واضح آرشیو وب فارسی:آرمان خبر: دکتر محمد شهیدیان: شاید اصولگرایان هنوز هم اکثریت مجلس را در دست داشته باشند اما مقایسه آماری مجلس نهم و دهم در کنار نتایج دور از انتظار انتخابات در تهران نشان می دهد که شکست اتفاق افتاده است و تا زمانی که اصل مشکل مورد پذیرش عموم اصولگرایان قرار نگیرد بحث بر سر راه حل بی فایده است. البته باید اشاره کرد این شکست به دو دلیل تلخ نیست. اول اینکه اصل اساسی مشارکت حداکثری اتفاق افتاد و دوم اینکه بازخوانی و تحلیل و بررسی این شکست می تواند کارگشای آینده کشور و نظام اسلامی باشد. ۱) اصولگرایی یک اسم نیست یک رسم است جذب حداکثری همانقدر مورد تاکید مقام معظم رهبری است که ضرورت مرزبندی با غیرخودی. در سیطره بلامنازع بیش از یک دهه ای اصولگرایان بر مجلس، افراد و عناصری مورد حمایت زعمای قوم قرار گرفتند و برای اخذ رای به مردم معرفی شدند که هیچ نسبتی با رسم اصولگرایی نداشتند. نمایندگانی به اسم اصولگرا به مجلس راه پیدا کردند که شان اصولگرایی را لگدمال کردند. با دمپایی به مجلس رفتند، شوخی های قبیح کردند، فحشهای رکیک دادند، کتک کاری کردند، در جلسات غیبت میکردند و زمانی هم که قدم رنجه کرده به صحن میامدند فیلم های خوابیدن یا چرت زدنشان منتشر میشد و بعدا همانها راجع به پایبندی به اصول و ارزشها و ادامه راه امام خمینی ره سخنرانی میکردند. بلاخره دم خروس را باور کنیم ی قسم حضرت عباس را! در مجلس اصولگرا یکشنبه سیاه رقم خورد و خبرهایی منتشر شد که برخی نمایندگان از فرستاده های دانشگاه آزاد رشوه گرفته اند. نماینده ای که رای اش را بفروشد به وقتش حتما رای هم میخرد! نمایندگانی که با اسم اصولگرایی به مجلس راه یافتند آنقدر غیبت کردند که صدا و سیمایی که هوایشان را داشت هم گزارشی انتقادی منتشر کرد و مجلس اصولگرا مجبور شد برای نظارت بر غیبتها به انواع کمیته ها و نرم افزارها و سخت افزارها متوسل شود. ۲) اربابان حلقه یکی از شعارهای همیشگی اصولگرایان مردمی بودنشان بوده است. آنها سالهای سال اصلاح طلبان را به الیتیسم متهم میکردند و اظهار میداشتند مطابق سیره ائمه حاکمان باید با عامه مردم در ارتباط باشند. چهره های اصولگرایی همواره در میان مردم دیده می شدند و با عامه حشر و نشر داشتند اما آیا این ارتباط واقعی بود یا نمایشی؟! مهمترین رسانه های اصولگرایی یعنی جهان نیوز و رجا نیوز بیشتر از انگشتان دو دست نویسنده همکار نداشتند و حتی حزب اللهی ترین جوانان شهرستانی یا اعضای اصلی بیسج دانشجویی در خارج از تهران امکان ارتباط گیری با این رسانه ها و رساندن نقطه نظراتشان به گوش بزرگانشان را نداشتند. حلقه های بسته ای که فقط عده ای خاص اجازه رفت و آمد به میان آنها را داشتندو اصولگرایان از طبقه گرایی فاصله نگرفته بودند آنها طبقه ای جدید برای خودشان ساختند. ۳) نقدپذیری؟!!! شاید یکی از مهمترین بایسته های اصولگرایی واقعی نقدپذیری باشد. انقلاب از زمانی که در قالب نظام فرو رفته برای زنده و پویا ماندن نیازمند انقلابهای درونی پی در پی است و در واقع عملکرد نظام اسلام با معیار آرمانهای امام ره باید مورد داوری همیشگی قرار گیرد. نقاط قوتش تقویت شود و نقاط ضعفش اصلاح! اصولگرایان به شدت از نقد درون گفتمانی فرار می کردند. آنها که صحنه را بی رقیب می دیدند و با برداشتی که از سلیقه نهادهای نظارتی داشتند تصور حضور دوباره اصلاح طلبان در صحنه های سیاسی حتی به ذهنشان خطور نمی کرد دلیلی برای نقد خودشان نمی دند تا خدای نکرده در منظر افکار عمومی، دامانشان به لک خطا آلوده نشود. امروز چهره های اصلی اصولگرایی در تهران مغلوب بی چهره های اصلاح طلب شده اند و حداد عادلی که روزگاری داعیه ریاست جمهوری داشت خانه نشین امثال پروانه مافی هاشم زایی شده است که حتی اصلاح طلبان هم آنها را نمی شناسند! ۴) کهنه گی و عدم جذابیت اصولگرایان به گونه ای با مردم و در واقع رای دهندگان برخورد میکردند که انگار چون آنها انسانهایی وارسته و انقلابی هایی تمام و کامل هستند مردم وظیفه دارند به آنها رای دهند. اصولگرایان یا فراموش کردند یا هیچگاه نیاموختند که رای را باید اخذ کرد و برای اخذ رای باید جذابیت داشت که البته این جذابیت انواع مختلف دارد. گاهی کاریزماتیک و شخصی است و گاهی گفتمانی و حزبی. این نگاه تکلیف گرایانه به جامعه که مردم را مکلف به رای دادن به انسانهایی وارسته بنام اصولگرا میدانست به آنجا ختم شد که اصولگرایان نیازی به تقویت رابطه خود با بدنه اجتماع احساس نکردند و دنبال راههای ارتباطی جدید نگشتند و آرام آرام و در گذر این دوازده سال از مردم جدا شدند. خواستهای آنها را ندیدند و در نتیجه نتوانستند خود را با انتظارات افکار عمومی همگام کنند چه برسد به اینکه بعنوان یک گروه مرجع بخواهند نقش جریان سازی داشته باشند. امروز میبینم این نگاه به آنجایی ختم شده است که عدم رای به اصولگرایان در تهران به حساب مشکلات ساختاری این جریان گذاشته نمی شود که هیچ بلکه دلیل آنرا غوطه ور شدن مردم تهران در فسق و فجور و گناه و طلاق می خوانند. ۵) قدرت طلبی کاندیداتوری چندین اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و ائتلاف نکردن آنها با هم و همچنین اخبار متواتر از اردوگاه اصولگرایی مبنی بر انشقاق های پیاپی و لیستهای جداگانه افکار عمومی را دچار سوء ظن کرد! مگر چندین قرائت اصولگرایانه از انقلاب و امام ره و رهبری وجود دارد؟ چگونه است که یاران دیروز، امروز همدیگر را تکفیر می کنند؟ این سوالات بی پاسخ انباشته شدند تا زمانیکه ارائه لیست امید اصولگرایان را وادار به وحدتی تاکتیکی کرد که اتفاقا سوالات بیشتری بوجود آورد! چگونه است که افرادی تا دیروز مدیگر را متهم به انحراف می کردند و امروز با هم ائتلاف می کنند؟! پاسخی قانع کننده تر قدرت طلبی وجود نداشت! ۶) عدم تخصص شاید یکی از مهمترین دلایل شکست اصولگرایان اقدام صدا و سیما در پخش تقریبا همزمان جلسات کمیسیون برجام مجلس ایران و جلسات کمیته روابط خارجه سنا آمریکا بود! مردم می دیدند که برخی از نمایندگانی که سالهاست بر کرسی های سبز مجلس انگار دوخته شده اند نمی توانند بدون تپق یک متن چند خطی را از روی کاغذ بخوانند! بسیاری از نمایندگان هیچگونه آشنایی با زبان انگلیسی نداشتند و بعضی اوقات به نظر می آمد که حتی ترجمه برجام را هم یک دور کامل نخوانده اند! این شش مورد در کنار موارد ریز و درشت دیگر، همه و همه، دست به دست هم دادند تا مردم احساس کنند زمان تغییر فرارسیده است. ملت با هیچ گروهی عهد اخوت نبسته است و با خرد جمعی داوری می کند و هر زمان لازم ببیند کاگزاران حکومتی را از طریق صندوقهای رای تعویض میکند! ۳ Total Views 3 Views Today
یکشنبه ، ۱۶اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آرمان خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]