محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830998164
مادری که خاور روزها بود
واضح آرشیو وب فارسی:ندوشن: “حسین بشارت” مادر دانا کند فرزند دانا تربیت – هر که بر هر جا رسد از اهتمام مادر است… رفته بودم به «ندوشن» زادگاه دکتر محمد علی اسلامی تا وی را که از دیرباز آشنای خانوادگی مان بود و امروز نام آشنای همه اهالی فرهنگ و ادب است در دیدار دوستانه ی با همشهری هایش همراهی کرده باشم. وقتی در ملازمت وی و در میان شوق و ذوق فراوان مردم گوهر شناس آن دیار تا به خانه پدری اش در محله «سرسودک» از کوچه های تو در توی ندوشن می گذشتیم و فوج فوج خاطراتی از گذشته های دور، در ذهن می گذراندم ناگهان خود را در برابر ساختمان نوسازی دیدم که بجای آن خانه کهنسالی که خانواده دکتر اسلامی در آن زندگی می کردند بنا شده بود و عنوان «خانه فرهنگ خاور» بر خود داشت. ظاهراً دکتر اسلامی خواسته بود با ساختن این ساختمان که در بردارنده کتابخانه و سالن آمفی تئاتر و موزه اشیاء و آثار تاریخی محل بود و اهدای آن به فرهنگ ندوشن از هم ولایتی های خود که بارها در حق آنها به نیکی یاد کرده است قدرشناسی کند. اما آن چه مرا بیشتر مجذوب خود ساخت نامی بود که برای آنجا برگزیده بود. «خاور» نام مادر دکتر اسلامی بود که در میان خانواده ما همواره به “حاجی بی بی خاور” معروف بود و اکنون به پاس همه نیکویی هایی که آن مادر در این خانه و محله ی آباء و اجدادی در حق این یگانه پسرش روا داشته بود می دیدم آن فرزند دانشمند و قدرشناس نیز آنجا را فرهنگ خانه ندوشن ساخته و به نام مادر نامگذاری کرده است چقدر مشعوف شدم و بر این همت و درایت آفرین ها گفتم. خاور که یادآور شرق و طلوع و ظهور آفتاب است. در اینجا نام مادری بود که مظهر بروز و ظهور فرزند روشنی بخشی چون اسلامی ندوشن شده بود کسی که چون آفتابی عالمتاب از کرانه کویر طلوع کرد و تا به اقصای آسمان فرهنگ و ادب این سرزمین به درخشش درآمد. او که امروز یکی از سرآمدان ادب فارسی است. «روزها» ی زندگی سراسر حکمت خود را از چنین مطلع روشنی آغاز کرده بود. آنگاه که به سالن اجتماعات خانه فرهنگ خاور جهت گردهمایی مردم و دیدار و سخنرانی دکتر اسلامی وارد شدیم از من نیز خواسته شد تا بواسطه آشنایی دیرین خانوادگی در آن مجلس سخنی بگویم و وقتی دیدم جوانان آن جا از این سرو سایه فکن فرهنگ و ادب سرزمین ایران با تجلیل فراوان یاد می کنند و او را الگوی زندگی ومعیار دانش اندوزی و فرهنگ پروری چندین نسل از جوانان تحصیل کرده ندوشن می شمارند و حتی بواسطه آن که نام دیارشان را در سراسر عالم به نیکی و فرزانگی گردانیده است او را می ستایند، به ناگاه با خود فکر کردم که اگر بی بی خاور زنده بود و در این مجلس این قدر و منزلت فرزندش را در میان مردمان ولایتشان می دید چه شعفی به او دست می داد. جایش خالی بود که ببیند که در همان خانه و کاشانه ای که روزگاری با چشمی اشک بار اما با درایت و توکل، فرزندش را برای تحصیل بدرقه کرده بود چه بزمی در نکوداشت پسر بی همتایش، بر پا ساخته بودند. لذا نابجا ندیدم که در آن میان قدری از این مادر کم نظیر و نقشش در زندگی دکتر اسلامی با عطف نظر به کتاب درخشان «روزها» بگویم. آنچه در آن مجلس گفتم شرح مختصرش در این جا می آورم : دکتر اسلامی در جلد نخست روزها می گوید: «من چون آخرین فرزند خانواده بودم و تنها پسر خانواده، این خطر و بیم بود که به بیماری «عزیز دردانگی» دچار شوم که معروف بود می گفتند «پسر یکدانه یا چل است یا دیوانه» اما من این خطر از بیخ گوشم گذشت. وضع از این جهت باریکی بیشتر می یافت که من نه تنها پسر یگانه پدر و مادر خود، بلکه تنها پسر خانواده ی مادریم بودم، زیرا دائیم فرزند نداشت و خاله ام همه بچه هایش در کودکی مرده بودند و او نیز تنها مانده بود. بنابراین من بچه همه آنها حساب می شدم اما خانواده پدریم که عبارت بودند از دو عمه، گرچه خود آنان فرزندان متعدد داشتند، به علت احترام بسیاری که برای پدرم قائل بودند و او در واقع رئیس خانواده به حساب می رفت، آنها نیز مرا بیش از حد نوازش می کردند، خطر از سرم نگذشت مگر به سبب تربیت قوی مادرم که با استحکام شخصیتی که داشت، مرا به حال خود نمی گذاشت، هرگاه بر خلاف روش معقولی رفتار می کردم، سیلی می زد و جذبه ای در او بود که یک گردش چشمش کافی بود که تا ساعت ها خود را از چشم او پنهان دارم» (اسلامی ندوشن، روزها، جلد اول، یزدان، ۱۳۷۲، ص ۴۳). در آنجا گفتم این که می گویند در پشت سر هر مرد موفق یک زن موفق است مرا بیش از هرکس یاد بی بی خاور می اندازد. امروز وقتی به گذشته های دور باز می گردم از صلابت و درایت مادری که چنین فرزند برومند و صاحب نامی در دامن خود پرورانده خاطرات فراوانی به یاد می آورم که به روزگاری که هنوز قدر و منزلت درس خواندن چندان شناخته نبود و کمتر کسی در میان روستاها و شهرهای کوچک حاضر بود سرنوشت یگانه فرزند خود را با سرنوشت نامعلومی که شناخت صحیحی از آن نداشت یعنی مسافرت و غربت و علوم جدید و … پیوند بزند این زن نادره ای بود در میان هم ولایتی ها و هم عصران خود که این چنین دل به تقدیر سپرد و فرزندش را برای سالها به غربت فرستاد تا علم بیاموزد. ندوشن در منطقه ای حائل استان یزد، اصفهان و فارس قرار گرفته است. به قدری از این سه مرکز استان فاصله دارد که برای خود از حیث فرهنگی و اجتماعی نوعی تشخص فرهنگی خلق کرده است. در دوران آل مظفر که ندوشن از رونق و گشایش فراوانی برخوردار بوده و امیر مبارزالدین حاکم معروف شیراز روزگاری از سوی ایلخانان مغول به عنوان راهدار میبد- ندوشن منصوب شده بود برخی از عمارات و ابنیه مذهبی از جمله منارجنبان و مسجدجامع این ناحیه که از ارزش تاریخی زیادی برخوردار است تجدید بنا کرد این بناها اکنون بیش از هشتصد سال از عمر آنها می گذرد و برخی بناهای قدیمی تر، کتیبه ها و سنگواره های تاریخی نیز عمری بلندتری دارند از جمله وجود نسخه های خطی قرآن و منبر و محراب نفیس نهصد ساله ای که اکنون در موزه متروپولیتن آمریکا نگهداری می شود. لهجه مردمان ندوشن با هیچ یک از این استانهای همجوارش یگانگی ندارد و هنوز تعدادی کلمات کهن فارسی دری در آن دیده می شود. متل ها مثل های حکیمانه قدیمی در آنجا بسیار رایج است و آثار برخی از آداب و رسوم ایرانیان باستان نیز در این ناحیه می توان سراغ گرفت. روی هم رفته مهجوریت جغرافیایی اش نوعی دست نخوردگی فرهنگی و اجتماعی برایش فراهم ساخته است. کشاورزی در آنجا همچون سایر نقاط کم آب مرکزی ایران چندان پر رونق نیست اما چون از مراتع و بیابان های سبز و پر علوفه ای برخوردار است. دامداری در آن جا همواره درآمد زا بوده است و فراورده های لبنی آنجا بخصوص ماست و پنیر ندوشن از شهرت بسیاری برخوردار گردیده است. در گذشته عمده گله داران و یا مالکین زمین های کشاورزی را طبقه ای از اعیان و یا ارباب ها تشکیل می دادند و عده بیشتری از مردم هم که تمکنی برخوردار نبودند معمولاً چوپانی و یا رعیتی اشتغال داشتند در ندوشن مالکین را «خان» هم می گفتند که به نظر می رسد ناشی از سکونت یک سلسله از خوانین یزد از جمله خوانین احمدی که از بستگان و اعقاب خان های یزدی بودند و سهمی از موقوفات باغ دولت آباد داشتند، باشد. خانواده دکتر اسلامی ندوشن نیز در زمره مالکین محسوب می شدند هر چند اجداد پدری و مادری وی هر دو در زی روحانیت بودند. جد پدری وی مرحوم حاجی آخوند ملقب به «شیخ الاسلام» که احتمالاً نام خانوادگی «اسلامی» نیز بر گرفته از این عنوان است هرگز به کسوت و اشتغال روحانی بصورت دائمی در نیامده بود و بیشتر به دهقانی و احیاناً رمه داری می پرداخته است. نیای مادری وی نیز که عنوان «امام جمعه» داشته است معاش خود را از برزگری و خرده مالکی می گذرانده و یکی از فرزندان او نیز که دایی دکتر اسلامی محسوب می شد طبیب معروفی بود ملقب به «لقمان السلطنه» که در تهران مسئول امور مشیر الممالک مستوفی و وزیر یزد در تهران شناخته می شد. برای مالکین صیانت از حق مالکیت و بهره برداری از آنها اهمیت زیادی داشت و هرگونه سهل انگاری و بی توجهی می توانست بتدریج آنها را به طبقه نادارها و رعایا منتقل کند و فقر و مسکنت دامنه داری را برایشان بوجود آورد و لذا فرزندان پسر خانواده باید برای حفظ و اداره ثروت خانوادگی به خوبی تربیت می شدند و اگر همچون دکتر اسلامی یگانه فرزند پسر بودند که اهمیت موضوع دو چندان می شد. بویژه آنکه پدر خانواده به سبب بیماری در همان دوران کودکی این «یگانه پسر» از دنیا می رود و او باید چراغ خانه را با حضور پررنگ خود روشن نگه داشته و از همان کودکی راه و رسم زندگی را به نیکی بیاموزد و خود را آماده اداره زندگی خاندان خود کند. بدان معنی که به قدر کافی خود را هوشیار و جربزه دار نشان دهد که املاک خانوادگی را صیانت و مدیریت کند و بلکه بر آن بیفزاید و از دست اندازی دیگران به اموال خود جلوگیری کند و جذبه ای داشته باشد که دیگران آبرومندی و حرمت خانوادگی را خدشه دار نکنند. حال در نظر بگیرید در چنین شرایط و اوضاع و احوال، یک مادر که باید چنین انتظاراتی از پسر خود در سر داشته باشد و او را در همان جا به گونه ای تربیت کند که حافظ مال و موقعیت خانوادگی اش باشد بر خلاف روش معهود و معمول مردمان آن روزگار که چندان هنوز قدر تحصیل دانش را نمی شناختند و برایفرزندانشان تجربه اندوزی در حفظ دارایی های اجدادی را از درس خواندن در دیار غربت که هنوز چندان روشن نبود که به چه کار می آید! واجب تر می شمرند با پیشنهاد و اصرار شوهر خواهر دکتر اسلامی مرحوم حاجی وکیلی، مادر وی که در عین وابستگی به سنت های خانوادگی و نگرانی های فراوانش، از قدرت «توکل» آهنین برخور دار بود. با فرستادن نوجوان کم سن و سال خود به شهر موافقت می کند و به همه آن آرزوها و سنت های محلی در بیش از ۸۰ سال پیش در یک قریه مهجور که کمتر کسی با فضای تعلیمات جدید آشنایی دارد پشت پا می زند و فرزندش را بعنوان پیش قراول دانش آموزی علوم جدید در آن دیار راهی شهر یزد می کند. در حالیکه در آن خانه هیچ یک از امکانات ارتباطی امروزی هم وجود نداشت و باید حداقل ۹ ماه را در بی خبری از او سپری کند تا با پایان گرفتن سال تحصیلی به خانواده باز گردد. دکتر اسلامی به زیبایی این لحظه تاریخ ساز زندگی اش را در «روزها» تصویر کرده است: «در این لحظه مادرم قرآنی پیش آورد، روی زمین گذارد و گفت دورش بگردم. من هفت بار، دور قران گشتم و بعد به تعلیم مادر، رو به قبله زانو زدم و آن را بوسیدم. آنگاه بود که مادرم غرق اشک جلو آمد و گفت «مادر، حالا بیا تا من دور تو بگردم» و شروع کرد به گردیدن. با همه خودداریها ، آنچه اجتناب ناپذیر بود شد، و همه ما به گریه افتادیم. من دست به کمر مادر انداختم و زانویش را بوسیدم و خیلی سریع در میان اشک ها خداحافظی کردم. گفت: «مادر، برو، تو را به خدا سپردم این «تو را به خدا سپردم» بی اندازه محکم و اطمینان آمیز بود. مانند آنکه کسی سنگی را به کوهی بسپارد». ( اسلامی ندوشن، همان، ص ۲۸۸). اسلامی ندوشن در جاهای دیگری از روزها نیز به فراخور موضوع به دقت نظر مادرش در زندگی اشاره هایی دارد که حکایت از صلابت و استواری این زن مدیر و مقاوم می کند. او تا پایان یافتن تحصیلات فرزندش در یزد و تهران و پاریس که سالیانی به طول انجامید در ندوشن ماند و خود به تنهایی املاک مزروعی اشان را اداره کرد و هزینه های تحصیل فرزندش را تأمین نمود و غم غربت و فراق جدایی تنها پسرش را هرگز به روی او نیاورد و تا زمانیکه فرزند به استقلال کامل دست یافت از هرگونه حمایت و همراهی اش در رسیدن به اهداف زندگی مضایقه نکرد و آنگاه که دیگر محمدعلی جوانش را در قامت نویسنده توانا و استاد ممتاز دانشگاه تهران در صدر دانشوران این کشور دید، دل از همه املاک و مستغلات خود شست و به نزد فرزندش رفت تا در کنار او همچنان معین و غمخوارش بماند. گذشتن از خود و از تعین ها و تعلقات زمانه، شجاعت و درایت شیر زنانه ایی که عطوفت و مهر مادرانه را مقهور خود ساخته و توکل آهنین به خداوند باعث شد که جوانان تحصیل کرده فراوانی در آن روز در خانه فرهنگ حاجی بی بی خاور بر گرد فرزندش حلقه بزنند و راه و نام پرآوازه او را موجب مباهات و سعادتمندی خود بشناسند. در آن روز با خود فکر می کردم که نقش بی بی خاور در گشایش این راه که به فرهنگ پروری و دانش محوری جوانان این منطقه انجامیده و ندوشن را بواسطه دانش آموختگان فراوانش به یکی از مناطق استعداد پرور و قطب های فرهنگی یزد بدل ساخته است چقدر بوده است؟ بی شک بذر تدبیر و توکل او بود که امروز به بار نشسته بود. یادش زنده و نامش همواره بر خانه فرهنگ ندوشن پاینده باد. در پایان که قدری از نقش این مادر فداکار در زندگی فرزند نام آورش به شرح مختصر آوردم نابجا نمی بینم که یادی هم از مادر مهربان و از خود گذشته خود نیز داشته باشم که در بیان دکتر اسلامی به روزگار تحصیل او در یزد که دچار سوختگی پا شده بود و از خانواده خود هم دور بود مادرم به پرستاری او مشغول شد و چون فرزندان خود او را تیمار می داشت. در «روزها» چنین آمده است: «او نگهداری مرا مانند فرزند خود بر عهده گرفت. یکی از آن نمونه زن های نجیب و فداکار بود که هرگز سیمای شیرینش را به هنگامی که روی من خم می شد و از من مراقبت می کرد از یاد نمی برم. افسوس که جوانمرگ شد و من که از یزد دور افتادم هرگز نتوانستم چنانکه باید از لطف او قدر شناسی کنم؛ از آن لطف هایی که بی پاسخ می مانند و به همین سبب زیبایی روح بشر در آنها بهتر منعکس می گردد… او با حجب و شکیبایی و لطفی که خاص زن های شهرستانی آن زمان بود و دیگر نظیرش باز نخواهد گشت از من پرستاری می کرد.» (اسلامی ندوشن، همان، ص ۱۱۵) . خواستم در اینجا با ذکر این جملات از کتاب مستطاب “روزها”، مراتب سپاس خود نیز از این ذکر خیر و حسن نظر نویسنده روزها نسبت به مادرم نیز در نگذشته باشم. روان درگذشتگان شاد و عمر صاحب روزها دراز باد. 1+
پنجشنبه ، ۲۰اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ندوشن]
[مشاهده در: www.nodoushan.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]
صفحات پیشنهادی
تمهیدات ترافیکی پلیس برای روزهای پایانی سال
قلم نیوز رییس پلیس راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی تمهیدات پلیس راهور در روزهای پایان سال را تشریح کرد سردار تقی مهری درباره تمهیدات پلیس راهور در روزهای پایانی سال اظهار کرد همه ساله در روزهای پایانی سال و ماه اسفند شاهد افزایش حجم تردد و ترافیک در معابر کلانشهرها و شهرهای بزبارسا، رکورد رئال مادرید را شکست
بارسلونا با پیروزی در دیدار امشب مقابل رایو وایکانو روند شکست ناپذیری اش را به 35 دیدار رساند و یک رکورد جدید در فوتبال اسپانیا ثبت کرد به گزارش "ورزش سه" رکورد قبلی که 34 دیدار بدون شکست بود به رئال مادرید فصل 89-1988 تعلق داشت که بارسایی ها با پیروزی 2-1 ابتدای هفتبارسلونا رکورد رئال مادرید را شکست
به گزارش خبرگزاری تسنیم تیم بارسلونا با برتری 5 بر یک در بازی هفته بیست و هفتم لیگ دسته اول اسپانیا در خانه رایووایکانو تعداد بازی های متوالی بدون باخت خود در تمام مسابفات را به عدد 35 رساند و رکورد رئال مادرید در فصل 1988-19898 را شکست به این ترتیب آبی واناری ها رکورد طولانیبارسلونا رکورد شکست ناپذیری رئال مادرید را شکست!
به گزارش بخش بین المللی ورزش 11 بارسلونا موفق شد رکورد شکست نا پذیری رئال مادرید را بشکند و این رکورد را به نام خود در تاریخ رقابت های لالیگا اسپانیا ثبت نماید بارسلونا شب گذشته در دیدار برابر رایو وایکانو موفق شد با نتیجه سنگین 5-1 و با درخشش لیونل مسی به پیروزی دست بیابد تا رمادرید، شهری خوش یمن برای بارسلونا
متاورزش ــ بارسلونا در پایتخت اسپانیا شکست نمی خورد آمار می گوید تیم انریکه در همه بازی هایی که در فصل جاری در شهر مادرید به میدان رفته است پیروز شده است کاری که تاکنون بارسلونا در تاریخ لالیگا موفق به انجام آن نشده بود بارسا رئال را در ال کلاسیکو با 4 گل شکست داد اتلتیکو راچرا این روزها «احمدی نژاد» خوشحال است؟
چرا این روزها احمدی نژاد خوشحال است شاید جریان احمدی نژاد این روزها از جریانی شادتر باشد اما به نظر می رسید این شادی زودگذر و سطحی است احمدی نژادی ها که کینه های قدیمی از اصولگرایان داشتند از شکست یاران سابق و دشمنان فعلی شان خوشحال تر از همیشه اند پایگاه خبری انتخاب شایدنمایان شدن نیت پلید صدام در روزهای نخست جنگ
شهیدخبر شهیدنیوز پیشکسوت دفاع مقدس با بیان اینکه خود مردم عرب زبان خوزستان می گفتند که نیروهای صدام وقتی وارد بستان شدند تبلیغات می کردند ولی وقتی بستان را با توپ و تفنگ گرفتند گفت مردم در روزهای نخست جنگ به ماهیت عراقی ها پی بردند که هدف آنها تصرف خاک ایران بود و فقط می خواستجمهوریخواهان در خاورمیانه به دنبال چه هستند؟
جمهوریخواهان در خاورمیانه به دنبال چه هستند به باور تحلیلگران مواضع نامزدهای جمهوریخواه انتخابات آمریکا در قبال خاورمیانه به مراتب از سیاستهای جورج بوش افراطیتر است به گزارش گروه بین الملل باشگاه خبرنگاران جوان تله سور در تحلیلی تحت عنوان مواضع خصمانه نامزدهای حزببازار تهران در روزهای پایانی سال/گزارش تصویری
تصاویری از بازار تهران در روزهای پایانی سال 94 را در زیر مشاهده می کنید متن خبر نداردجمعه ۱۴اسفند۱۳۹۴چرا این روزها احمدی نژاد از هر کسی خوشحال تر است؟ / ناگفته های «ظریف» از دست دادن با «اوباما» / وقاحت های قاضی
پایگاه تحلیلی خبری تابناک گیلان از این پس سعی دارد جهت پوشش کامل وقایع مهم روز در کشور مجموعه ای از مهم ترین اتفاقات 24 ساعت گذشته را در یک بسته خبری به مخاطبان خود عرضه کند که این موارد شامل کلیه موضوعات سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-ورزشی و اقتصادی خواهد شد پایگاه تحلیلی خبری تابناک گی-
گوناگون
پربازدیدترینها