تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): کسی که در پی برآوردن نیاز برادر مسلمان خود باشد، تا زمانی که در این راه است خ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830998164




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مادری که خاور روزها بود


واضح آرشیو وب فارسی:ندوشن: “حسین بشارت” مادر دانا کند فرزند دانا تربیت – هر که بر هر جا رسد از اهتمام مادر است… رفته بودم به «ندوشن» زادگاه دکتر محمد علی اسلامی تا وی را که از دیرباز آشنای خانوادگی مان بود و امروز نام آشنای همه اهالی فرهنگ و ادب است در دیدار دوستانه ی با همشهری هایش همراهی کرده باشم. وقتی در ملازمت وی و در میان شوق و ذوق فراوان مردم گوهر شناس آن دیار تا به خانه پدری اش در محله «سرسودک» از کوچه های تو در توی ندوشن می گذشتیم و فوج فوج خاطراتی از گذشته های دور، در ذهن می گذراندم ناگهان خود را در برابر ساختمان نوسازی دیدم که بجای آن خانه کهنسالی که خانواده دکتر اسلامی در آن زندگی می کردند بنا شده بود و عنوان «خانه فرهنگ خاور» بر خود داشت. ظاهراً دکتر اسلامی خواسته بود با ساختن این ساختمان که در بردارنده کتابخانه و سالن آمفی تئاتر و موزه اشیاء و آثار تاریخی محل بود و اهدای آن به فرهنگ ندوشن از هم ولایتی های خود که بارها در حق آنها به نیکی یاد کرده است قدرشناسی کند. اما آن چه مرا بیشتر مجذوب خود ساخت نامی بود که برای آنجا برگزیده بود. «خاور» نام مادر دکتر اسلامی بود که در میان خانواده ما همواره به “حاجی بی بی خاور” معروف بود و اکنون به پاس همه نیکویی هایی که آن مادر در این خانه و محله ی آباء و اجدادی در حق این یگانه پسرش روا داشته بود می دیدم آن فرزند دانشمند و قدرشناس نیز آنجا را فرهنگ خانه ندوشن ساخته و به نام مادر نامگذاری کرده است چقدر مشعوف شدم و بر این همت و درایت آفرین ها گفتم. خاور که یادآور شرق و طلوع و ظهور آفتاب است. در اینجا نام مادری بود که مظهر بروز و ظهور فرزند روشنی بخشی چون اسلامی ندوشن شده بود کسی که چون آفتابی عالمتاب از کرانه کویر طلوع کرد و تا به اقصای آسمان فرهنگ و ادب این سرزمین به درخشش درآمد. او که امروز یکی از سرآمدان ادب فارسی است. «روزها» ی زندگی سراسر حکمت خود را از چنین مطلع روشنی آغاز کرده بود. آنگاه که به سالن اجتماعات خانه فرهنگ خاور جهت گردهمایی مردم و دیدار و سخنرانی دکتر اسلامی وارد شدیم از من نیز خواسته شد تا بواسطه آشنایی دیرین خانوادگی در آن مجلس سخنی بگویم و وقتی دیدم جوانان آن جا از این سرو سایه فکن فرهنگ و ادب سرزمین ایران با تجلیل فراوان یاد می کنند و او را الگوی زندگی ومعیار دانش اندوزی و فرهنگ پروری چندین نسل از جوانان تحصیل کرده ندوشن می شمارند و حتی بواسطه آن که نام دیارشان را در سراسر عالم به نیکی و فرزانگی گردانیده است او را می ستایند، به ناگاه با خود فکر کردم که اگر بی بی خاور زنده بود و در این مجلس این قدر و منزلت فرزندش را در میان مردمان ولایتشان می دید چه شعفی به او دست می داد. جایش خالی بود که ببیند که در همان خانه و کاشانه ای که روزگاری با چشمی اشک بار اما با درایت و توکل، فرزندش را برای تحصیل بدرقه کرده بود چه بزمی در نکوداشت پسر بی همتایش، بر پا ساخته بودند. لذا نابجا ندیدم که در آن میان قدری از این مادر کم نظیر و نقشش در زندگی دکتر اسلامی با عطف نظر به کتاب درخشان «روزها» بگویم. آنچه در آن مجلس گفتم شرح مختصرش در این جا می آورم : دکتر اسلامی در جلد نخست روزها می گوید: «من چون آخرین فرزند خانواده بودم و تنها پسر خانواده، این خطر و بیم بود که به بیماری «عزیز دردانگی» دچار شوم که معروف بود می گفتند «پسر یکدانه یا چل است یا دیوانه» اما من این خطر از بیخ گوشم گذشت. وضع از این جهت باریکی بیشتر می یافت که من نه تنها پسر یگانه پدر و مادر خود، بلکه تنها پسر خانواده ی مادریم بودم، زیرا دائیم فرزند نداشت و خاله ام همه بچه هایش در کودکی مرده بودند و او نیز تنها مانده بود. بنابراین من بچه همه آنها حساب می شدم اما خانواده پدریم که عبارت بودند از دو عمه، گرچه خود آنان فرزندان متعدد داشتند، به علت احترام بسیاری که برای پدرم قائل بودند و او در واقع رئیس خانواده به حساب می رفت، آنها نیز مرا بیش از حد نوازش می کردند، خطر از سرم نگذشت مگر به سبب تربیت قوی مادرم که با استحکام شخصیتی که داشت، مرا به حال خود نمی گذاشت، هرگاه بر خلاف روش معقولی رفتار می کردم، سیلی می زد و جذبه ای در او بود که یک گردش چشمش کافی بود که تا ساعت ها خود را از چشم او پنهان دارم» (اسلامی ندوشن، روزها، جلد اول، یزدان، ۱۳۷۲، ص ۴۳). در آنجا گفتم این که می گویند در پشت سر هر مرد موفق یک زن موفق است مرا بیش از هرکس یاد بی بی خاور می اندازد. امروز وقتی به گذشته های دور باز می گردم از صلابت و درایت مادری که چنین فرزند برومند و صاحب نامی در دامن خود پرورانده خاطرات فراوانی به یاد می آورم که به روزگاری که هنوز قدر و منزلت درس خواندن چندان شناخته نبود و کمتر کسی در میان روستاها و شهرهای کوچک حاضر بود سرنوشت یگانه فرزند خود را با سرنوشت نامعلومی که شناخت صحیحی از آن نداشت یعنی مسافرت و غربت و علوم جدید و … پیوند بزند این زن نادره ای بود در میان هم ولایتی ها و هم عصران خود که این چنین دل به تقدیر سپرد و فرزندش را برای سالها به غربت فرستاد تا علم بیاموزد. ندوشن در منطقه ای حائل استان یزد، اصفهان و فارس قرار گرفته است. به قدری از این سه مرکز استان فاصله دارد که برای خود از حیث فرهنگی و اجتماعی نوعی تشخص فرهنگی خلق کرده است. در دوران آل مظفر که ندوشن از رونق و گشایش فراوانی برخوردار بوده و امیر مبارزالدین حاکم معروف شیراز روزگاری از سوی ایلخانان مغول به عنوان راهدار میبد- ندوشن منصوب شده بود برخی از عمارات و ابنیه مذهبی از جمله منارجنبان و مسجدجامع این ناحیه که از ارزش تاریخی زیادی برخوردار است تجدید بنا کرد این بناها اکنون بیش از هشتصد سال از عمر آنها می گذرد و برخی بناهای قدیمی تر، کتیبه ها و سنگواره های تاریخی نیز عمری بلندتری دارند از جمله وجود نسخه های خطی قرآن و منبر و محراب نفیس نهصد ساله ای که اکنون در موزه متروپولیتن آمریکا نگهداری می شود. لهجه مردمان ندوشن با هیچ یک از این استانهای همجوارش یگانگی ندارد و هنوز تعدادی کلمات کهن فارسی دری در آن دیده می شود. متل ها مثل های حکیمانه قدیمی در آنجا بسیار رایج است و آثار برخی از آداب و رسوم ایرانیان باستان نیز در این ناحیه می توان سراغ گرفت. روی هم رفته مهجوریت جغرافیایی اش نوعی دست نخوردگی فرهنگی و اجتماعی برایش فراهم ساخته است. کشاورزی در آنجا همچون سایر نقاط کم آب مرکزی ایران چندان پر رونق نیست اما چون از مراتع و بیابان های سبز و پر علوفه ای برخوردار است. دامداری در آن جا همواره درآمد زا بوده است و فراورده های لبنی آنجا بخصوص ماست و پنیر ندوشن از شهرت بسیاری برخوردار گردیده است. در گذشته عمده گله داران و یا مالکین زمین های کشاورزی را طبقه ای از اعیان و یا ارباب ها تشکیل می دادند و عده بیشتری از مردم هم که تمکنی برخوردار نبودند معمولاً چوپانی و یا رعیتی اشتغال داشتند در ندوشن مالکین را «خان» هم می گفتند که به نظر می رسد ناشی از سکونت یک سلسله از خوانین یزد از جمله خوانین احمدی که از بستگان و اعقاب خان های یزدی بودند و سهمی از موقوفات باغ دولت آباد داشتند، باشد. خانواده دکتر اسلامی ندوشن نیز در زمره مالکین محسوب می شدند هر چند اجداد پدری و مادری وی هر دو در زی روحانیت بودند. جد پدری وی مرحوم حاجی آخوند ملقب به «شیخ الاسلام» که احتمالاً نام خانوادگی «اسلامی» نیز بر گرفته از این عنوان است هرگز به کسوت و اشتغال روحانی بصورت دائمی در نیامده بود و بیشتر به دهقانی و احیاناً رمه داری می پرداخته است. نیای مادری وی نیز که عنوان «امام جمعه» داشته است معاش خود را از برزگری و خرده مالکی می گذرانده و یکی از فرزندان او نیز که دایی دکتر اسلامی محسوب می شد طبیب معروفی بود ملقب به «لقمان السلطنه» که در تهران مسئول امور مشیر الممالک مستوفی و وزیر یزد در تهران شناخته می شد. برای مالکین صیانت از حق مالکیت و بهره برداری از آنها اهمیت زیادی داشت و هرگونه سهل انگاری و بی توجهی می توانست بتدریج آنها را به طبقه نادارها و رعایا منتقل کند و فقر و مسکنت دامنه داری را برایشان بوجود آورد و لذا فرزندان پسر خانواده باید برای حفظ و اداره ثروت خانوادگی به خوبی تربیت می شدند و اگر همچون دکتر اسلامی یگانه فرزند پسر بودند که اهمیت موضوع دو چندان می شد. بویژه آنکه پدر خانواده به سبب بیماری در همان دوران کودکی این «یگانه پسر» از دنیا می رود و او باید چراغ خانه را با حضور پررنگ خود روشن نگه داشته و از همان کودکی راه و رسم زندگی را به نیکی بیاموزد و خود را آماده اداره زندگی خاندان خود کند. بدان معنی که به قدر کافی خود را هوشیار و جربزه دار نشان دهد که املاک خانوادگی را صیانت و مدیریت کند و بلکه بر آن بیفزاید و از دست اندازی دیگران به اموال خود جلوگیری کند و جذبه ای داشته باشد که دیگران آبرومندی و حرمت خانوادگی را خدشه دار نکنند. حال در نظر بگیرید در چنین شرایط و اوضاع و احوال، یک مادر که باید چنین انتظاراتی از پسر خود در سر داشته باشد و او را در همان جا به گونه ای تربیت کند که حافظ مال و موقعیت خانوادگی اش باشد بر خلاف روش معهود و معمول مردمان آن روزگار که چندان هنوز قدر تحصیل دانش را نمی شناختند و برایفرزندانشان تجربه اندوزی در حفظ دارایی های اجدادی را از درس خواندن در دیار غربت که هنوز چندان روشن نبود که به چه کار می آید! واجب تر می شمرند با پیشنهاد و اصرار شوهر خواهر دکتر اسلامی مرحوم حاجی وکیلی، مادر وی که در عین وابستگی به سنت های خانوادگی و نگرانی های فراوانش، از قدرت «توکل» آهنین برخور دار بود. با فرستادن نوجوان کم سن و سال خود به شهر موافقت می کند و به همه آن آرزوها و سنت های محلی در بیش از ۸۰ سال پیش در یک قریه مهجور که کمتر کسی با فضای تعلیمات جدید آشنایی دارد پشت پا می زند و فرزندش را بعنوان پیش قراول دانش آموزی علوم جدید در آن دیار راهی شهر یزد می کند. در حالیکه در آن خانه هیچ یک از امکانات ارتباطی امروزی هم وجود نداشت و باید حداقل ۹ ماه را در بی خبری از او سپری کند تا با پایان گرفتن سال تحصیلی به خانواده باز گردد. دکتر اسلامی به زیبایی این لحظه تاریخ ساز زندگی اش را در «روزها» تصویر کرده است: «در این لحظه مادرم قرآنی پیش آورد، روی زمین گذارد و گفت دورش بگردم. من هفت بار، دور قران گشتم و بعد به تعلیم مادر، رو به قبله زانو زدم و آن را بوسیدم. آنگاه بود که مادرم غرق اشک جلو آمد و گفت «مادر، حالا بیا تا من دور تو بگردم» و شروع کرد به گردیدن. با همه خودداریها ، آنچه اجتناب ناپذیر بود شد، و همه ما به گریه افتادیم. من دست به کمر مادر انداختم و زانویش را بوسیدم و خیلی سریع در میان اشک ها خداحافظی کردم. گفت: «مادر، برو، تو را به خدا سپردم این «تو را به خدا سپردم» بی اندازه محکم و اطمینان آمیز بود. مانند آنکه کسی سنگی را به کوهی بسپارد». ( اسلامی ندوشن، همان، ص ۲۸۸). اسلامی ندوشن در جاهای دیگری از روزها نیز به فراخور موضوع به دقت نظر مادرش در زندگی اشاره هایی دارد که حکایت از صلابت و استواری این زن مدیر و مقاوم می کند. او تا پایان یافتن تحصیلات فرزندش در یزد و تهران و پاریس که سالیانی به طول انجامید در ندوشن ماند و خود به تنهایی املاک مزروعی اشان را اداره کرد و هزینه های تحصیل فرزندش را تأمین نمود و غم غربت و فراق جدایی تنها پسرش را هرگز به روی او نیاورد و تا زمانیکه فرزند به استقلال کامل دست یافت از هرگونه حمایت و همراهی اش در رسیدن به اهداف زندگی مضایقه نکرد و آنگاه که دیگر محمدعلی جوانش را در قامت نویسنده توانا و استاد ممتاز دانشگاه تهران در صدر دانشوران این کشور دید، دل از همه املاک و مستغلات خود شست و به نزد فرزندش رفت تا در کنار او همچنان معین و غمخوارش بماند. گذشتن از خود و از تعین ها و تعلقات زمانه، شجاعت و درایت شیر زنانه ایی که عطوفت و مهر مادرانه را مقهور خود ساخته و توکل آهنین به خداوند باعث شد که جوانان تحصیل کرده فراوانی در آن روز در خانه فرهنگ حاجی بی بی خاور بر گرد فرزندش حلقه بزنند و راه و نام پرآوازه او را موجب مباهات و سعادتمندی خود بشناسند. در آن روز با خود فکر می کردم که نقش بی بی خاور در گشایش این راه که به فرهنگ پروری و دانش محوری جوانان این منطقه انجامیده و ندوشن را بواسطه دانش آموختگان فراوانش به یکی از مناطق استعداد پرور و قطب های فرهنگی یزد بدل ساخته است چقدر بوده است؟ بی شک بذر تدبیر و توکل او بود که امروز به بار نشسته بود. یادش زنده و نامش همواره بر خانه فرهنگ ندوشن پاینده باد. در پایان که قدری از نقش این مادر فداکار در زندگی فرزند نام آورش به شرح مختصر آوردم نابجا نمی بینم که یادی هم از مادر مهربان و از خود گذشته خود نیز داشته باشم که در بیان دکتر اسلامی به روزگار تحصیل او در یزد که دچار سوختگی پا شده بود و از خانواده خود هم دور بود مادرم به پرستاری او مشغول شد و چون فرزندان خود او را تیمار می داشت. در «روزها» چنین آمده است: «او نگهداری مرا مانند فرزند خود بر عهده گرفت. یکی از آن نمونه زن های نجیب و فداکار بود که هرگز سیمای شیرینش را به هنگامی که روی من خم می شد و از من مراقبت می کرد از یاد نمی برم. افسوس که جوانمرگ شد و من که از یزد دور افتادم هرگز نتوانستم چنانکه باید از لطف او قدر شناسی کنم؛ از آن لطف هایی که بی پاسخ می مانند و به همین سبب زیبایی روح بشر در آنها بهتر منعکس می گردد… او با حجب و شکیبایی و لطفی که خاص زن های شهرستانی آن زمان بود و دیگر نظیرش باز نخواهد گشت از من پرستاری می کرد.» (اسلامی ندوشن، همان، ص ۱۱۵) . خواستم در اینجا با ذکر این جملات از کتاب مستطاب “روزها”، مراتب سپاس خود نیز از این ذکر خیر و حسن نظر نویسنده روزها نسبت به مادرم نیز در نگذشته باشم. روان درگذشتگان شاد و عمر صاحب روزها دراز باد. 1+


پنجشنبه ، ۲۰اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ندوشن]
[مشاهده در: www.nodoushan.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن