد. ناگفته پیداست که این سخنان، سخنان یک دانشمند در موضعی کاملاً آکادمیک است و کتمان آن جز بیخردی دلیل دیگری نخواهد داشت. از طرف دیگر باید توجه کرد که اگرچه نظرات دانشمندان در این زمینه یکسان نیست و در امور جزیی تفاوتهایی ملاحظه می شود اما فیالواقع کلّیت مباحث بالا تقریباً از جانب همه جامعه شناسان غربی مورد تأیید است. بنابرین باید دوباره بیاندیشیم که آیا میان نظم و پیشرفت تکنولوژیک از یک سو و بی عفّتی و فساد اخلاقی و جنسی آن دیار از سویی دیگر، رابطه ای وجود دارد؟/2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 243]