تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 3 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، بى شرم، كودن، چاپلوس و بدبخت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1868115517




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای خواندنی از کرامت یک غواص شهید


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهر به شهر و روستا به روستای استان مازندران در شب و روز شهادت امام صادق(ع) میزبان پیکرهای شهدای غواصی بودند که در شهرت بی نامی و قدرت نهان در دستان بسته، بار دیگر فضای نگین سبز ایران را با نام و یاد ایثار و ایستادگی بهاری کردند. حسینعلی بالویی، شهید غواصی که شور دوباره ای به مازندران بخشید. همیشه خوانده و شنیده بودم که شهدا زنده اند و حیاط طیبه دارند اما شنیدن کجا و دیدن کجا؟! فرقش از زمین تا آسمان است.... غواص دست بسته ای که بعد از 29 سال دوری از خانه و کاشانه اش برگشت و به همراه چند شهید غواص گمنام دیگر خون تازه ای را در رگ های شهر جاری ساخت. جوان شانزده ساله ای که در عملیات کربلای4 در جزیره ام الرصاص به شهادت رسید و حالا به بهشهر مازندران پا گذاشته بود.  شب وداع با شهید بالویی قرار وداعمان با شهید حسینعلی بالویی شب جمعه بود، در مصلای شهر بهشهر. غروب خورشید که آمد دلتنگی دیدار شهدای غواص افتاد به جانمان. مصلای بهشهر اما جای سوزن انداختن نبود از این همه مشتاق. این همه دلتنگ. بعداز نماز جماعت مغرب و عشاء مراسم وداع هم شروع شد. تابوت شهید بالویی و پنج شهید گمنام دیگر را در وسط مصلی گذاشته بودند. نور سبزی هم بر تابوت ها افتاده بود و پرچم سه رنگ و مقدس کشورمان را معنویتی مضاعف می بخشید. احمد واعظی هم مداح مراسم بود و سنگ تمام گذاشت برای شهدا. پدر شهید هم در مراسم حضور داشت. مداح هم در خلال مراسم درد دل های پدر شهید بالویی را با پیکر پسرش بلند بلند پشت بلندگو می گفت و به جان جمعیت آتشی دوباره می زد. اینکه پدر شهید می گوید: «بابا جان! بعد 29 سال آمدی، ببین چقدر کمر پدرت خمیده شده است! بلند شو برویم شالیزار و در پیری پدرت عصای دستش باش.» جمعیت مشتاق گریه که نه، ضجه می زدند و از شدت شور و احساس ایستاده مراسم را دنبال می کردند. اما نقطه اوج مراسم، روضه حضرت امام حسین(ع) و وداعش با علی اکبر جوانش بود. شاید روضه امام حسین(ع) تنها چیزی بود که داغ پدر شهید را تسکین داد. احمد واعظی در پایان مراسم به لهجه زیبای شمالی هم مدیحه سرایی کرد. من چیزی نفهمیدم اما هر چه می گفت انگار درد دل مردم بود. مردمی که با چشمانی اشکبار مراسم را ترک می کردند و با شهدای مرز و بومشان پیمانی دوباره می بستند. آماده پذیرایی از میهمان خیلی اتفاقی در ایام شهادت امام جعفر صادق(ع) عازم سفر شمال شدم، برای شرکت در مراسم یادواره شهدای یک روستا. اما از همان ابتدای سفر و ورود به مازندران، پلاکاردهای تدفین و تشییع شهدای غواص نظرم را جلب کرد و خاطرات تشییع باشکوه شهدای غواص تهران را برایم زنده ساخت. آن هم نه یک شهر و دو شهر، از ساری و بهشهر گرفته تا نکاء و حتی چند روستای مازندران میهمان شهدا بودند. تنوع در پلاکاردها و جملاتی که دارای مضامین عالی و پر محتوا بودند برای هر شهروند و بیننده ای جالب توجه بود. محتوای سراسر و شور و شعور این بنرها و پلاکاردها نشان از شعور و بصیرت بالای مردمی داشت که آماده پذیرایی و استقبال از شهدا بودند. جمله ای که در اکثر تبلیغات شهری به چشم می خورد و پای ثابت آنها بود: ما برای مبارزه با استکبار آماده ایم در میادین اصلی شهرها هم تزیینات جالبی دیده می شد که ذوق و شوق مازندرانی ها را در استقبال از شهدای غواص به تصویر می کشید. قایق هایی که چند تابوت نمادین را حمل می کردند به شکل زیبایی تزیین شده بودند و گفتنی هایی که بسیار است. حسینعلی بالویی که بود؟ شهید حسینعلی بالویی نخستین فرزند از سه فرزند خانواده بالویی است که متولد 1349 شهرستان بهشهر در استان مازندران است. او در 13سالگی با علاقه مندی فراوان به عنوان یک بسیجی داوطلب در میادین جنگ حضور پیدا کرد. در عملیات والفجر8 و فتح فاو از ناحیه پا مجروح شد و بعد از گذشت سه سال و حضور مداوم در جبهه های هشت سال دفاع مقدس سرانجام در دی ماه سال 65 و در عملیات کربلای4 به شهادت رسید. خانواده شهید «حسینعلی بالویی»، شهید غواص 16ساله عملیات کربلای 4 که در جزیره ام الرصاص به شهادت رسیده است، بعد از گذشت 29 سال از شهادت فرزندشان حالا با او دیدار کرده بودند.  کرامت شهید بالویی غواص پدر شهید بالویی نقل کرد که روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار شهدای بهشهر رفته بودم. دیدم زن و شوهری بر سر مزار پسرم نشسته اند و به شدت گریه می کنند. رفتم نزدیک قبر و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این سنگ قبر پسر من است اما در این قبر شهیدی نیست که شما اینقدر برایش گریه می کنید. پسر من مفقود الجسد است. در ضمن من اصلا شما را نمی شناسم. از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند. خانمی که گریه می کرد در جواب من گفت: فرزند مریضی دارم که از ناحیه دو پا فلج بود. دوا و درمان های ما نتیجه نداد و از سلامتی اش ناامید شدیم اما پسرم یک شب در خواب دید که جوانی به سراغش آمده است و به او می گوید که از جایش بلند شود. پسرم در پاسخ جوان می گوید که من فلج هستم و قادر به راه رفتن نیستم. جوان می گوید برخیز تو شفا یافته ای من شهید بالویی از مازندران هستم. فرزندم از خواب بلند شد در حالی که شفا گرفته بود. من تمام گلزار شهدای شهرهای مازندران را یک به یک رفتم و روی سنگ مزارها را خواندم. تا اینکه بالاخره در گلزار شهدای بهشهر(اینجا) این سنگ قبر را پیدا کردم. پدر شهید می گفت: نشستم و دوباره برایم مسلم شد که فرزندم زنده حقیقی است و براستی شهدا صاحب حیات طیبه اند. * کیهان


یکشنبه ، ۲اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن