تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند متعال، به بنده اش در هر روز نصيحتى عرضه مى كند، كه اگر بپذيرد، خوشبخت و اگر ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826270170




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مادر شبانه به خاک سپرده می شود


واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: فردای دفن فاطمه علیهاالسلام نه تنها آن دو نفر بودند که از خشم و ناراحتی به خود می پیچیدند بلکه عدّه ای از اهل مدینه، مخصوصاً هر کس سابقه اش بیشتر بود بیشتر در عذاب وجدانش بود، و فکر اینجا را نکرده بودند که این چنین ننگی برای آنان ثبت می شود. به گزارش سرویس دین و اندیشه رهیاب،فردای […]فردای دفن فاطمه علیهاالسلام نه تنها آن دو نفر بودند که از خشم و ناراحتی به خود می پیچیدند بلکه عدّه ای از اهل مدینه، مخصوصاً هر کس سابقه اش بیشتر بود بیشتر در عذاب وجدانش بود، و فکر اینجا را نکرده بودند که این چنین ننگی برای آنان ثبت می شود. به گزارش سرویس دین و اندیشه رهیاب،فردای دفن فاطمه علیهاالسلام نه تنها آن دو نفر بودند که از خشم و ناراحتی به خود می پیچیدند بلکه عدّه ای از اهل مدینه، مخصوصاً هر کس سابقه اش بیشتر بود بیشتر در عذاب وجدانش بود، و فکر اینجا را نکرده بودند که این چنین ننگی برای آنان ثبت می شود. البته عدّه ای از سابقه داران هم بودند، که اصلاً هیچ تأثیری در حالشان نداشت و در هر صورت وصیّت مادرت کار خود را کرد. ولی باز تکرار می کنم هیچ کسی در مدینه به اندازه ابوبکر و عمر در خشم و ناراحتی نبود، چون آنان می دانستند مادرت فاطمه علیهاالسلام با این وصیّت با آنها چه کرده است. آن دو نفر می دانستند همین مسئله ی مخفی بودن قبر و وصیّت فاطمه علیهاالسلام که هیچ کس غیر از آنان که اسم بردم در نماز و تشییع و دفن او حاضر نشود، چقدر برای آنان گران تمام خواهد شد، و هر انسانی اکر ذره ای دین و عقل داشته باشد و آزادانه فکر کند. قضایا را از اوّل سقیفه تا آخر از همین می تواند درک کند. برای همین هم بود که به محض شنیدن خبر شهادت زهرا علیهاالسلام از اوّلین کسانی بودند که در خانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر شدند، و بی خبر از همه جا به تشییع و نماز و دفن فاطمه علیهاالسلام آمده بودند و در دل هزار آرزو می پروراندند که ناگهان صدای ابوذر بلند شد: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: تشییع جنازه ی فاطمه علیهاالسلام به تأخیر افتاد. و همه اینگونه فهمیدند که بروند و صبح برای تشییع بیایند، و آسوده خاطر به خانه هایشان رفتند، امّا آن دو نفر گمان نکن به این سادگی رفتند. آنان با دلی بر از شک و تردید رفتند، و خدا می داند در راه بازگشت چه حرفها که با خود نزدند. همه رفتند! ماند علی و چهار فرزند زهرایش، و یک خانه پر از غم و غصّه و یک شهر پر از دشمن و منافق. دخترم، نیمه های شب امیرالمؤمنین علیه السلام مادرت فاطمه علیهاالسلام را غسل داد و از باقی مانده ی حنوط پیامبر صلی اللَّه علیه و آله حنوط کرد و کفن نمود. همین که خواست بندهای کفن را ببندد صدا زد: ای ام کلثوم، ای زینب، ای حسن، ای حسین،… بیایید برای آخرین بار مادر را ببینید که این دیدار نهایی است و ملاقات بعدی در بهشت خواهد بود. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام جلو آمدند در حالی که با صدای بلند می گفتند: واحسرتا! حسرتی که هرگز پایان ندارد از فقدان جدّمان و مادرمان. ای مادر حسن و حسین، آنگاه که جدمان را ملاقات می کنی از ما به او سلام برسان و بگو: ما بعد از تو در دنیا یتیم مانده ایم. در این جا مادرت فاطمه علیهاالسلام ناله ای از سینه ی پر سوز بیرون آورد و دستها را بازکرد و آن دو را به سینه چسبانید. ناگهان از سوی آسمان صدای منادی شنیده شد که گفت: ای اباالحسن، این دو را از روی جنازه ی مادر بردار که ملائکه ی آسمانها را به گریه درآوردند. جدت امیرالمؤمنین علیه السلام هم آنان را از روی سینه ی مادرت زهرا علیهاالسلام بلند کرد و شروع به بستن بندهای کفن نمود و در آن حال چنین می گفت: «فراق تو مهمترین مطلب نزد من است و فقدان تو ای فاطمه سخت ترین غمها است…». آنگاه امام حسن علیه السلام را فرستاد تا سلمان و ابوذر و مقداد و چند نفر دیگر را خبر کنند و با حضور آنان بر بدن مادرت فاطمه علیهاالسلام نماز خواندند. سبس دو رکعت نماز خواند و پس از نماز دستها را بلند کرد و عرضه داشت: (خدایا)، این دختر پیامبر تو فاطمه است که او را از ظلمات (دنیا) به سوی نور برده ای. وقتی خواستند مادرت را به خاک بسپارند ندایی شنیده شد که می گفت: «به سوی من، نزد من آورید که تربت او از من برداشته شده است»! وقتی نگاه کردند قبری کنده شده یافتند و تابوت مادرت فاطمه علیهاالسلام را به همان سو بردند تا بخاک بسپارند. جدّت علی علیه السلام کنار قبر نشست و فرمود: ای زمین، امانت خود را به تو می سپارم، این دختر پیامبر است. از قبر صدایی شنیده شد که می گفت: «یا علی،من بیش از تو نسبت به او مواظبم، برگرد و نگران مباش». آنگاه فاطمه علیهاالسلام را بخاک سپردند و روی قبر را پوشاندند و زمین را صاف کردند که تا روز قیامت هیچکس جای آن را نداند. همین که جدّت امیرالمؤمنین علیه السلام دست از خاک قبر تکانید، غم ها به او هجوم آورد و اشک بر گونه اش جاری ساخت. اینجا بود که علی علیه السلام ابتدا دو رکعت نماز خواند، و بعد متوجه قبر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله گردید، و درد دلهایش را به پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله عرضه کرد: سلام بر تو یا رسول اللّه از من و سلام بر تو از طرف دختر و حبیبه ات و نور چشم و زائرت، و کسی که شبانه در بقعه ی تو به خاک سپرده شد، و خداوند او را زود به تو ملحق کرد. یا رسول الله، درباره ی صفیّه ی تو و دخترت صبرم کم شده، و توانم درباره ی سیدهالنّسا ناتوان شده است. (چه کنم) جز اینکه از سنّت و روش تو پیروی کنم. حزن و اندوهی که از هجران و دوری تو به من رسیده،تسلّی و دلداری ندارد. من خودم تو را بعد از آنکه در سینه ام جای داشتی در لحد قبرت جای دادم، و با دست هایم چشم تو را بستم، و خودم متصدّی امر تو شدم. بلی و در کتاب خدا است قبول این مصیبّت بر من ارزانی شده، آری ما از آن خدا و بسوی او برمی گردیم. امانت برگردانیده شد، و آنکه به منش سپردی گرفته شد، و زهرا علیهاالسلام از دستم ربوده شد. (دیگر بعد از این مصیبت) یا رسول اللّه، آسمان و زمین جلوه ندارد، و زشت و قبیح گشته است. (بعد از فاطمه علیهاالسلام) حزن و اندوه من همیشگی شد، و شبها خواب از چشمانم ربوده شد، و این حزن و اندوه از دل من بیرون نمی رود، تا وقتی که خداوند مرا به تو برساند. این غصّه ای گلوگیر و غم و اندوهی پرتلاطم است. چه زود بین ما جدائی افتاد، و به خداوند شکوه می کنم، و در همین زودی دخترت به تو خبر خواهد داد که امّت بر علیه او از یکدیگر یشتیبانی کردند و برای از بین بردن حقّش جمع شدند. تفصیل ستم ها را ازاو خبر بگیر. چه ناراحتی های سوزنده که سینه ی او را به اضطراب انداخته، و راهی برای خالی کردن آن پیدا نکرد، و بزودی ماجرا را دخترت به تو خواهد گفت، و خداوند حکم می کند و او بهترین حکم کننده ها است. سلام بر تو یا رسول اللّه، هم چون سلام کسی که وداع می کند، نه سلام کسی که خسته و وامانده. اگر از کنار تربتت برمی گردم نه آن است که خسته شدم و اگر بر سر قبرت اقامت کنم، نه آن است که به وعده هائی که خداوند به صابرین داده، سوء ظنّ دارم. صبر کردن به این مصائب میمنتش بیشتر و زیباتر است، و اگر نبود غلبه ی چیره شدگان بر من ماندن نزد قبرت و ماندن سر تربتت را بر خودم لازم می کردم، و مانند زن جوان مرده به بزرگی مصیبت ناله می زدم. خدا می بیند که دخترت از نظر پنهان شده، و حقّش با جبر و زور از بین رفت، و آشکارا از ارثش ممانعت گردید. هنوز از عهدی که از این مردم گرفته شده زمان زیادی نگذشته و یاد تو کهنه نشده. یا رسول اللّه، شکوه ها را بخدا باید کرد، و در داغ و فراق تو تسّلی و بردباری زیباتر است، پس درود و رحمت و برکات خدا بر فاطمه علیهاالسلام و بر تو. بعد هم چهل صورت قبر در بقیع درست کرد که کاملاً مشتبه شود. در اینجا دختر که تا بحال گوش می کرد و هر لحظه حالتی به او دست می داد آمد بپرسد ولی حرفش را پس گرفت، و پدر هم این را خوب فهمید: – چه شد دخترم؟ سؤالی داشتی؟ نکند می خواستی بپرسی کجا او را دفن کردند؟ پدر دنباله ی حرف قبلش را ادامه داد: صبح که شد مردم کم کم بطرف خانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام براه افتادند تا در تشییع و نماز و دفن فاطمه علیهاالسلام شرکت کنند! از همه زودتر همان دو نفر بودند که آمدند و هزار و یک نقشه در سر می پروراندند، که یک دفعه شنیدند: دیشب فاطمه علیهاالسلام را دفن کردیم!! وقتی فهمیدند فاطمه علیهاالسلام دیشب مخفیانه دفن شده، چشمان هر دو از غضب بازمانده بود. عمر روبه رفیقش گفت: به تو نگفتم اینان کار خود را می کنند. و حالا ابوبکر و عمر بودند که دیوانه وار به یکدیگر و دیگران نگاه می کردند، و اصلاً فکر نمی کردند چنین شود. ابوبکر فهمید کار کاری بود شدنی و تغییر نخواهد یافت، ولی برای آخرین امید صدای عمر بلند شد: ای بنی هاشم بس نمی کنید؟! قبر را می شکافیم تا بر دختر ییامبر صلی اللَّه علیه و آله نماز بخوانیم و بعد مردم را با خود برداشت و با زنها بطرف بقیع رفت تا گفته ی خود را عملی کند. غافل از اینکه این یکی مثل قضایای دیگر نیست، اینجا جای صبر نیست که علی علیه السلام بنشیند و آنها کار خود را بکنند. ناگهان یک نفر آمد در حالی که نفس نفس می زد گفت: دست نگاه دارید، علی را دیدم بطرف قبرستان می آید و… و ناگهان صدای علی علیه السلام در حالیکه پارچه ی زردی که در جنگها به پیشانی می بست بسته بود و ذوالفقار در دستش و رگهای گردنش بر آمده آنانرا بخود آورد: – بخداقسم ای یسر صهّاک، اگر دست به یکی از این قبرها بزنید، زمین را از خونتان سیراب می کنم؟! و این ابوبکر بود که به داد رفیقش رسید و از علی! عذرخواهی کرد و قضیّه را به همانجا خاتمه داد. سخن پدر به اینجا که رسید و اوّل و آخر پنهانی قبر معلوم شد، دختر از پدر سؤال کرد: – بابا این سؤال را دوباره می کنم که مادرم زهرا علیهاالسلام می خواست قبرش از آن مردم بی مروت و بی وفا پنهان باشد، حالا فرزندان و دوستان حضرت چه تقصیر دارند که از زیارتش محروم باشند و هنوز هم که هنوز است معلوم نیست قبر مادرم زهرا علیهاالسلام کجا است؟ – دخترم، این قدر به تو بگویم: هدف زهرا علیهاالسلام بالاتر و والاتر از تصّور ما است، و وسعت نظر مادرت گسترده تر از زمان خودش و یا زمان محدود بعد از خودش است شاید منظورش ازاخفاء قبر این باشد که هر چه روزگار پیش برود سؤال ها انباشته تر شود و دوست و دشمن یکباره و هم صدا به یک کلمه باشند، چنانچه الآن مسئله همین است، که نه فقط مسلمانان بلکه همه ی دنیا با یک صدا فریاد می کشند: قبر فاطمه ی زهرا علیهاالسلام کجا است؟ و برای چه پنهان شده و قبرش هنوز مخفی است؟ در مقابل این سؤال جهانی جواب می شنوند: که ستم ها و اهانت ها و آزارها سبب شد که وصیّت به اخفاء قبر شود. اینجا است که گفته می شود: نه این سؤال ها بی جواب نیست، بلکه جوابش را به زبانحال تکویناً در صفحه ی کائنات و در و دیوار می خوانیم و می شنویم، و می بینم که منعکس است: بریده باد دست های که در اثر جنایت و خیانت به اسلام و اهانت و جسارت به دختر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله سبب شد قبر زهرا علیهاالسلام پنهان شود و همه از فیض زیارتش محروم گردند. و برای جواب ساده تر در مرحله ی اوّل باید سراغ ابوبکر و عمر و در مرحله ی بعدی سراغ مردم حاضر در سقیفه رفت و از آنان سؤال کرد: شما با زهرای صدیقه چه کردید، که آن چنان غضبناک شد و وصیّت کرد که قبرش را پنهان کنند. دختر که از این جوابها قدری دلش خنک شده بود ازپدر تشکر و قدردانی کرد: – پدر عزیزم، چه خوب شد که این سؤال ها به فکرم رسید و چه جوابهای خوبی به من دادی. حالا اگر اجازه دهی چند سؤال دیگر دارم؟ – بگو دخترم. ولی این را به تو بگویم که اسرار و برکاتی در پنهانی قبر زهرا علیهاالسلام است که باید دوستان و فرزندانش هم به این امر راضی باشند و تحمّل کنند. با این سخن پدر، دختر خود را راضی می کرد تا از سؤالی که به ذهنش رسیده بود بگذرد و گفت: – پدر عزیزم، درست است قبر مادرم مخفی است و شما هم نمی دانید کجا است، ولی امیرالمؤمنین علیه السلام که می دانست کجاست و بر سر قبرش می آمد و درد دل می کرد، و گاهی صورت به قبر زهرا علیهاالسلام می گذاشت و چنان اشک می ریخت که خاک قبر با اشک علی علیه السلام تر می شد، و گاهی بر سر قبرش بیهوش می شد.بابا اینها درست است یا نه؟ – آری دخترم، همه ی اینها درست است و قضیّه بالاتر از اینها است. – حالا پدر عزیزم، من از تو سؤال می کنم، آنجا که امیرالمؤمنین علیه السلام می آمد کجا بود. – دخترم، این همان سوال اوّل است، آنجا که امیرالمؤمنین علیه السلام می آمد، همانجا بود که زهرا علیهاالسلام دفن شده، ولی امیرالمؤمنین علیه السلام شبانه، مخفیانه و به دور از چشم همگان بر سر تربت زهرا علیهاالسلام می آمد و می نشست و گریه می کرد، و بدون اینکه کسی مطلّع شود برمی گشت تو خوب می دانی که معصومین علیهم السلام همه از قبر زهرا علیهاالسلام اطاّع دارند، تا چه رسد به امیرالمؤمنین علیه السلام که خودش دفن کرده. ولی ما نمی دانیم امیرالمؤمنین علیه السلام برای زیارت قبر زهرا علیهاالسلام کجا می رفت، اگر چه درد دلها و سخنان آتشین امیرالمؤمنین علیه السلام و کیفیّت زیارتش را برای ما نقل کرده اند. امیرالمؤمنین علیه السلام سوز و گدازهائی بر سر تربت زهرا علیهاالسلام داشته،و اکثر آنها سوز و گدازهائی نهفته در دل مولا بود و به زبان نیاورده بود تا آنرا نقل کنند، و در کتابها یا سینه به سینه به ما برسد. آنها دردهائی بود که قلب علی علیه السلام را رنج می داد، و بصورت استخوانی در گلو و هم چون خاری در چشم بود که سی سال با آن استخوان و خار می ساخت و می سوخت و تحمّل می کرد، و همانند همسر و همراز خود زهرا علیهاالسلام از خدا طلب مرگ می کرد. اینها نوشتنی بود، ولی سوزش دل و آه سینه که به قلم نمی آید، فقط صاحبش می داند و بس. گاهی هم دور از مردم به صحرا می رفت و سر به چاه می کرد، و عقده ها و رازهای دلش را به چاه می گفت. اینها را نیز نه کسی شنیده و نه ثبت کرده است که امروز به شکل نوشته یا لسانی به ما رسیده باشد. ولی در این میان مختصری از رثاء امیرالمؤمنین علیه السلام در سوگ مادرت زهرا علیهاالسلام و سوز و گداز آنحضرت، بصورت کلمات یا شعری درآمده، و به ما رسیده است که باید شرح و بسطی جدا داشته باشد. ما به تناسب قسمتی از آنرا می آوریم: امیرالمؤمنین علیه السلام فاطمه علیهاالسلام را مخاطب قرار می داد و درد دل می کرد: زهرای عزیزم، جان من با ناله هایم حبس و نهفته شده، ای کاش همانگونه که ناله هایم (در فراق زهرا علیهاالسلام بیرون می آید) جانم نیز از بدنم خارج شود. بعد از تو در زندگی دنیا خیری نیست، گریه می کنم که مبادا بعد از تو زندگی من به درازا بکشد. فاطمه ام، اگر نبود که صبح نزدیک شده و مردم قبرت را شناسائی می کنند، تا قیامت بر سر قبرت می ماندم. امیرالمؤمنین علیه السلام اولین راز و نیازش بر سر قبر فاطمه علیهاالسلام آن وقت بود که فاطمه علیهاالسلام را دفن کرد، و قبرش را پنهان نمود. اینجا بود که یک باره حزن و اندوه آن چنان سراسر وجود حضرت را احاطه کرد که سیل اشک بصورتش سرازیر شد. آن حال امیرالمؤمنین علیه السلام را کسی نمی تواند تصّور کند، تا بصورت نوشته ای بر روی صفحات ترسیم کند، و گویا تا پایان دفن زهرا علیهاالسلام علی علیه السلام مشغول وصیتّش بود، و بعد از دفن یک باره متوجّه شد که به چه مصیبتی گرفتار شده و چه از دست داده. با دفن زهرا علیهاالسلام در دنیا هیچ کسی باقی نمانده، و همین طور هم بود. برای امیرالمؤمنین علیه السلام کسی باقی نمانده بود که همراز و همدم شود. اینجا که رسید هر دو حال خوبی از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام پیدا کرده بودند. پدر گفت: حالا دخترم فهمیدی امیرالمؤمنین علیه السلام در مصیبت مادرت فاطمه علیهاالسلام چه کشیده؟ اینک می خواهم قدری زمزمه های دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام در فراق زهرا علیهاالسلام بر سر قبر مادرت، با همان کلمات خود حضرت برایت بازگو کنم: حبیب لیس یعدله حبیب و ما لسواه فی قلبی نصیب حبیب غاب عن عینی و جسمی و عن قلبی حبیبی لا یغیب مالی وقفت علی القبور مسلّما قبر الحبیب فلم یرّد جوابی احبیب مالک لا ترد جوابنا انسیت بعدی خُلّه الاحباب [ صفحه ۶۲] نفسی علی زفراتها محبوسه یا لیتها خرجت مع الزفرات لاخیر بعدک فی الحیاه و انّما ابکی مخافه ان تطول حیاتی لکلّ اجتماع من خلیلین فرقه و کلّ الذّی دون الفراق قلیل و انّ افتقادی فاطماً بعد احمد دلیل علی ان لا یدوم خلیل


پنجشنبه ، ۲۰اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[مشاهده در: www.andimeshkjavan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن