واضح آرشیو وب فارسی:رادکانا: به گزارش سرویس اجتماعی رادکانا به نقل از باشگاه خبرنگاران، «هیچ آرزویی ندارم!» شاید حق داشته باشد، روزهایش میان دود ماشین ها و اسپندی که می سوزاند هوا می شود و شب ها خواب های دود گرفته اش به قدری سیاه و سپید است که جایی برای خواب های رنگی ندارد. مصطفی، 10 ساله، با صورتی سیاه و لباس های نیمه پاره میان ماشین ها قم بر می دارد. او روزها کار می کند و درآمدش را به صاحب کارش می دهد و پایان شب به خانه پدرش بازمی گردد، فقط برای 15 هزار تومان! *نوزاد فروشی های سازمان یافته! شاید مصطفی و مصطفی های دیگر حق داشته باشند در مقابل سؤال چه آرزویی دارید؟ بگویند:«آرزو؟!» کودکانی که روزهای شان به کار می گذرد وشب ها در فکر خواب و درآمد فردا به خواب می روند حق دارند با شنیدن واژه آرزو فقط نگاهمان کنند. مدت ها است با مصاحبه تلویزیونی فاطمه دانشور، رئیس کمیته اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران با موضوع خرید و فروش نوزاد در پایتخت به وضوح نقل محافل رسانه ای شده است. امروزه جستجوگرهای اینترنت بهتر از هر موضوعی، تیترهایی با عنوان «کمتر از 5 دقیقه معامله شد» ، «نوزاد فروشی های سازمان یافته!» ، «ماجرای ربودن یک نوزاددر بیمارستان مشهد» و… را پیدا می کنند، اما پس از مطرح شدن این مسأله به راستی چه اقدامی جهت رفع این معضل انجام شده است؟ چه قوانینی برای حمایت از کودکان بدسرپرست و بی سرپرست، تصویب شده است و کدام یک از این کودکان پس از افشای این ماجرا سر راحت بر بالین گذاشته اند؟! *وقتی کودک در نقش ظاهر می شود! شاید زیباترین اتفاق زندگی بسیاری از آدم ها، تولد فرزندشان باشد و بسیاری از زوج های جوان در آرزوی شنیدن صدای کودکی در خانه شان به پیری می رسند، اما به راستی چگونه کودکانی که داشتن شان آرزوی انسان های بسیاری است، این گونه آواره کوچه ها و خیابان ها می شوند؟! سمیرا مهدوی، فعال اجتماعی در امور زنان و کودکان کار در یکی مؤسسات حمایتی،سال های سال است که در اندیشه خوشبختی این کودکان، سرنوشت آن ها دنبال می کند و می گوید: در بحث کودکان کار دو مسئله وجود دارد. کودکانی که وضعیت خانوادگی نابسامانی دارند و کودک برای کمک به والدین مشغول به فعالیت می شود و کودکانی که مورد سوءاستفاده مادری بی مسئولیت، معتاد و فروشنده مواد و پدری از این قبیل می شوند؛ این کودکان روزانه برای هزینه های ناچیز کرایه داده می شوند. *نوزادانی که فدای تکدی گری می شوند! کمی در کوچه پس کوچه های شهر یا حتی در بزرگترین معابر یا فروشگاه ها و مراکز خرید لوکس که قدم بزنید به کودکان و نوجوانانی را می بینید که کاسه گدایی به دست گرفته اند و یا میان ماشین ها اجناسی را می فروشند و گاهی اسپندی به سلامتی عابران دود می کنند. البته کمی که به اتفاقات دیگر این شهر نگاه می اندازیم شاید کودکانی که آینده خود را در سرچهارراه ها تباه شده می دانند، باز هم در کنار برخی از نوزادان و کودکانی که به فروش می رسند خوشبخت تر باشند. نوزادانی که به گفته مهدوی، حق زندگی به راحتی از آن ها سلب می شود. نوزادانی که به باندهای فروش اعضا فروخته می شوند و یا با مبالغ اندکی برای جلب ترحم شهروندان به متکدیان سپرده می شوند. مهدوی می گوید: مدتی پیش متکدی ای رابا نوزادی دستگیر کردیم. این متکدی دو روز با نوزاد فوت شده در خیابان ها می گشته است. این نوزاد فقط 150 هزار تومان به قصد تکدی گری، از مادری خریده شده بود. * نوزاد در برابر شیشه از کودکانی که به فروش می رسند، تعدادی به تکدی گری مشغول می شوند و برخی به باندهای فروش اعضا فروخته می شوند و بعضی به خانواده هایی می رسند که در آرزوی داشتن فرزند هستند و به طور حتم آنانکه خانه و خانواده ای در خور پیدا می کنند به خوشبختی نزدیک تر می شوند و آنان که مثل آیناز در خانه ای قدیمی به دنیا می آیند، که در حجره هایش مردی یا زنی نشئه نشسته است و در حال مصرف مواد و یا تقسیم مواد مخدر برای فروش است، از پدر هویتی ندارد و از مادر مهر اعتیاد و تکدی گری بر پیشانی دارد. با آنکه اعضای یکی از مؤسسات حمایتی بسیار تلاش می کنند تا مادر را تحت حمایت خود قرار دهند تا کودک به راحتی بزرگ شود، اما مهدوی می گوید: با توجه به حمایت های بسیاری که از مادر و کودک داشتیم، اما متأسفانه یک شب مادر آیناز با دو نفر و 40 میلیون تومان شیشه فرار کرد و وقتی آدرس جدیدش را پیدا کردیم، آیناز همراهش نبود. * کودکان قربانی والدین بدسرپرست می شوند اگر چه با پیگیری های مددکاران و مسئولان این مؤسسه حمایتی از آغاز پاییز سال 94 با رصدی که در بیمارستان های واقع در مناطق در معرض فروش نوزاد انجام شده است، تاکنون حدود 83 نوزاد نجات پیدا کرده اند اما به راستی چرا در قوانین، جای مناسبی برای حمایت از این نوزادان و کودکان وجود ندارد؟ به قول مهدوی اگر در جامعه، مفهوم سرپرست و والدین به گونه ای بهتر شناخته شود، شاید بتوان برای کودکان بدسرپرست آینده بهتری رقم زد که کوچکترین آرزوی شان که هیچ آرزویی نیست و بزرگترین آرزوی شان که خوردن نارگیل و آناناس است از بی رنگی به رنگ دیگری درآید و آن ها هم از پیله کوچک بی آرزویی خود خارج شوند و خود را در ساختن آینده اجتماع خود سهیم بدانند. گزارش از شیما حیدری
جمعه ، ۲۱اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رادکانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]