واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
یکی از محافظان آقای خاتمی که مردی چهلساله بود، با مشت زد توی صورتم. بهش گفتم اگه جرأت داری بیا بریم کلانتری! امروز برای اقامهی فریضهی راه پیمایی 22 بهمن به میدان انقلاب(تهران) رفتم. از آنجا هم به سمت میدان آزادی راه افتادم. الحمد الله جمعیت خوبی آمده بود. در راه ، نگاهی به این سو و آن سو میانداختم. همهی ارگان ها آمده بودند. هر کس برای خودش ایستگاه صلواتی راه انداخته بود. جالبتر اینکه برای ماهواره امید هم تبلیغات کرده بودند و ایستگاه صلواتی زده بودند. مثل همیشه، ایستگاه های صلواتی بود و فشار مردم و سوژههای عکاسی! حضور بسیار محدود زنان مانتویی در راه پیمایی امروزتنهایی، به راهم ادامه دادم. بر خلاف روزهای دیگر که، خیابانهای انقلاب و ولی عصر و آزادی پر است از خانمهای بیحجاب، امروز بیش از 90 درصد زنان شرکتکننده در راه پیمایی، چادری بودند(این نکته دارد). از مانتوییها هم - اکثرا- دختران جوانی بودند که با وضعی زننده و برای سرگرمی(و احتمالا پیدا کردن دوست پسر) به راهپیمایی آمده بودند. خاتمی و لباس پیغمبر در ادامهی مسیر با دستهی «انصار حزب الله» روبه رو شدیم. پشت نیسانی که دو الی سه نفری که بر روی نیسان بودند، شعار میدادیم و هر از گاهی هم به سخنان حاج آقا گوش میدادیم.حاج آقا که یک روحانی خوش سیما و سفیدپوستی بود؛ سخنان گرانمایهای می زد. یکی از صحبتهایش این بود که: آقا خاتمی! بجای آنکه با لباس پیغمبر در جامعه حاضر شوید و دروغ و بدعت به خورد مردم بدهید، لباس را کنار بگذارید با کت و شلوار و کروات، در اجتماعات سیاسی و فرهنگی حاضر شوید(نقل به مضمون)؛ من هم با این حرف موافقم؛ چون این آدم بیسواد دارد نان «عبای شکلاتی»اش را میخورد و با توطئه بر ضد اسلام و انقلاب، طی زمان میکند.با آغاز سخنرانی رئیس جمهور دکتر احمدی نژاد ، دسته ی انصار حزب الله تمام شد و ما به تنهایی ادامه مسیر دادیم. خاله سارا و ارادتمندانش! تا نزدیکیهای میدان آزادی هم رفتم ولی چون دقایق آخر راه پیمایی بود، برگشتن را به رفتن ترجیح دادم. در برگشت با ایستگاه شبکهی 2 و خاله سارا رو به رو شدیم. صحنهی جالب این بود که یک پیرمرد با موهای سفید، ایستاده بود داشت برنامهی خاله سارا رو می دید!! من هم به شوخی بهش گفتم "حاج آقا، این برنامه واسهی بچه هاست!!" ایستگاه برائت از منافقین .... در این ایستگاه، منافقین، با مشت از من برائت جستند!بعد از ایستگاه شبکه 2 و خاله سارا که حسابی ترافیک ایجاد کرده بود، به ایستگاه «برائت از منافقین» رسیدیم.واقعیت اش این است که من سرم پایین بود و داشتم راهم را میرفتم. ناگهان دیدم یک عده دارند مردم را مثل گوسفند هل میدهند. صحنه ی مشمئز کنندهای ایجاد شده بود. کنجکاو شدم؛ رفتم در قلب این هرج و مرج! بله درست دیدم. آقای سید محمد خاتمی در وسط یک جمع کوچک که دور و برش را محافظانش گرفته بودند و مردم را به شدت هل میدادند، داشت با سرعت به سمت جایی میرفت. صحنهی جالبی ایجاد شده بود، محافظانش شعار میدادند «درود بر خاتمی» و یک عده جوان خام هم دور و بر او دو کلمه شعار می دادند و دیگه نمیگفتند. ما هم دیدیم که خدا، فرصتی ناب در اختیار قرار داده، شروع کردیم به ابراز احساسات: مرگ بر منافق، شاه سلطان حسین، مرگ بر ضد ولایت فقیه، دولت آمریکایی نمیخوایم نمی خوایم، احمدی احمدی حمایتت می کنیم ...در حین دادن شعار بودم. ناگهان یکی از خبرنگاران خاتمی، به شدت هل ام داد. دوباره خودم را به جلو رساندم؛ اینبار نه با یک نفر ، بلکه همهی گارد محافظش شده بودند ضدم. ضد یک جوان بیست و یک ساله! دوباره شروع به فریاد زدن کردم که ناگهان یکی از محافظان آقای خاتمی که مردی چهل ساله بود با مشت زد توی صورتم. من هم که دیدم، طرف زد توی صورتم، بهش گفتم اگه جرأت داری بیا بریم کلانتری! طرف ساکت شد و حرفی نزد. بعد آن مشت، دوباره شروع کردیم به شعار دادن! الحمد الله بر اثر آن مشت، عینکم آسیب جدی ندید ولی لبم زخم شد و خونریزی کرد. سید محمد خاتمی، که بر خلاف استقبال گسترده مردم از احمدی نژاد، با برخورد تند بسیاری از جوانان روبه رو شده بود، سریع خود را داخل یکی از ساختمانهای دولتی کرد تا جوش و خروش مردمی بخوابد. (مقایسه کنید با استقبال مردم از احمدی نژاد) احمدی نژاد، اعصابمان را به هم ریخت! من هم به مسیر ادامه دادم و به ادامه سخنان دکتر احمدی نژاد گوش میدادم. واقعا از سخنرانی احمدی نژاد، اعصابم خرد شده بود. این چه وضع سخنرانی بود؟ احمدینژاد آمده بود در حضور صد ها هزار مرد و زن، ریز وقایع مربوط به پرتاب ماهواره امید را شرح میداد. نمی دانم چرا مشاورانش بهش نگفتند این حرف ها، به درد مردم نمیخورد و باید برای مردم، حرفهای دیگری زد. آقای احمدی نژاد ، با شعار «فرهنگی» به راس آمدند ولی در سال چهارم دولت شان، سخنی از دستاوردهای فرهنگی نزدند. نماینده حماس در راه پیمایی 22 بهمن!بعد از سخنان آقای احمدینژاد، نمایندهی حماس سخنرانی کرد. البته من چیزی از صحبتهای ایشان نفهمیدم چون یک تکه عربی میرفت و مترجمش تکهی دیگرش را فارسی! راستی، سخنرانی نمایندهی حماس، جایش اینجا بود؟ ل گدمال شدن اسماء جلاله مثل همیشه، کف خیابان پر شده بود از کاغذهای رنگی و مرغوبی که پر بودند از اسمهایی که بدون وضو نباید به آنها دست زد ولی در زیر پا ها لگدمال میشدند : ذکر الله، پرچم مقدس جمهوری اسلامی و اذکار شریف روی آن، اسامی مقدس اهل بیت، عکسهای امام خمینی و رهبر معظم انقلاب ...حرف آخر هم آرزوی پیروزی اندیشه های انقلابی امام خمینی (ره) و نابودی دشمنان آن نازنین. والسلام نتیجه راهپیمایی امسال واقعا افتضاح بود. نه برنامهی درست و حسابی داشت، نه جلوهی ویژهای و نه سخنرانی خوبی! فقط مردم خوبی داشت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]