تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی ایران شناخته می‌شود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820689240
نگاهی که گرم نشد؟!
واضح آرشیو وب فارسی:گناپا: امروز صبح که از خواب پا شدم روز تقریبن خوبی بود ..... نه کسل بودم و نه خیلی شاد ..... یه کم نشستم تو رختخواب تا حالم جا بیاد و بعد پاشم ..... ولی هر چی گذشت و یاد دیشب و یاد دیشب های سالهای گذشته و چهار سالهای گذشته افتادم حالم بدتر شد..... نمیدونم تا حالا براتون اتفاق افتاده مث یه فیلم یا سریال همه اتفاقات گذشته جلو چشتون رژه برن؟!!! دیشب ......... گناباد شور و شوقی داشت. .... بازارا رونق خاصی داشت. ... پیاده روها مملو از آدم بودن..... خیابونا ترافیک سنگین دلچسبی!! داشت که سالها بود وقتی میخاستم گناباد رو با چند شهری که سابقه ی شهریتشون خیلی از ما کمتر بود مقایسه کنم ، ازین هم محروم بودیم!!! خصوصن نقطه ی عطف شلوغی و ازدحام ، قلب شهر حدفاصل میدان امام تا غدیر بود که مجبور بودم با دنده یک و نیم کلاچ حرکت کنم. ... خب لابد میگین پس چی حالتو بد کرد؟!! همه چی خوب داشت پیش میرفت که چشمم به مردم پیر و یا میانسالی افتاد که پیر نبودن، ولی نشانه های پیری داشت رو صورت و موهاشون نمایان میشد و مث من هر نه(9) دوره و امسال ده دوره ی تبلیغات انتخابات مجلس بعد از انقلاب رو از نزدیک دیده بودن!! و با ولع خاصی به ال سی دی های جلو ستادها خیره شده بودن و فیلمهای سخنرانیهای ضبط شده کاندیداها رو تماشا و گوش میکردن. ... کمی اونور تر جوون ترها با شوق و شتاب خاصی مشغول رتق و فتق و تدارکات و تنظیم برنامه های کاندیداها بودن..... و البته تا اینجا چیز خاصی نبود که باعث ناراحتیم بشه ! هر چند وعده وعیدها و قولهای عجیب و غریب کاندیداها در این ایام و برآورده نشدن خیلی از آنها !! و دیده نشدن جناب نماینده نه در شهر که حتا واسه دلخوشی در هنگام پخش تصاویر از مجلس از صدا و سیما !! وبازی با احساسات نوجوونهای پر امید و.......خودش داستانیه و مثنوی هفتاد من... و اما تصویری که از ذهنم براحتی نمیره، دو ماشین جلوتر از من در ترافیک شلوغ خیابان جلو ستادهای انتخاباتی روی داد. .... پسرکی 6 یا 7 ساله چندین تراکت رو روی دست چپش تا زده بود و در این ترافیک سنگین که ماشینها مجبور به توقف چند ثانیه ای بودند با شوق و ذوق زیاد به طرف ماشینی که دو ماشین جلوتر از من بود و شیشه ی طرف راننده اش تا نیمه پایین بود دوید و تراکت رو به طرف راننده دراز کرد ....... ولی راننده بی اهمیت شیشه رو بالا برد و پسرک که حواسش به ماشین عقبی بود تا تراکت بعدی رو واسه ی اون آماده کنه ، تا اومد تراکت رو بکشه نصفش بین شیشه موند و پاره شد! !!..... اونکه ازین کار متعجب شده بود با بی میلی به طرف ماشین شاشی بلند جلویی من اومد و پشت شیشه های دودی راننده هر چی منتظر شد پنجره ای پایین نیومد! !!...... و من ماشین بعدی بودم ...... و پسرک با چشمان پر از اشک.... کمی اونطرفتر دورتر از ماشینها. .... چشم در چشم من..... سرد و خشکیده ..... و من در چشمان او خودم رو دیدیم.... 37 سال پیش!..... نگاهی که گرم نشد. ..... بغضی که فرو نرفت..... شهری که سامان نیافت. .... دکتر محسن دانا
سه شنبه ، ۴اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گناپا]
[مشاهده در: www.gonapa.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]
-
گوناگون
پربازدیدترینها