تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1825993502




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت زندانی سیاسی قبل انقلاب «عباس کفایی قاینی»/2 از اعمال شکنجه‌‌های همزمان تا روزهای ملی‌ کِشی/ارتباط با الفبای مُرس


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روایت زندانی سیاسی قبل انقلاب «عباس کفایی قاینی»/2
از اعمال شکنجه‌‌های همزمان تا روزهای ملی‌ کِشی/ارتباط با الفبای مُرس
بازجو شروع کرد با کابل به روی سینه‌ام زدن و همزمان سرباز به کف پایم می‌زد! یعنی در یک لحظه توسط دو نفر شکنجه می‌شدم...

خبرگزاری فارس: از اعمال شکنجه‌‌های همزمان تا روزهای ملی‌ کِشی/ارتباط با الفبای مُرس



خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مریم اختری؛ شاید تنها برشمردن خاطرات حتی یکی از زندانیان مخوفترین شکنجه‌گاه ساواک برای تنفر و انزجار از حکومت منحوس پهلوی کافی باشد. هرچند همه می‌دانند که هزاران نفر از مردمان ما حداقل در لحظاتی از زندگی خود را مستقیم یا غیرمستقیم با وحشت و نگرانی آن سپری کرده‌اند.
«کمیته مشترک ضد خرابکاری» زمان طاغوت که اکنون به لطف خداوند متعال و پایمردی و ایستادگی مردمان به "موزه عبرت ایران" تبدیل شده، گنجینه‌ای بس ارزشمند برای مرور بخشی از هزینه‌هایی که برای به دست‌آوردن این نظام مقدس اسلامی صرف شده است.
«عباس کفایی قاینی» یکی از افرادی است که در تاریخ‌سازی این انقلاب نقش داشته و زندانی سیاسی قبل از انقلاب بوده است. وی که اکنون یکی از راویان این موزه است گوشه‌هایی از خاطرات خود را به شمار تعریف درآورده است.         بخش نخست خاطرات این زندانی سیاسی قبل از انقلاب در روزهای قبل منتشر شد. آنچه پیش‌روی شما قرار دارد، بخش دوم و پایانی خاطرات وی است.

*اثر 8 ماهه کابل فارس: غالباً چه مدل شکنجه‌ای را برای گرفتن اعتراف به کار می‌بردند؟ کفایی قاینی: آنها با شدت و بدون هیچ اغماض و ملاحظه‌ای با کابل افراد را می‌زدند. بطوری‌که پس از انتقال به زندان قصر، یکبار که یکی از دوستانم در حمام عمومی بند سیاسی، مشغول کشیدن کیسه به پشتم بود گفت هنوز اثرات کابل‌ها روی پشتت مانده است. آن زمان حدوداً 8 ماه از شکنجه من در کمیته می‌گذشت. نوع شکنجه و برخوردها با توجه به وابستگی‌ به گروه‌ها تعیین می‌شد. مثلاً برای افراد مذهبی، عکس‌های یکی از علمای مشهور آن زمان را در حال اعمال نامشروع نشان می‌دادند تا وجهه آنها را از بین ببرند. یادم هست در یکی از عکس‌ها بچه کوچکی در اتاق بود. بازجو به من گفت:‌ «ببین این زن فرزند هم دارد!» دقت که کردم متوجه شدم یک عروسک بزرگ کنار اتاق است. بعد از آن مطمئن شدم آن عکس‌ها جعلی است. به من گفت «این وظیفه اداری من نیست. تنها می‌خواهم تو را در جریان واقعیات قرار دهم!‌« بعدها که با دیگر زندانیان صحبت کردم بعضی از آنها آن عکس را دیده بودند. بعد از بازجویی یازده ساعته روز اول، به سلولم بازگردانده شدم. یک پتو و یک لباس سهمیه هر فرد بود. آن شب بی‌نگرانی خوابیدم، حداقل می‌دانستم موضوع از چه قرار است. *الفبای مُرس فارس: با دیگر زندانیان ارتباط داشتید؟ کفایی قاینی: از روز دوم از طریق زبان مُرس با سلول‌های کناری ارتباط برقرار کردم... مُرس یک جدول 4 ستونه با هشت ردیف بود. هر یک از 32 حرف الفبای فارسی در یک خانه قرار داشت. در این زبان برای خواندن حروف الفبا، علامت ستون‌ها با ضربه مشت و علامت ردیف‌ها با ضربه انگشت به دیوار مشخص می‌شود که با ترکیب حروف، کلمه مورد نظر بدست می‌آید. با این روش با سلول‌های کناری ارتباط برقرار کردم. از جمله با خانمی که یادم هست که اهل تبریز بود.

*بلیط شرکت‌واحد فارس: نگهبانان زندان ثابت بودند؟ کفایی قاینی: گاهی نگهبانان را تغییر می‌دادند. مثلاً یک روز نگهبان جدید وارد زندان شد و شروع به رجزخوانی کرد‌. می‌گفت من در کرمانشاه زندانبان بوده‌ام و سابقه زیادی دارم. از امروز هرکس خطایی مرتکب شود بلایی به سرش می‌آورم که... بعد به نوبت هرکس را به سرویس بهداشتی می‌برد، کاری که نگهبانان به‌طور معمول انجام می‌دادند. وقتی من به دستشویی رفتم، یک بلیط اتوبوس شرکت واحد از جیب بلوزم روی زمین افتاد. کف زمین خیس بود و من رغبت نکردم آن را بردارم. از دستشویی که برگشتم بعد از 15 -20 دقیقه این نگهبان جدید به سلول من آمد و شروع به سوال و جواب کرد که باید اعتراف کنی این بلیط کاغذی را برای علامت دادن به چه کسی گذاشته‌ای و معنایش چیست؟ اصرار از او و انکار از من که تازه 3-2 روز است اینجا آمده‌ام و هیچ‌کس را نمی‌شناسم. مرا از سلول خارج کرد، بلوزم را از تنم درآورد و دور سرم پیچید! بعد از تهدیدهای بسیار زیاد که به بازجویت می‌گویم چه کرده‌ای و وقتی متوجه شد که واقعاً این کار هیچ دلیل خاصی نداشته، مرا وادار کرد که در طول بند به‌صورت کلاغ‌پر حرکت کنم!‌ شاید بیش از 400-300 متر کلاغ‌پر رفتم و برگشتم که حدوداً 13-12 مرتبه طول راهرو بود. وقتی به سلولم برگشتم از شدت درد، افتادم! بعد از گذشت چند ساعت، صدای مُرس شدیدی از سلول کناری آمد!‌ سریع جواب دادم، اما دیگر پاسخی از آن طرف نیامد. بعد از چند دقیقه برادران سلول کناری‌ گفتند مأمور بوده‌ و من باید از شدت ضربه متوجه می‌شدم! ‌وقت شام، آن افسر نگهبان که مشغول تقسیم شام بود، فریاد می‌زد «سلول شماره 13 هرکاری دلت می‌خواهد بکن، به حسابت خواهم رسید!» بعد از غذا به سراغم آمد. درِ سلول را باز کرد و گفت «صبح چه کردی؟»‌ گفتم «کاری نکردم!» ‌سیلی محکمی زد که سرم گیج خورد!‌

*شکنجه‌گران دلسوز فارس: بازجوها هم تغییر می‌کردند؟ کفایی قاینی: بازجوهای هر پرونده ثابت بودند و اگر به هر دلیلی بازجوی پرونده حضور نداشت، متهم بلاتکلیف بود تا او برگردد. مثلاً بعد از برخورد آن زندانبان جدید با من، تا چند روز سراغ من نیامدند. به نگهبان گفتم خسته شدم. چرا تکلیف من روشن نمی‌شود؟‌ گفت: «بازجوی تو برای رسیدگی به یک پرونده به تبریز رفته است.» اسماعیلی که بازجوی کار کشته‌ای بود که پرونده من دست او بود. کنار او رضایی، بازجوی تازه واردی بود که برای کارورزی کنار اسماعیلی دوره می‌دید. رضایی کار نابلد بود و برخلاف اسماعیلی نمی‌توانست تشخیص دهد یا حتی حدس بزند طرف درست می‌گوید یا غلط و حتی نمی‌دانست باید کجاهای بدن را شلاق بزند بعد از حدود یک‌ ماه مرا برای بازجویی بردند، اسماعیلی گفت «ظاهراً هنوز حرف‌هایت را نزده‌ای!»‌ گویا پرونده‌ها را افراد بالاتری ملاحظه می‌کردند و اگر مورد تأیید نبود، برگشت داده می‌شد. آن روز دوباره شکنجه‌هایم شروع شد تا به بقیه جرایم اعتراف کنم با چشم بسته مرا به اتاق شکنجه بردند و به تخت شلاق بستند با کابل مرا می‌زدند تا حرف بزنم. بعد از گذشت ساعتی دیدم کابل‌ها به کف پای من نمی‌خورد اما صدای برخورد کابل به لبه‌های تخت می‌آمد و صدای بازجوی اصلی را نمی‌شنیدم! حس کردم که بازجو جهت انجام کاری از اتاق خارج شده و یکی از سربازها کار شکنجه مرا انجام می‌دهد و از غیبت بازجو استفاده کرده و برای اینکه کابل به من نخورد روی لبه‌های تخت می‌زند تا صدا ایجاد کند! فهمیدم باید ناله کنم تا تلاش او هم طبیعی جلوه کند.

بعد از مدتی ضربه کابل به پایم خورد و صدای بازجو ‌آمد! فهمیدم که بازجو به اتاق شکنجه برگشته است.‌ این موضوع نشان می‌داد همه افراد شاغل در آن اماکن طرفدار و موافق رژیم نبودند و تا حد امکان تلاش می‌کردند که ضربه کمتری به افراد وارد شود. بعدها در جایی خواندم که به این دلیل به سینه می‌زدند تا نتوانیم نفس عمیق بکشیم و این کار موجب می‌شد اکسیژن کافی به بدن نرسد و درد بیشتر اثر کند. علی‌القاعده با هر ضربه شلاق از درد فریاد می‌زدم و از شدت فریاد و باز شدن فک‌هایم، غضروف‌های فکم حساس شده بود. بعد از آن با استخوان‌های انتهای انگشت وسط که به صورت مشت درآمده بود ضربه‌های شدیدی به غضروف‌ها می‌زدند! آنقدر درد آن زیاد بود که حداقل 12-10 روز طول می‌کشید تا درد آن تا حدی ساکت شود. بسیار تکنیکی و حساب شده شکنجه می‌کردند یا از نقاط خاصی از بدن طوری نیشگون می‌گرفتند که درد در تمام بدن می‌پیچید! شکنجه را تمام نمی‌کردند تا مثلاً یکی می‌آمد و می‌گفت دیگر نزنید،‌ حرف‌هایش را می‌گوید!‌ انگار مثلاً یکی واسطه شده یا کتک ها تمام شود! حالا بعد از شفاعت آن شخص و باز شدن از تخت، شکنجه‌های روحی شروع می‌شد.

*سخت‌ترین لحظه فارس: شکنجه روحی؟ کفایی قاینی: شکنجه روحی به مراتب سخت‌تر از شکنجه جسمی بود. یک‌بار در حین باز کردن بندهای تخت شکنجه،‌ بازجو گفت «خمینی مُرد، امروز رادیو اعلام کرد!» در آن لحظات این خبر سنگین‌ترین حرف بود و مثل آب سردی که ناگهان روی سر بریزند دچار یأس و دلهره شدم! با خود فکر می‌کردم همه چیز تمام شده است. حس می‌کردم مبارزات بی‌اثر بوده و این‌ همه زحمات به هدر رفت. زیرا آن زمان هیچ جانشینی را نمی‌توانستم برای امام تصور کنم! واقعاً انقلاب و پیروزی آن روی دوش امام بود و شخص دیگری در حد او نبود. کسی را در حد او نمی‌دیدم که بتواند سکان‌دار انقلاب شود. البته بعد که به سلول برگشتم، دیدم این حرف تنها بلوف بوده و هیچ اتفاقی نیفتاده است. بعد مدتی، مرا از سلول انفرادی خارج کردند و به سلول دیگری رفتم که چند دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف آنجا بودند.

*کتب مجاز و غیرمجاز فارس: تمام دوران بازداشت را در کمیته مشترک ضد خرابکاری بودید؟ کفایی قاینی: بعد از یک ماه، مرا به بند سیاسی زندان قصر منتقل کردند. چند نفر از دوستانم را آنجا دیدم. همه منتظر نوبت دادگاه بودیم. آن زمان بصورت موقت در آنجا به سر می‌بردیم. آنجا شهید لاجوردی، آقای بادامچیان، مرحوم مهدوی و ... بودند. برای اینکه وقتمان تلف نشود برنامه کتابخوانی داشتیم. بعضی کتب مجاز اجازه ورود به زندان را داشت. البته در پوشش جلد‌های کتب مجاز، گاهی کتاب‌هایی که ورود آن به زندان ممنوع بود هم وارد می‌شد کتاب «پرتویی از قرآن» که تفسیر قرآن حضرت آیت‌الله طالقانی بود، یکی از کتاب‌های ممنوعه‌ای بود که وارد زندان شد و به دستمان رسید. کتاب‌های علمی، درسی، دانشگاهی، مذهبی و اصول فلسفه و روش علامه طباطبائی و .... از این کتاب‌ها بود. کتاب‌های زبان هم داشتیم برای تقویت زبان خارجی گاهی آنقدر زمان‌مان پر بود که آرزو داشتیم کمی زمان خالی پیدا کنیم. گاهی هم بحث‌هایی بین چپی‌ها و ما برقرار بود.

*تیم‌های خرابکار فارس:‌ چه زمانی دادگاه تشکیل شد؟ کفایی قاینی: پس از 5-6 ماه از ورودم به زندان قصر، دادگاهمان تشکیل شد. من با یکی دیگر از زندانیان سیاسی هم پرونده بودم. ماجرا از این قرار بود که این فرد نیز با شهید تندگویان رابطه داشت. ساواک برای اینکه وجهه خود را جلوی مردم و شخص شاه بالا ببرد زندانیان را به‌صورت تیمی گروه‌بندی می‌کرد تا هنگام اعلام گزارش بگویند مثلاً فلان تعداد تیم خرابکاری شناسایی و دستگیر شده‌اند. با این روش اقتدار آنها بالا می‌رفت. یکی از آن تیم‌های ساختگی آنها، من، شهید تندگویان و آن برادر بود. شهید تندگویان سر تیم و من و آن فرد زیرمجموعه او به حساب می‌آمدیم. حالا دیگر در زندان عمومی با او آشنا شده بودم و همدیگر را می‌دیدیم. به من گفت که با شهید تندگویان ارتباط داشته است.

*متهم ردیف دوم فارس:‌ نتیجه دادگاه چه بود؟ کفایی قاینی: من متهم ردیف دوم بودم و هم پرونده‌ای من متهم ردیف اول، من وکیل تسخیری داشتم و او یک وکیل آشنا با سفارشات خاص. دادگاه نمایشی بود. حتی یادم هست یکی از قضات حاضر در دادگاه پشت عینک دودی‌اش، خوابیده بود! به طور روتین باید حرفهایی رد و بدل می‌شد. به هم‌پرونده‌ای من با آن وکیل آشنا، یک سال حبس خورد و به من که متهم ردیف دوم بودم هم یکسال! نوع جرم من طوری بود که باید 4-3 سال حبس تحمل می‌کردم اما چون متهم ردیف اول با پارتی بازی یک سال حبس گرفته بود نمی‌توانستند حکم مرا بیشتر از او قرار دهند و به ناچار به من هم یکسال حبس تعلق گرفت. من سال 53 دستگیر شدم و این دادگاه در سال 54 تشکیل شد که البته هنوز دادگاه بدوی من بود. دادگاه تجدید نظر بعد از چند ماه تشکیل شد که رای دادگاه بدوی را تائید کرد.  مدتی بعد از رای دادگاه، یک روز مرا صدا زدند و گفتند با وسایلت بیا! هر کس یک گمانه‌زنی داشت. بعضی می‌گفتند می‌خواهند تو را به زندان دیگری انتقال دهند. برخی می‌گفتند که تو را آزاد می‌کنند اما من دلهره دیگری داشتم. زیاد اتفاق افتاده بود که فرد جدیدی دستگیر می‌شد و با اعترافات تازه او، حکم فردی که زندانی بود، تغییر می‌کرد. مثلاً در مواردی فرد در آستانه آزادی، اعدام می‌شد! نگرانی‌ها زود پایان گرفت. یک بازجویی ساده انجام شد و بعد از آن مرا به زندان اوین انتقال دادند، بند 3.

*ملی کشی فارس: زندان اوین با زندان قصر تفاوت خاصی داشت؟ کفایی قاینی: در زندان اولین، از همان ابتدا از گرایشات مذهبی و سیاسی می‌پرسیدند و طبق آن تقسیم‌بندی می‌کردند، بند مذهبی‌ها از چپی‌ها جدا بود. در اوین آزادی عمل بیشتری داشتیم حتی تئاتر بازی می‌کردیم. به لحاظ ساختمانی هم اوین جدیدتر و تمیزتر از زندان قصر بود. حتی در برخی از سلول‌های انفرادی سرویس بهداشتی وجود داشت. پس از اتمام زمان مقرر طبق قانون باید آزاد می‌شدم اما تصمیم جدیدی گرفتند که بنابراین دیگر زندانیان سیاسی آزاد نمی‌شدند! دلیل این تصمیم این بود که مبادا زندانیان سیاسی بعد از آزادی مجدداً اقدامات ضد رژیم انجام دهند. در بین زندانیان شایع شده بود که اسپانیا هم بعد از جنگ جهانی اول یا دوم تا 12 سال زندانیان خود را آزاد نکرد. به این مدت زمانی که علاوه بر مدت زمان محکومیت باید در زندان می‌ماندیم "ملی کشی" می‌گفتند. با این حال بعد از مدتی مرا آزاد کردند. دوره زندانی شدن من 16 ماه طول کشید که یک ماه در کمیته، یازده ماه در زندان قصر و 4 ماه آخر که دوران "ملی کشی" و اضافه بر محکومیتم بود را در اوین سپری کردم.

*خانه خالی فارس: طی این مدت 16 ماهه، با خانواده ملاقات داشتید؟ کفایی قاینی: در زندان قصر ماهی یکبار زمان ملاقات داشتم که خانواده به دیدن من می‌آمدند. فارس: از آزادی شما خانواده مطلع شدند؟ کفایی قاینی: نه اینکه اطلاع‌رسانی انجام ندادند، حتی زمانی که به خانه رسیدم هیچ‌کس خانه نبود! حتی نمی‌دانستم خانواده‌ام چه زمانی از خانه رفته‌اند و اصلاً اینجا زندگی می‌کنند یا نه! فقط از روی عقربه‌های ساعت که حرکت می‌کرد فهمیدم زمان زیادی نیست که خانه را ترک کرده‌اند و بعد با دیدن زباله‌های سبزی تازه مطمئن شدم هنوز خانواده‌ام اینجا ساکن هستند. موضوع از این قرار بود که خانواده برای ملاقات با من راهی اوین شده بودند که به دلیل دوری مسیر، شب را در خانه یکی از اقوام ماندند تا صبح به زندان بیایند. خانه ما در خیابان مولوی بود. آن شب را تنها در خانه ماندم. صبح فردا، خانواده پس از مراجعه به زندان و اطلاع از آزادی من، به خانه آمدند. مادرم رنجور و پیر شده بود. وقتی مرا دید، می‌گفت باور نمی‌کنم برگشته‌ای!

*تحصیل به شرط مصاحبه ساواک فارس: بعد از آزادی به چه کاری مشغول شدید؟ کفایی قاینی: به دانشگاه رفتم، دلم می‌خواست تحصیلاتم را ادامه دهم که بعد از مصاحبه ساواک و ... پذیرش مجدد گرفتم و درس را شروع کردم. سال 57 فارغ التحصیل شدم. پس از آن قانون جدید وضع شد که طبق آن، مدت زمان سربازی به یک سال تقلیل پیدا کرده بود. بعد از انقلاب هم در دفاع مقدس انجام وظیفه کردم. *هزینه امنیت فارس: از به ثمر رسیدن تلاش‌ها و سختی‌های خود چه احساسی دارید؟ کفایی قاینی: فکر می‌کنم مزد خودمان را گرفتیم و تمام ناراحتی‌ها و شکنجه‌ها ثمر داد. خداوند متعال با رهبری حضرت امام خمینی(ره) انقلاب ما را به نتیجه رساند. اکنون با تمام نقایصی که وجود دارد، بسیار از وضع مملکت خوشحالم. نگاهی به وضعیت همسایگان ما مثل افغانستان و پاکستان کافی است تا شاکر نعمت انقلاب و مملکت باشیم. کشور ما در میان کشورهای ناامن دنیا واقع شده اما از امنیت کامل برخوردار است. پای این امنیت و آرامش هزینه‌های زیادی داده‌ایم. این معجزه است که کشوری که در بین فشار و سختی بیت‌المللی محاصره شده است، پیشرفت و رشد علمی، فنی، تکنیکی و ... دارد.

فارس: حرف آخر؟ کفایی قاینی: اگر مسئولین ما هم با فرهنگ انقلاب رشد می‌کردند با بسیاری از مشکلات مواجه نبودیم، خصوصاً با داشتن چنین رهبری فرزانه، رهبری با درایت، آرامش و بی‌نظیر در تمام دنیا. سلامتی تداوم عمر ایشان را تا فرج صاحب‌الزمان از خدا می‌خواهم. ما یقین داریم این انقلاب مقدمه انقلاب حضرت مهدی است و به امید خداوند تا آن زمان انقلاب را با چنگ و دندان حفظ خواهیم کرد.


یادگارنوشته از عباس کفایی قاینی پایان

94/12/05 - 10:10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن