واضح آرشیو وب فارسی:هشت صبح: «فیک» ها و امان از این «فیک» ها که در روزگار هجوم و کثرت خودشان را جا می زنند، جا می زنند که می فهمند که حرف های تازه ای دارند که منورالفکرند، از قضا خیلی اوقات موفق هم می شوند.خبرایرانی: «فیک» ها و امان از این «فیک» ها که در روزگار هجوم و کثرت خودشان را جا می زنند، جا می زنند که می فهمند، که حرف های تازه ای دارند، که منورالفکرند، از قضا خیلی اوقات موفق هم می شوند. اما با کمی دقت می شود دستشان را رو کرد، نویسنده ای که افاده روشنفکری دارد؛ کتاب شاملو دستش می گیرد، از تعهد اجتماعی در هنر مدرن صحبت می کند و باقی قضایا، قابلیت تعامل در رسانه های مدرن میعادگاهی جهانی را فراهم کرده که در آن مردم دور هم جمع می شوند تا در فیس بوک و... با هم گپ بزنند شایعه پردازی کنند، خودنمایی کنند و لاس بزنند. شاید «فیک» ها به مخاطبان عمیق تری نیاز دارند آن روزی که عمق و کنش مخاطبان افزایش پیدا کند و از شمار «فیک» ها کم می شود، مواجهه با فرهنگ هرگز فعالیتی منفعلانه نیست، آن روز که این را درک کنیم، اصیل ها فرصت نمایش پیدا خواهند کرد، در روزگاری که سرعت ارزنده ترین کالاست مراقب هجوم آن ها باشید که در سرعت تکثیر می شوند! در این پرونده ی جمع و جور چند «فیک» شاخص را زیر نور گذاشته ایم حواستان به مابقی هم باشد... فیک «روزنامه نگار» - عالیجناب صادق زیبا کلام در مبارزات سیاسی و در علم و تدریس حساب آقای زیبا کلام از جعلی ها جداست، خصم ما با آقا صادق از جایی شروع می شود که قلم روزنامه نگاری به دست می گیرد و برای مطبوعات می نویسد، برای همه می نویسد، کافیست اصلاح طلب باشند او می نویسد. آرمان و شرق و اعتماد و هر چه از این طیف باشد، اشتباه نکنید! این ها وزین ترین روزنامه های کیوسک هاهستند و آقا صادق هم صد البته قابل احترام، اما کدام ذهن می تواند آنقدر تراوشات داشته باشد، اصلا چه لزومی دارد در هر زمینه ای از خصم با عربستان تا دیوار مهربانی نوشت؟ مگر می شود این همه سواد یک انسان دایره ی گسترده ای داشته باشد که آقا صادق حوزه های گوناگون را به کرات زیر ذره بین می برد، تصویر یک ژورنالیست اقیانوسی از همان ها که درباره هر چیز اظهار نظر می کنند در ذهن می سازد، این کمیت نوشتن، این شاملیت گسترده، مطمئنا بعد از مدتی از کیفیت کار خواهد کاست که متاسفانه کاسته، حالا هرچقدر هم که بند هیکل بزنید و لبخند فتوژنیک تحویل دوربین بدهید، قلمتان قدر نخواهد شد . فیک «بازیگر» - بهاره خانم رهنما شما را به عنوان بازیگر می شناسیم و می شناسند نه مترجمید و نه روزنامه نگار، نه نویسنده داستان کوتاه، مطمئن باشید هر کدام از این ها اگر به کیفیت بازیگری شما افزون نکند بر وجاهت شما نخواهد افزود. پس بازیگر را باید با هنر بازیگری اش سنجید نه چیز دیگر، «عاشقانه» را که از سینمای رهنما فاکتور بگیریم، بعد از آن کلی کار با عشوه های یک شکل از رهنما می ماند که در بازیگری به آن تیپ می گویند، بدون ذره ای خلاقیت، حالا شما هر چقدر هم که در فلان کمپین اجتماعی، فلان میتینگ بحث برانگیز سیاسی حضور داشته باشید و یا ظاهری مدرن نشانمان دهید، ما به عمل شما می نگریم، این همه تئاتر های شبه روشنفکرانه اتفاقا روحوضی که دورهمی با قاسمخانی ها و به انضمام پژمان جمشیدی در این سالها در ایرانشهر و جاهای دیگر ترتیب داده اید، این ها هم در راستای بسط تفکرات مدرن شما بوده است؟ کاراکتر رهنما در مجموعه پژمان دقیقا شمایلی از خود اوست؛ شام وناهار هیچی و آفتابه لگن هفت دست.. فیک «خواننده» - آقا رضا یزدانی موردی که هرز رفت، رفیق نابابی چون علی اوجی! وای فای همیشه پرقدرت و اینستاگرام و فغان از شبکه های مجازی! خوانتده ای که قرار بود راک ایرانی را نمایندگی کند و با فیلم های کیمیایی شروع کرد و خوب هم شروع کرد، رفته رفته از راک فاصله گرفت، اشعار اعتراضی و نوستالژیک اش پرگو و پر از غلط شد، با شاعر همیشگی اش بهم زد و کم کم فقط نمایشی از اعتراض و راک شد، همان گیتار الکتریک آویز به بدنش را هم که بگیری، موهایش را که کوتاه کنی، با خواننده ای در سطح دیگران مواجهیم، او دیگر خیلی وقت نمی کند روی آثارش تمرکز کند. سفر گاه و بیگاه به خارج از کشور همراه با دوستان، عکس های به اشتراک گذاشته شده فلان گالری و رونمایی از کتاب دوست جانی و کلی سلبریتی بازی پاپاراتزی پسند ...از یزدانی و ترانه دلنشینی چون: لاله زار فقط حالی نزار باقی مانده است. فیک «خبرنگار تلویزیونی» - عمو کامی نجف زاده از آن روز یا شبی که تلویزیون تصمیم گرفت، تکانی به بخش های خبری بدهد و کمی صمیمیت تزریق کند، سر و کله چهره هایی چون: کامران نجف زاده و ایمان مرآتی پیدا شد کاش نمی شد! کاش زبان خبری تلویزیون خشک می ماند، ما چشممان به جمال نجف زاده و دوستان در بخش خبری بیست و سی پیدا نمی شد، خبرنگاران مثلا صمیمی و مهربان که داعیه شجاعت و خلاقیت را بسته به فصل و مصرف سیاسی خرج گزارش هایشان کرده اند، پنچه به صورت بی طرفی کشیده اند. در حقیقت دمار از بی طرفی رسانه ای در آورده اند، کاری کرده اند که از هر چه خونگرم و صمیمی بدمان آمده است! بس که جانبدارانه صمیمی شدند؛ شعر فرهاد را به تلویزیون آوردند و دل خانوده اش را خون کردند، معضل اجتماعی را به نفع جریان سیاسی تفسیر کردند و خلاصه کلی خلاقیت در جهتی خاص خرج کردند و کامران خان که سر گروه آن ها باشد هر از چند گاهی به آن طرف آب ها می رود تا آپدیت شود؛ مورد عجیب خلاقیت سفارش شده و غرب زده ای که دل در گرو شرق دارد. فیک «نویسنده» - امیر مهدی ژوله یکی از مجرمان اصلی پرونده قتل طنازی های مهران مدیری، همین شاهکار آخرش را هم که ملاک بگیریم بهتر می شود در موردش قضاوت کرد. ژوله را خندوانه چهره کرد، اما او قبل از آن هم در تیم نویسندگان مدیری حضور داشت، در سطحی پایین تر از دیگران، آن روزها که برادران قاسمخانی و الوند و دیگران هسته ی اصلی آثار مدیری را تشکیل می دادند، اما هیچ گاه نفر اول نبود و چه بسی اگر دو قطبی جعلی حیایی و ژوله در استند آپ کمدی نبود، او آنقدر ها محبوب نمی شد. ژوله را اگر در کانال کاری خودش بسنجیم، هیچ نقطه ی روشنی نمی یابیم به جز «قهوه تلخ» که البته همان هم گرته برداری هوشمندانه از شب های برره بود؛ همان فضا، همان طرح و برنامه این بار نه در یک جهان و مکان خیالی بلکه در تونل زمان و در یک کاخ خیالی، شکل روابط و خرده پیرنگ ها تماما وامدار شب های برره بود، ژوله بعد از آن هرچه کرد شکست خورد: عطسه، شوخی کردم، در حاشیه ...نه او آن قدر وزن ندارد که مقابل اصولگرایان هنری قرار بگیرد. فیک« مجری» - فرزاد جان حسنی آن شبی که مقابل سردار رادان قد علم کرد و حرف هایی زد که زدنی نبود و بعدش به ناگاه مریض شد و نیامد ودلمان برایش غنج رفت و همان شب تبدیل به یک خاطره شد، خودش مقهور خودش شد! آنقدر شیفته ی آن تصویر شجاع دل شد که فراموش کرد شجاعت و جسارت با بی ادبی و حرمت شکنی مرز باریکی دارد، هر چقدر که تلاش کرد به دل بنشیند نشد که نشد، لباس های فاخر، ادبیات سنگین و زبان بدن فعال او در اجرا دیگر هیچ وقت به دل ننشست، حسنی رفته رفته وزن شوخی های کلامی ساختارشکنش را افزایش داد و همان قدر که شوخی های بیجا می کرد از دل می رفت، کمی حاشیه لازم بود که دیگر باورش نکنیم آن داستان ها هم که اتفاق افتاد؛ «واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند» حسنی قرار بود تیپ «مجری روشنفکر» تلویزیون باشد اما سقوط آزادی دردناک داشت.
شنبه ، ۱اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هشت صبح]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]